English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
the f.of adem گناه یا انحراف ادم
Other Matches
deviation انحراف مغناطیسی یا انحراف محور قطب نما انحراف ازمسیر
deviations انحراف مغناطیسی یا انحراف محور قطب نما انحراف ازمسیر
drift انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
drifts انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
drifted انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
drifting انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
preccession انحراف محور ژیروسکوپ انحراف ژیروسکوپی
yaw انحراف کشتی از مسیر خود انحراف
yawed انحراف کشتی از مسیر خود انحراف
yawed انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yaw انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
apparent wander انحراف سمت ژیروسکوپی انحراف سمت ژیروسکوپ دراثر چرخش زمین
anti balance tab بالچهای که روی سطوح کنترل که در جهت انحراف سطح اصلی منحرف شده وگشتاور لازم برای انحراف سطح را افزایش میدهد وحرکت انرا در مقابل جریان هوا مشکل میسازد
apparent recession انحراف سمت فاهری ژیروسکوپ انحراف فاهری محور ژیروسکوپ
apogee زاویه انحراف ثقل موشک زاویه انحراف مرکز ثقل موشک در روی مسیر
declination constant زاویه انحراف دستگاه انحراف دستگاه
sinned گناه
faults گناه
delict گناه
sinless بی گناه
sin گناه
deep dyed گناه
sinning گناه
crime گناه
offenses گناه
offence گناه
transgression گناه
guilt گناه
guiltless بی گناه
irreproachable بی گناه
cleanhanded بی گناه
faulted گناه
sackless بی گناه
vice- گناه
misdemeanour گناه
pure of guilt بی گناه
niet culpable بی گناه
vices گناه
misdemeanor گناه
misdemeanors گناه
irreprehensible بی گناه
reproachless بی گناه
fault گناه
vises گناه
vice گناه
blameless بی گناه
offense,etc گناه
offenceless بی گناه
misdemeanours گناه
offense گناه
remission عذر گناه
crime گناه کردن
venial گناه صغیر
erring گناه کار
irreprovable بی گناه رد نکردنی
absolution آمرزش گناه
misdeeds جرم گناه
venial sin گناه صغیره
misdeed جرم گناه
mortal sin گناه کبیره
peccabillo گناه کوچک
transgression خطا گناه
blaming اشتباه گناه
to perpetrate a crime گناه کردن
resipiscent معترف به گناه
resipiscence اقرار به گناه
guilt feeling احساس گناه
hamartophobia گناه هراسی
peccatophobia گناه هراسی
deadly sin گناه کبیره
sin of the f. گناه جسم
sin گناه ورزیدن
blame اشتباه گناه
blames اشتباه گناه
blamed اشتباه گناه
sinning گناه ورزیدن
sinned گناه ورزیدن
besetting sin گناه دست برندار
a guilty conscience [about] وجدان با گناه [بخاطر]
in flagrant delict درعین ارتکاب گناه
pardoner کشیش امرزنده گناه
to sin agaist god بخدا گناه ورزیدن
i am shaped in sin در گناه سرشته شده ام
impenitently بالجاجت در گناه کاری
of malice prepense با قصد ارتکاب گناه
incendiary crime گناه اتش انگیزی
i may thank myself گناه از خودم است
impemitently بااصرار در گناه کاری
to purify from sin از گناه پاک کردن
capital offence or crime گناه مستوجب اعدام
guilt گناه مجرمیت محکومیت
incestuously با گناه نزدیکی بمحارم
d.sin گناه بزرگ عمدی
declinating station ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
to acknowledge your own guilt [culpability] به گناه خود اقرار کردن
absolving کسی را از گناه بری کردن
absolve کسی را از گناه بری کردن
absolves کسی را از گناه بری کردن
absolved کسی را از گناه بری کردن
He was dismissed though (while) he was in fact innocent. اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
sin of omission گناه فروگذاری از انجام امری
to perpetrate a crime گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
to purify from sin از قید گناه ازاد کردن
salvationism اعتقاد بلزوم رستگاری از گناه
infallible مصون از خطا منزه از گناه
capital گناه مستوجب اعدام سرمایه
puratorial پاک کننده گناه کفارهای
original sin نخستین گناه ادم ابوالبشر
own up <idiom> گناه رابه گردن گرفتن
peccability ژمادگی برای گناه کردن جایزالخطایی
i insist on his innocence جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
i insist that he is innocent جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
conscience-stricken دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
dewy-eyed معصوم و پاک چون کودک بی گناه
dewy eyed معصوم و پاک چون کودک بی گناه
to feel a pang of guilt ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
impenitence سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
She is more culpable than the others. او [زن] بیشتر از دیگران گناه کار [مقصر] است.
king's evidence گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
penance تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
misprision گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
She is laying a guilt trip on [is guilt-tripping] me for not breast feeding. او [زن] به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من [به او] شیر پستان نمی دهم.
convergence انحراف
petty offence انحراف
metabasis انحراف
agonic بی انحراف
obliqueness انحراف
aberration انحراف
deviance انحراف
perversion انحراف
declination انحراف
detours انحراف
deviancy انحراف
aberrance انحراف
falloff انحراف
perversity انحراف
perversions انحراف
deflects انحراف
skews انحراف
slope انحراف
deviations انحراف
diversion انحراف
diversions انحراف
skewing انحراف
skew انحراف
deflection انحراف
slopes انحراف
sloped انحراف
detour انحراف
leeway انحراف
deflecting انحراف
deflections انحراف
deviation انحراف
offsetting انحراف
offset انحراف
corruption انحراف
lapse انحراف
lapses انحراف
lapsing انحراف
deflect انحراف
deflected انحراف
distortion انحراف
distortions انحراف
digression انحراف
inclination انحراف
variance انحراف
deviation table جدول انحراف
diversion factor ضریب انحراف
residual deviation انحراف مانده
sag correction تصحیح انحراف
frequency departure انحراف فرکانس
deflection زاویه انحراف
sex perversion انحراف جنسی
frequency deviation انحراف فرکانس
fall off انحراف ازمسیر
sigma انحراف معیار
frequency swing انحراف فرکانس
sexual perversion انحراف جنسی
sexual deviation انحراف جنسی
rhumb line خط انحراف کشتی
sexual aberration انحراف جنسی
field distortion انحراف میدان
grid declination انحراف شبکه
refractile انکساری انحراف
magnetic diviation انحراف مغناطیسی
magnetic inclination انحراف مغناطیسی
sodomy انحراف جنسی
maximum deflection انحراف حداکثر
maximum deviation انحراف حداکثر
mean absolute deviation انحراف میانگین
mean deviation انحراف متوسط
mean deviation انحراف میانگین
deviation انحراف سمتی
deviation انحراف جنسی
slices انحراف توپ
slice انحراف توپ
magnetic deflection انحراف مغناطیسی
range of variation ناحیه انحراف
range deviation انحراف بردی
deviations انحراف سمتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com