Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
pondage
گنجایش حوض یا استخر انباشتن اب در حوض یااستخر
Other Matches
hoard
انباشتن
stashed
انباشتن
stacks
انباشتن
stashes
انباشتن
stacked
انباشتن
stashing
انباشتن
stack
انباشتن
hills
انباشتن
accumulate
انباشتن
hoarded
انباشتن
hoards
انباشتن
stash
انباشتن
stuffed
انباشتن
stuff
انباشتن
stuffs
انباشتن
hoarding
انباشتن
hoardings
انباشتن
agglomerate
انباشتن
cumulate
انباشتن
cumulation
انباشتن
accrues
انباشتن
accrue
انباشتن
stuffing
انباشتن
bulk
انباشتن
accumulates
انباشتن
accruing
انباشتن
hill
انباشتن
accumulating
انباشتن
roll up
انباشتن
treasur up
انباشتن
football pools
استخر
ponds
استخر
reservoir
استخر
reservoirs
استخر
tank
استخر
pond
استخر
lake
استخر
stank
استخر
lakes
استخر
pool
استخر
lin
استخر
linn
استخر
swag
استخر
water reservoir
استخر
watering place
استخر
pooled
استخر
pools
استخر
stuffs
چپاندن انباشتن
stuff
چپاندن انباشتن
stack up
روی هم انباشتن
stuffed
چپاندن انباشتن
huddle
روی هم انباشتن
fill
انباشتن اکندن
assemble
انباشتن گرداوردن
assembled
انباشتن گرداوردن
assembles
انباشتن گرداوردن
fills
انباشتن اکندن
stow
پریدن انباشتن
stowing
پریدن انباشتن
huddling
روی هم انباشتن
stows
پریدن انباشتن
huddles
روی هم انباشتن
accumulate
رویهم انباشتن
accumulates
رویهم انباشتن
accumulating
رویهم انباشتن
stowed
پریدن انباشتن
huddled
روی هم انباشتن
pyramids
رویهم انباشتن
pyramid
رویهم انباشتن
dump
رونوشت انباشتن
public baths
استخر عمومی
bathhouse
گرمابه
[با استخر]
swimming pool
استخر شنا
sumps
استخر تهنشینی
sump
استخر تهنشینی
swimming pools
استخر شنا
indoor swimming pool
استخر سر پوشیده
baths
استخر عمومی
wading pool
استخر کودکان
pounded
استخر یا حوض اب
natatorium
استخر سرپوشیده
natatorium
استخر شنا
bathhouse
حمام
[با استخر]
pound
استخر یا حوض اب
lough
دریاچه استخر
swimming pool
حمام
[با استخر]
long course
استخر 05 متر
swimming bath
[British E]
[old-fashioned]
حمام
[با استخر]
swimming pool
گرمابه
[با استخر]
pounding
استخر یا حوض اب
pounds
استخر یا حوض اب
swimming bath
[British E]
[old-fashioned]
گرمابه
[با استخر]
garner
انبار کردن انباشتن
garnered
انبار کردن انباشتن
agglomerate
جمع کردن انباشتن
garners
انبار کردن انباشتن
stack
انباشتن پشته کردن
stacked
انباشتن پشته کردن
garnering
انبار کردن انباشتن
ingather
انباشتن خرمن برداشتن
overstuff
با اشیا زیاد انباشتن
stacks
انباشتن پشته کردن
baths
استخر شنای سرپوشیده
lapped
شناکردن طول استخر
lap
شناکردن طول استخر
diving well
قسمت عمیق استخر
persepolitan
اهل فارسه یا استخر
flip turn
برگشت انتهای استخر
inward dive
شیرجه پشت به استخر
plenish
با اثاثه انباشتن تجهیز کردن
overstuff
بیش ازحد لزوم انباشتن
banks
رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
bank
رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
content
گنجایش
volume capacity
گنجایش
inclusion
گنجایش
contenting
گنجایش
capacity
گنجایش
capacities
گنجایش
capaciousness
گنجایش
burdens
گنجایش
aptitude
گنجایش
aptitudes
گنجایش
burden
گنجایش
dry dock
استخر تعمیر کشتی در لنگرگاه
dry docks
استخر تعمیر کشتی در لنگرگاه
to store up something
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
basic capacity
گنجایش پایه
possible capacity
گنجایش ممکن
practical capacity
گنجایش عملی
pulmometry
سنجش گنجایش شش
saturation capacity
گنجایش اشباع
storage capacity
گنجایش انباره
total reservoir storage
گنجایش کل مخزن
vital capacity
گنجایش حیاتی
register capacity
گنجایش ثبات
dead storage
گنجایش مرده
modules
حوزه گنجایش
basic capacity
گنجایش مبنا
bearing capacity
گنجایش تحمل
field capacity
گنجایش زراعی
fan out
گنجایش خروجی
bulk storage
انباره پر گنجایش
channel capacity
گنجایش کانال
caliber
گنجایش استعداد
channel capacit
گنجایش مجرا
code capacity
گنجایش رمزرسانی
dead weight tonnage
گنجایش باری
fan in
گنجایش ورودی
cranial capacity
گنجایش جمجمه
energy content
گنجایش انرژی
at the top of one's bent
تا سرحد گنجایش
effective storage
گنجایش مفید
filed capacity
گنجایش میدانه
capacities
توانایی گنجایش
capacities
گنجایش استعداد
net register tonnage
گنجایش خالص
capacity
توانایی گنجایش
capacity
گنجایش استعداد
module
حوزه گنجایش
memory capacity
گنجایش حافظه
effective capacity
گنجایش مفید
gross tonnage
گنجایش حجمی
producing
گنجایش تولید
active storage
گنجایش مفید
active capacity
گنجایش مفید
incapacious
بی گنجایش ناقص
olympic size pool
اندازه و طول استخر المپیک 05 در 12 متر
How deep is the swimming pool ?
گودی این استخر چقدر است ؟
block coefficient
ضریب گنجایش ناو
tonnage
گنجایش کشتی برحسب تن
capacious
گنجایش دار گشاد
available storage capacity
گنجایش مفید مخزن
truckload
به گنجایش یک ماشین باری
truckloads
به گنجایش یک ماشین باری
farad
واحد گنجایش برق
expanded , capacity
زیاد کردن گنجایش
tankage
گنجایش تانک یا مخزن
useable reservoir storage
گنجایش مفید مخزن
pulmometer
الت سنجش گنجایش شش
persepolis
شهر باستانی که بعداشهر استخر بجای ان ساخته شد
technical foul
بازی با توپ واترپولو در حال ایستادن کف استخر
to gauge a person
گنجایش یا اخلاق کسیراسنجیدن یا ازمودن
All members are entitled to use the swimming pool.
همه اعضاء حق دارند از استخر شنا استفاده نمایند
unformatted
گنجایش دیسک مغناطیسی پیش از فرمت
fluid ounce
واحد گنجایش مایعات معادل 61/1 پینت
pneumatoneter
الت سنجش گنجایش تنفس ریه
fluid ounces
واحد گنجایش مایعات معادل 61/1 پینت
load
برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
gauger
کسیکه گنجایش چلیک وغیره رامعین میکند
loads
برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
beach balls
توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
beach ball
توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
Shannon's Law
قانونی که بیشترین گنجایش محل اطلاعات را برای خط ارتباطی بیان کند
gallonage
فرفیت چیزی بر حسب گالن تعداد گالنی که فرفی گنجایش دارد
metagnosticism
عقیده باینکه اثبات هستی خدااز گنجایش علم بشر بیرون است
microcomputer
اندازه کوچک و کامل بر پایه قطعه ریز پردازنده و گنجایش حافظه محدود
micros
اندازه کوچک و کامل بر پایه قطعه ریز پردازنده و گنجایش حافظه محدود
micro
اندازه کوچک و کامل بر پایه قطعه ریز پردازنده و گنجایش حافظه محدود
VHD
نوعی دیسک ویدیویی با گنجایش بالا که میتواند حجم زیادی داده را ذخیره کند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com