Dictiornary-Farsi | گواهی امضاء وهویت امضاء کننده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (16 milliseconds)

English	Persian
jurat	گواهی امضاء وهویت امضاء کننده


Other Matches

To authenticate a signature.	تصدیق امضاکردن ( گواهی امضاء )
subscribers	امضاء کننده
signatory	امضاء کننده
signer	امضاء کننده
signatories	امضاء کننده
subscriber	امضاء کننده
undersigned	امضاء کننده زیر
sigil	امضاء
signature	امضاء
He signed with the letter	امضاء با حرف او
ratification	امضاء
cosignatory	هم امضاء
signatures	امضاء
attestation	تصدیق امضاء
initialled	اولین امضاء
specimen signature	نمونه امضاء
signatures	امضاء کردن
monographs	امضاء با یک حرف
monograph	امضاء با یک حرف
unsigned	بدون امضاء
initial	اولین امضاء
undersign	امضاء کردن
initialling	اولین امضاء
initials	اولین امضاء
initialing	اولین امضاء
initialed	اولین امضاء
john hancock	امضاء اصیل
signature	امضاء کردن
signed	امضاء شده
john henry	امضاء اصیل
blank signed cheque	چک سفید امضاء
blank signed document	سفید امضاء
undersigned	دارای امضاء
attests	تصدیق امضاء کردن
attest	تصدیق امضاء کردن
forgeries	امضاء سازی سند
i had it signed	انرا به امضاء رساندم
single name paper	سفته دارای یک امضاء
attesting	تصدیق امضاء کردن
attested	تصدیق امضاء کردن
prontonotary	متصدی امضاء احکام
prothonotary	متصدی امضاء احکام
subscript	زیر نویس امضاء
john hancock	امضاء خود سخص
blank check	چک امضاء شده وسفید
signatory	صاحب امضاء امضایی
weŠthe undersigned	ما امضاء کنندگان زیر
signatories	صاحب امضاء امضایی
forgery	امضاء سازی سند
john henry	امضاء خود سخص
blank check	چک سفید امضاء شده
ideograph	امضاء یا علامت مخصوص شخص
abusing a blank signed document	سوء استفاده از سفید امضاء
blank check	چک امضاء شده بدون مبلغ
badge	امضاء و علامت برجسته و مشخص
poison pen	نامه بی امضاء وتوهین امیز
badges	امضاء و علامت برجسته و مشخص
Just sign here and leave at that .	اینجا را امضاء کن ودیگر کارت نباشد
endorsement in blank	فهر نویسی به وسیله امضاء تنها
endorsements	صحه امضاء حواله شرح پشت سند
endorsement	صحه امضاء حواله شرح پشت سند
I wI'll sign for (on behalf of)my brother.	از طرف (سوی )برادرم امضاء خواهم کرد
On my way home. . .	اگر سرم راببرند امضاء نخواهم کرد
I shall not sign this contract in its present from (as it appears).	این قرار داد را بصورت فعلی امضاء نخواهم کرد
endorses	فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
endorsed	فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
endorse	فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
endorsing	فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
certifier	گواهی کننده
subscriping witness	گواهی کننده سند
probate	گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
eye-witnesses	گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
stock certificate	گواهی موجودی کالا در انبار گواهی سهم
eyewitnesses	گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitness	گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
certifies	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certify	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifying	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
corrector	جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
depositions	گواهی
certificate	گواهی
witnessed	گواهی
witness	گواهی
testimony	گواهی
grade	گواهی
oral evidence	گواهی
witnesses	گواهی
testimonies	گواهی
warrant	گواهی
certificate [official document]	گواهی
evidence	گواهی
report	گواهی
reference [testimonial]	گواهی
warranted	گواهی
warranting	گواهی
attestation	گواهی
witnessing	گواهی
deposition	گواهی
warrants	گواهی
mark	گواهی
certification	گواهی
attestation	گواهی
certificates	گواهی
legalization	گواهی
testis	تخم گواهی
certificate of receipt	گواهی وصول
certificate of receipt	گواهی رسید
certificate of quantity	گواهی مقدار
certificate of quantity	گواهی کمیت
warrantable	قابل گواهی
to bear testimony	گواهی دادن
to bear witness	گواهی دادن
treasury warrant	گواهی خزانه
certificating of quantity	گواهی کمیت
certified check	چک گواهی شده
certificate of survey	گواهی بازدید
license	گواهی نامه
death certificate	گواهی فوت
death certificates	گواهی فوت
certificate of weight	گواهی وزن
licensing	گواهی نامه
to call in evidence	گواهی خواستن از
quality certificate	گواهی کیفیت
certifies	گواهی کردن
qualifying certificate	گواهی صلاحیت
testified	گواهی دادن
certificate of survey	گواهی بازرسی
testifies	گواهی دادن
testify	گواهی دادن
testifying	گواهی دادن
certificate of deposit	گواهی سپرده
certificate of a doctor	گواهی پزشک
certificate of death	گواهی فوت
certificate of analysis	گواهی بررسی
certificate of damage	گواهی خسارت
certificate of inspection	گواهی بازرسی
speak well for	گواهی دادن
certificate of measurement	گواهی مقدار
clean bill of health <idiom>	گواهی سلامتی
certificate of quality	گواهی کیفیت
certification	گواهی کردن
certificate of origin	گواهی مبداء
depositions	گواهی کتبی
evidence	ملاک گواهی
certificate of origin	گواهی مبدا
certificate of measurement	گواهی وزن
deposition	گواهی کتبی
deponent	گواهی نویس
certificate of compliance	گواهی تطبیق
warrant	گواهی حکم
warranting	گواهی حکم
attested	گواهی دادن
warrants	گواهی کردن
back letter	گواهی تضمین
warrants	گواهی حکم
deposing	گواهی دادن
deposes	گواهی دادن
depose	گواهی دادن
affiant	گواهی نویس
warranting	گواهی کردن
bill of health	گواهی بهداشت
attests	گواهی دادن
warranted	گواهی کردن
attesting	گواهی دادن
warranted	گواهی حکم
certify	گواهی کردن
certifying	گواهی کردن
health certificate	گواهی بهداشت
certified	گواهی شده
bill of health	گواهی تندرستی
warrant	گواهی کردن
certificates	گواهی نامه
certificate of health	گواهی بهداشت
interim certificates	گواهی موقت
certificate	گواهی نامه
false testimony	گواهی کذب
insurance certificate	گواهی بیمه
false evidence	گواهی کدب
bear witness	گواهی دادن
witness	گواهی دادن
witnessed	گواهی دادن
call in evidence	گواهی خواستن از
witnesses	گواهی دادن
birth certificate	گواهی تولد
attest	گواهی دادن
testimonial	گواهی نامه
testimonials	گواهی نامه
witnessing	گواهی دادن
bear testimony	گواهی دادن
inspection certificate	گواهی بازرسی
inspection certificate	گواهی نظارت
call to witness	گواهی خواستن از
cover note	گواهی بیمه نامه
presage	گواهی دادن بر خبردادن از
certificates	گواهی صادر کردن
to call any one in testimony	از کسی گواهی خواستن
presages	گواهی دادن بر خبردادن از
presaging	گواهی دادن بر خبردادن از
perjure	گواهی دروغ دادن
scrip	گواهی نامه موقت