English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 113 (2 milliseconds)
English Persian
deadly sin گناه کبیره
mortal sin گناه کبیره
Other Matches
d.sin کبیره
mortal کبیره
mortals کبیره
mortal sins معاصی کبیره
grand larceny سرقت کبیره
reproachless بی گناه
vices گناه
misdemeanors گناه
vice- گناه
vice گناه
misdemeanor گناه
deep dyed گناه
pure of guilt بی گناه
misdemeanour گناه
delict گناه
cleanhanded بی گناه
faulted گناه
irreproachable بی گناه
transgression گناه
irreprehensible بی گناه
faults گناه
fault گناه
misdemeanours گناه
crime گناه
offenceless بی گناه
offense گناه
sinless بی گناه
sinning گناه
sinned گناه
sin گناه
sackless بی گناه
niet culpable بی گناه
offense,etc گناه
offenses گناه
offence گناه
vises گناه
blameless بی گناه
guilt گناه
guiltless بی گناه
venial sin گناه صغیره
sin of the f. گناه جسم
to perpetrate a crime گناه کردن
guilt feeling احساس گناه
resipiscence اقرار به گناه
irreprovable بی گناه رد نکردنی
hamartophobia گناه هراسی
peccabillo گناه کوچک
erring گناه کار
resipiscent معترف به گناه
peccatophobia گناه هراسی
crime گناه کردن
blames اشتباه گناه
blaming اشتباه گناه
transgression خطا گناه
absolution آمرزش گناه
venial گناه صغیر
sinning گناه ورزیدن
misdeed جرم گناه
misdeeds جرم گناه
remission عذر گناه
blamed اشتباه گناه
blame اشتباه گناه
sin گناه ورزیدن
sinned گناه ورزیدن
the f.of adem گناه یا انحراف ادم
of malice prepense با قصد ارتکاب گناه
a guilty conscience [about] وجدان با گناه [بخاطر]
guilt گناه مجرمیت محکومیت
to sin agaist god بخدا گناه ورزیدن
to purify from sin از گناه پاک کردن
pardoner کشیش امرزنده گناه
i am shaped in sin در گناه سرشته شده ام
i may thank myself گناه از خودم است
impemitently بااصرار در گناه کاری
incendiary crime گناه اتش انگیزی
incestuously با گناه نزدیکی بمحارم
in flagrant delict درعین ارتکاب گناه
besetting sin گناه دست برندار
capital offence or crime گناه مستوجب اعدام
impenitently بالجاجت در گناه کاری
d.sin گناه بزرگ عمدی
to purify from sin از قید گناه ازاد کردن
sin of omission گناه فروگذاری از انجام امری
He was dismissed though (while) he was in fact innocent. اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
own up <idiom> گناه رابه گردن گرفتن
to acknowledge your own guilt [culpability] به گناه خود اقرار کردن
capital گناه مستوجب اعدام سرمایه
to perpetrate a crime گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
original sin نخستین گناه ادم ابوالبشر
salvationism اعتقاد بلزوم رستگاری از گناه
absolve کسی را از گناه بری کردن
absolving کسی را از گناه بری کردن
absolves کسی را از گناه بری کردن
absolved کسی را از گناه بری کردن
puratorial پاک کننده گناه کفارهای
infallible مصون از خطا منزه از گناه
dewy eyed معصوم و پاک چون کودک بی گناه
dewy-eyed معصوم و پاک چون کودک بی گناه
i insist on his innocence جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
conscience-stricken دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
i insist that he is innocent جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
peccability ژمادگی برای گناه کردن جایزالخطایی
She is more culpable than the others. او [زن] بیشتر از دیگران گناه کار [مقصر] است.
impenitence سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
to feel a pang of guilt ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
penance تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
king's evidence گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
misprision گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
She is laying a guilt trip on [is guilt-tripping] me for not breast feeding. او [زن] به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من [به او] شیر پستان نمی دهم.
parricidal وابسته به گناه پدر کشی یامادر کشی
to blame somebody for something کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com