Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
English
Persian
basic capacity
گنجایش پایه
Search result with all words
micro
اندازه کوچک و کامل بر پایه قطعه ریز پردازنده و گنجایش حافظه محدود
micros
اندازه کوچک و کامل بر پایه قطعه ریز پردازنده و گنجایش حافظه محدود
peripheral
باس سریع طراحی شده توسط Intel که تا چند مگاهرتز گنجایش دارد و در کامپیوترهای شخصی بر پایه Pentum برای آداپتورهای شبکه یا گرافیکی استفاده میشود
microcomputer
اندازه کوچک و کامل بر پایه قطعه ریز پردازنده و گنجایش حافظه محدود
Other Matches
base width
عرض پایه پهنای پایه
hatch beam
پایه دریچه پایه دهلیز
capacity
گنجایش
contenting
گنجایش
capacities
گنجایش
content
گنجایش
capaciousness
گنجایش
aptitude
گنجایش
aptitudes
گنجایش
inclusion
گنجایش
burdens
گنجایش
volume capacity
گنجایش
burden
گنجایش
dead weight tonnage
گنجایش باری
incapacious
بی گنجایش ناقص
fan out
گنجایش خروجی
field capacity
گنجایش زراعی
fan in
گنجایش ورودی
filed capacity
گنجایش میدانه
energy content
گنجایش انرژی
gross tonnage
گنجایش حجمی
effective capacity
گنجایش مفید
dead storage
گنجایش مرده
cranial capacity
گنجایش جمجمه
module
حوزه گنجایش
capacity
گنجایش استعداد
capacity
توانایی گنجایش
active capacity
گنجایش مفید
active storage
گنجایش مفید
effective storage
گنجایش مفید
producing
گنجایش تولید
at the top of one's bent
تا سرحد گنجایش
basic capacity
گنجایش مبنا
bearing capacity
گنجایش تحمل
capacities
گنجایش استعداد
bulk storage
انباره پر گنجایش
caliber
گنجایش استعداد
channel capacit
گنجایش مجرا
channel capacity
گنجایش کانال
code capacity
گنجایش رمزرسانی
modules
حوزه گنجایش
register capacity
گنجایش ثبات
pulmometry
سنجش گنجایش شش
practical capacity
گنجایش عملی
possible capacity
گنجایش ممکن
storage capacity
گنجایش انباره
total reservoir storage
گنجایش کل مخزن
vital capacity
گنجایش حیاتی
capacities
توانایی گنجایش
saturation capacity
گنجایش اشباع
net register tonnage
گنجایش خالص
memory capacity
گنجایش حافظه
decimal
تبدیل یک عدد دهدهی بر پایه ده به یک عدد دودویی بر پایه دو
decimals
تبدیل یک عدد دهدهی بر پایه ده به یک عدد دودویی بر پایه دو
pulmometer
الت سنجش گنجایش شش
truckloads
به گنجایش یک ماشین باری
expanded , capacity
زیاد کردن گنجایش
available storage capacity
گنجایش مفید مخزن
truckload
به گنجایش یک ماشین باری
tankage
گنجایش تانک یا مخزن
tonnage
گنجایش کشتی برحسب تن
useable reservoir storage
گنجایش مفید مخزن
capacious
گنجایش دار گشاد
block coefficient
ضریب گنجایش ناو
farad
واحد گنجایش برق
to gauge a person
گنجایش یا اخلاق کسیراسنجیدن یا ازمودن
base piece
پایه پایه استقرار
unformatted
گنجایش دیسک مغناطیسی پیش از فرمت
fluid ounce
واحد گنجایش مایعات معادل 61/1 پینت
fluid ounces
واحد گنجایش مایعات معادل 61/1 پینت
pneumatoneter
الت سنجش گنجایش تنفس ریه
loads
برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
load
برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
gauger
کسیکه گنجایش چلیک وغیره رامعین میکند
socle
پایه ستون برامدگی پایه ستون وامثال ان
gallonage
فرفیت چیزی بر حسب گالن تعداد گالنی که فرفی گنجایش دارد
Shannon's Law
قانونی که بیشترین گنجایش محل اطلاعات را برای خط ارتباطی بیان کند
metagnosticism
عقیده باینکه اثبات هستی خدااز گنجایش علم بشر بیرون است
VHD
نوعی دیسک ویدیویی با گنجایش بالا که میتواند حجم زیادی داده را ذخیره کند
conventional RAM
در سیستم سازگار -IBM PC ناحیه حافظه با دستیابی تصادفی نصب شده روی PC با گنجایش چند کیلو بایت
conventional memory
در سیستم سازگار -IBM PC ناحیه حافظه با دستیابی تصادفی نصب شده روی PC با گنجایش چند کیلو بایت
wavelength division multiplexing
روش افزایش گنجایش داده روی فیبرنوری بوسیله ارسال چندین سیگنال نوری با طول موج مختلف در یک فیبر
second
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
pack board
وسیله سیم کشی با گنجایش دو قرقره سیم
pondage
گنجایش حوض یا استخر انباشتن اب در حوض یااستخر
redundant
سیستم دیسک درایو سریع تا گنجایش بالا که از چندین درایو استفاده میکند که هر یک یک بایت از کلمه داده را ذخیره می کنند
back berm
سکوی پایه خارجی خاکریز سکوی شیببر پایه خارجی خاکریز
leveled
پایه
struts
پایه
levels
پایه
roots
پایه
root
پایه
degrees
پایه
degree
پایه
equaled
هم پایه
strutted
پایه
equal
هم پایه
levels
هم پایه
leveled
هم پایه
levelled
هم پایه
levelled
پایه
groundwork
پایه
level
پایه
strut
پایه
level
هم پایه
feet
پایه
equaling
هم پایه
probed
پایه
probes
پایه
pillar
پایه
pillars
پایه
jack
پایه
leg
پایه
legs
پایه
probe
پایه
equalled
هم پایه
equalling
هم پایه
equals
هم پایه
grade
پایه
jacks
پایه
grades
پایه
one legged
یک پایه
outrigger
پایه
pile bent
پایه
point d'appui
پایه
poppet head
پایه
pousto
پایه
principium
پایه
mountings
پایه
isomer
هم پایه
dead load
پایه پل
datum
پایه
datum line
خط پایه
foot rest
پایه
fundament
پایه
groundsel
پایه
head stock
پایه
headstock
پایه
radix
پایه
two legged
دو پایه
mounting foot
پایه
presser foot
پایه
from within the ranks of
از پایه
trivet
سه پایه
tristylous
سه پایه
sheer legs
سه پایه
sheers
سه پایه
stanchion
پایه
thallus
پایه
the pier of a bridge
پایه پل
tressel
سه پایه
tripos
سه پایه
corner stone
پایه
coordinate
هم پایه
prop
پایه
propped
پایه
propping
پایه
fundamental
پایه
bottom
پایه
footpath
پایه
footpaths
پایه
tripod
سه پایه
tripods
سه پایه
bottoms
پایه
base 0
پایه 01
base line
خط پایه
bipod
دو پایه
bridge pier
پایه پل
cantilever
پایه
cantilever bridge
پایه پل
compeer
هم پایه
basal age
سن پایه
cutwater
پایه پل
seat
پایه
seated
پایه
seats
پایه
sill
پایه
sills
پایه
abutment
پایه
andiron
سه پایه
mounting
پایه
rate
پایه
rates
پایه
ground
پایه
measure
پایه
columns
پایه
column
پایه
mount
پایه
bedrock
پایه
saddle
پایه
socket
پایه
sockets
پایه
pedestal
پایه
shoes
پایه
shoeing
پایه
shoe
پایه
benchmarks
پایه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com