Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
leaker
گلوله یا بمب شیمیایی فاسد یاخراب
Other Matches
to be corrupt to the bones
<idiom>
تا مغز استخوان فاسد بودن
[کسی که ذاتا فاسد است]
spoil
فاسد کردن فاسد شدن
spoiled
فاسد کردن فاسد شدن
spoiling
فاسد کردن فاسد شدن
spoils
فاسد کردن فاسد شدن
chemical survey
بررسی منطقه از نظر شیمیایی تجسس از نظر وجود عوامل شیمیایی
trends
مسیرانحراف گلوله در برد که معمولا باعث گذارخوردن گلوله میشود
miss
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
trend
مسیرانحراف گلوله در برد که معمولا باعث گذارخوردن گلوله میشود
missed
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
sensing
تخمین محل اصابت گلوله به زمین مشاهده ترکش گلوله
misses
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
sabot
کمربند گلوله حلفه تمرکز یا وسیله ثبات گلوله در مسیر بوش استقرار لوله جوفی
clue
گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
fire ball
گلوله انفجاری گوی اتشین اتمی گلوله
frangible bullet
گلوله غیر فلزی بی استحکام گلوله نرم
clues
گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
ogive
ورم تمرکز گلوله رومی گلوله
splinterproof
ضدبسکهای گلوله ضد قطعات گلوله
dud
منفجرنشدن گلوله گلوله ناپیدا
velocity jump
جهش لوله توپ یا جهش گلوله در اثر سرعت اولیه پرتاب گلوله
maximum ordinate
حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
nuclear stalemate
گلوله اتمی خارج از رده گلوله اتمی ممنوعه
base of trajectory
تصویر افقی مسیر گلوله پایه مسیر گلوله
square base
کف گلوله یا قسمت ته گلوله
side spray
بسکهای جانبی گلوله ترکشهای جانبی گلوله
v , series
سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
ballistics of penetration
شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
dissolute
فاسد
defective
فاسد
corrupts
فاسد
abandoned
فاسد
corrupting
فاسد
rotten
فاسد
peccant
فاسد
corrupted
فاسد
sinister
فاسد
peat
زن فاسد
immoral
فاسد
perverse
فاسد
villainous
فاسد
reprobate
فاسد
irregular
فاسد
reprobates
فاسد
gamey
فاسد
gamy
فاسد
vicious
فاسد
depraved
فاسد
corrupt
فاسد
roue
فاسد
spoilt
فاسد
sedition
فاسد
reprobatory
فاسد
reechy
فاسد
rantipole
فاسد
untoward
فاسد
rammish
فاسد
putrid
فاسد
spoiling
فاسد کردن
vitiate
فاسد کردن
ruin
فاسد کردن
viciously
بطور فاسد
spoil
فاسد کردن
vitiating
فاسد شدن
rotter
ادم فاسد
rotters
ادم فاسد
spoils
فاسد کردن
spoiled
فاسد کردن
cankery
فاسد کننده
vitiate
فاسد شدن
corrupt
فاسد کردن
vitiating
فاسد کردن
vitiates
فاسد شدن
corrupted
فاسد کردن
erode
فاسد شدن
corrupting
فاسد کردن
vitiates
فاسد کردن
vitiated
فاسد شدن
corrupts
فاسد کردن
vitiated
فاسد کردن
ruining
فاسد کردن
ruins
فاسد کردن
disintegrate
فاسد شدن
viler
فاسد بداخلاق
heretics
فاسد العقیده
vile
فاسد بداخلاق
harlots
فاسد الاخلاق
perishable
فاسد شدنی
incorruptible
فاسد نشدنی
corrosive
فاسد کننده
imperishable
فاسد نشدنی
foxed
فاسد شده
heretic
فاسد العقیده
eroding
فاسد شدن
disintegrates
فاسد شدن
invalids
نامعتبر فاسد
invalid
نامعتبر فاسد
disintegrating
فاسد شدن
addle
فاسد شدن
addle
فاسد کردن
addle
گندیده فاسد
eroded
فاسد شدن
degenerative
فاسد کننده
erodes
فاسد شدن
vilest
فاسد بداخلاق
harlot
فاسد الاخلاق
indecomposable
فاسد نشدنی
vendible
پولکی فاسد
vendable
پولکی فاسد
to go to the bad
فاسد شدن
spoiler
فاسد سازنده
rankly
بطور فاسد
high
اندکی فاسد
highest
اندکی فاسد
incorruptness
فاسد نشدگی
highs
اندکی فاسد
decomposable
فاسد شدنی
love alce
ادم فاسد
deprave
فاسد کردن
depraver
فاسد کننده
putrefactive
فاسد کننده
invalid sale
بیع فاسد
fox wood
چوب فاسد
invalid contract
عقد فاسد
raking
بد اخلاق فاسد
rakes
بد اخلاق فاسد
to be spoiled
فاسد شدن
to be off
[British E]
فاسد کردن
rake
بد اخلاق فاسد
Adegenerate ( decadent ) race .
نژاد فاسد
to be off
[British E]
فاسد شدن
to be spoiled
فاسد کردن
tainted
فاسد دارایکیفیتپائین
chemical biological and radiological
شیمیایی
chemic
شیمیایی
chemical
شیمیایی
chemical sense
حس شیمیایی
chemicals
شیمیایی
inquinate
فاسد یا پلید کردن
deteriorating supplies
اماد فاسد شدنی
deteriorating supplies
تدارکات فاسد شدنی
consumable stores
مواد فاسد شدنی
maladies
فاسد شدگی بیماری
perishable
کالای فاسد شدنی
perishable
کالای فاسد شونده
morbidly
بطور ناخوشی یا فاسد
you will spoil the child
بچه را فاسد خواهیدکرد
putrefied
پوسیدن فاسد شدن
putrefies
پوسیدن فاسد شدن
putrefy
پوسیدن فاسد شدن
putrefying
پوسیدن فاسد شدن
scurvied
دارای خون فاسد
rancid
باد خورده فاسد
The decay of the teeth .
فاسد شده دندانها
malady
فاسد شدگی بیماری
putridly
بطور گندیده یا فاسد
nonperishable items
اقلام فاسد نشدنی
perishable goods
کالاهای فاسد شدنی
decay
فاسد شدن تنزل کردن
putrescine
ماده سمی در گوشت فاسد
ruining
از بین رفتن فاسد شدن
decays
فاسد شدن تنزل کردن
Her morals are corruted .
اخلاقش فاسد شده است
spoilsman
تباه کننده فاسد سازنده
ruins
از بین رفتن فاسد شدن
decayed
فاسد شدن تنزل کردن
decaying
فاسد شدن تنزل کردن
crumblings
فاسد شده زوال یافته
ruin
از بین رفتن فاسد شدن
bomb cemetery
محل تجمع بمبهای فاسد
chemical weathering
هوازدگی شیمیایی
chemical species
گونههای شیمیایی
chemical reactor
واکنشگاه شیمیایی
chemical research
پژوهش شیمیایی
chemical security
تامین شیمیایی
chemical shift
جابجایی شیمیایی
precipitate
رسوب شیمیایی
precipitated
رسوب شیمیایی
chemism
خاصیت شیمیایی
precipitates
رسوب شیمیایی
precipitating
رسوب شیمیایی
chemiluminescence
نورتابی شیمیایی
chemical survey
تجسس شیمیایی
chemical reaction
واکنش شیمیایی
organic compound
مواد شیمیایی
man-made fiber
الیاف شیمیایی
chemical physics
فیزیک شیمیایی
chemical operations
عملیات شیمیایی
chemical munition
سلاح شیمیایی
chemical kinetics
سینتیک شیمیایی
chemical industries
صنایع شیمیایی
chemical herbicide
علف کش شیمیایی
chemical fuel
سوخت شیمیایی
chemical exchange
تبادل شیمیایی
chemical pollution
الودگی شیمیایی
chemical properties
خواص شیمیایی
chemoreceptor
گیرنده شیمیایی
chemisorption
جذب شیمیایی
chemical combination
ترکیب شیمیایی
biochemical
زیستی- شیمیایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com