Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (20 milliseconds)
English
Persian
vault
گنبد یاطاق درست کردن
vaults
گنبد یاطاق درست کردن
Other Matches
tempered
درست ساختن درست خمیر کردن
temper
درست ساختن درست خمیر کردن
tempers
درست ساختن درست خمیر کردن
arches
قوس بشکل قوس یاطاق دراوردن
arch-
قوس بشکل قوس یاطاق دراوردن
arch
قوس بشکل قوس یاطاق دراوردن
joins
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
and
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
OR function
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
join
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
coincidence function
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meets
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersection
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
either or operation
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
disjunction
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
assertion
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
union
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
unions
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunctions
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
alternation
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
false
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
conjunction
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
vault
گنبد
domes
گنبد
calotte
گنبد
dome
گنبد
thole
گنبد
vaults
گنبد
stupa
گنبد
cupolas
گنبد
cupola
گنبد
conch
نیم گنبد
the vault of heaven
گنبد کبود
domes
گنبد سونار
the vault of heaven
گنبد اسمان
domed
گنبد دار
the round of heaven
گنبد اسمان
vault
گنبد دفن
burial vault
گنبد دفن
drummed
ساقه گنبد
dome
گنبد سونار
semidome
نیمه گنبد
half dome
نیم گنبد
tambour
گریو گنبد
drum
ساقه گنبد
stupa
گنبد مقبره
astrodome
گنبد رصدخانه
pendentive dome
گنبد اویخته
domes
گنبد زدن منزلگاه
louvre
گنبد روزنه دار
louver
گنبد روزنه دار
hood
گنبد دودکش
[شیمی]
dome
گنبد زدن منزلگاه
dome
گنبد دودکش
[شیمی]
louvers
گنبد روزنه دار
Mosque design
طرح مسجد و گنبد
radome
گنبد انتن رادار
spherical dome
گنبد دور تمام
gathered
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to pattern out
ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
calotte
[گنبد خانه ها در رم شبیه شب کلاه]
geodesic dome
گنبد متشکل ازسطوح هندسی
labourvt
بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
dresses
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dress
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
indite
درست کردن
to get up
درست کردن
gullies
درست کردن
gulleys
درست کردن
redd
درست کردن
clean
درست کردن
adapt
درست کردن
make
درست کردن
fabricates
درست کردن
to set
درست کردن
gully
درست کردن
set right
درست کردن
makes
درست کردن
manufacture
درست کردن
to put in to shape
درست کردن
fabricating
درست کردن
manufactured
درست کردن
trim
درست کردن
cleaned
درست کردن
trims
درست کردن
corrects
درست کردن
weave
درست کردن
weaves
درست کردن
to erect into
درست کردن از
correcting
درست کردن
correct
درست کردن
to sct aright
درست کردن
builds
درست کردن
to fix up
درست کردن
buildings
درست کردن
build
درست کردن
to riven laths
یا درست کردن
cleanest
درست کردن
manufactures
درست کردن
cleans
درست کردن
fashioning
درست کردن
trimmest
درست کردن
shape
درست کردن
fashion
درست کردن
to put to rights
درست کردن
fashioned
درست کردن
to set in order
درست کردن
set in order
درست کردن
fashions
درست کردن
to cleanvp
درست کردن
fix up
درست کردن
fabricate
درست کردن
concocts
درست کردن
concocted
درست کردن
make up
درست کردن
fettle
درست کردن
to set to rights
درست کردن
fabricated
درست کردن
concoct
درست کردن
shapes
درست کردن
concocting
درست کردن
judiciousness
قضاوت درست تشخیص درست
mend
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt
[to]
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
mended
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
frame
پاپوش درست کردن
manipulate
با دست درست کردن
manipulate
با استادی درست کردن
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
exacts
تحمیل کردن بر درست
to make something
چیزی را درست کردن
re form
دوباره درست کردن
manipulated
با استادی درست کردن
manipulates
با استادی درست کردن
scramble
املت درست کردن
scrambled
املت درست کردن
scrambles
املت درست کردن
scrambling
املت درست کردن
roughcast
اجمالا درست کردن
To put things straight(right).
کارها را درست کردن
exact
تحمیل کردن بر درست
strike off
بی زحمت درست کردن
exacted
تحمیل کردن بر درست
blow down
بافوت درست کردن
image erection
درست کردن تصویر
stage craft
فن درست کردن نمایش
orthoepy
فن درست تلفظ کردن
to mill flour
ارد درست کردن
die sink
خزینه درست کردن
hedge
خاربست درست کردن
manipulates
با دست درست کردن
hedged
خاربست درست کردن
hedges
خاربست درست کردن
manipulated
با دست درست کردن
pond
حوض درست کردن
ponds
حوض درست کردن
dress
درست کردن لباس
reconditioned
دوباره درست کردن
teams
دسته درست کردن
railroads
پاپوش درست کردن
to toss up
زود درست کردن
dowel
میخچه درست کردن
reconditions
دوباره درست کردن
recondition
دوباره درست کردن
to word up
کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
vint
درست کردن یا ریختن
railroad
پاپوش درست کردن
team
دسته درست کردن
corn popping
درست کردن چس فیل
dresses
درست کردن لباس
to weave a plot
دوزوکلک درست کردن
repair
درست کردن جبران کردن تعمیر
To do up the room.
اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
make
درست کردن ساختن اماده کردن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
to touch off
با شتاب درست کردن زودرسم کردن
repaired
درست کردن جبران کردن تعمیر
be the spitting image of someone
<idiom>
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
rigged
با خدعه وفریب درست کردن
spells
املاء کردن درست نوشتن
spelled
املاء کردن درست نوشتن
extemporises
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
spell
املاء کردن درست نوشتن
agrees
ترتیب دادن درست کردن
extemporize
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
geometrize
با قواعد هندسی درست کردن
extemporising
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to play up
درست و حسابی بازی کردن
agree
ترتیب دادن درست کردن
extemporized
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
agreeing
ترتیب دادن درست کردن
rigs
با خدعه وفریب درست کردن
rig
با خدعه وفریب درست کردن
to put up
زنانه درست کردن جادادن
to put up ones hair
مویاگیس خودرازنانه درست کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com