English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
bill of health گواهی بهداشت
certificate of health گواهی بهداشت
health certificate گواهی بهداشت
Search result with all words
clean bill of health گواهی نامه بهداشت کشتی
Other Matches
probate گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
eye-witnesses گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
stock certificate گواهی موجودی کالا در انبار گواهی سهم
eyewitness گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitnesses گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
hygienics بهداشت
health بهداشت
hygiene بهداشت
social hygiene بهداشت اجتماعی
hygeist متخصص بهداشت
insanitation فقدان بهداشت
hygienist متخصص بهداشت
hygienically مطابق بهداشت
hygienics علم بهداشت
Health physics بهداشت پرتوی
hygeist بهداشت دان
health insurance بیمه بهداشت
social health بهداشت اجتماعی
hygiene علم بهداشت
sanitarily از لحاظ بهداشت
sanitary engineering مهندسی بهداشت
public health بهداشت همگانی
The Physics of Radiation Protection فیزیک بهداشت
Health physics فیزیک بهداشت
mental health بهداشت روانی
mental hygiene بهداشت روانی
The Physics of Radiation Protection بهداشت پرتوی
certifies تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifying تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certify تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
world health organization سازمان بهداشت جهانی
pedology مبحث بهداشت کودکان
The health authorities . مقامات اداره بهداشت
sanitation مراعات اصول بهداشت بهسازی
to keep one's health موافب بهداشت خود بودن
flight sister افسر مسئول بهداشت و تغذیه هواپیما
constitutionalize برای بهداشت مزاج گردش کردن
sanitarian کارشناس بهداشتی جانبدار بهداشت همگانی
hygeian وابسته به دارگونهء تندرستی مربوط به رب النوع صحت بهداشت
witnessed گواهی
testimonies گواهی
certification گواهی
certificates گواهی
legalization گواهی
witnesses گواهی
witness گواهی
testimony گواهی
witnessing گواهی
attestation گواهی
report گواهی
deposition گواهی
depositions گواهی
attestation گواهی
certificate [official document] گواهی
evidence گواهی
grade گواهی
mark گواهی
reference [testimonial] گواهی
warranted گواهی
warranting گواهی
warrant گواهی
oral evidence گواهی
warrants گواهی
certificate گواهی
certified check چک گواهی شده
certifier گواهی کننده
certificate of quality گواهی کیفیت
certificating of quantity گواهی کمیت
certificate of quantity گواهی کمیت
certificate of survey گواهی بازدید
certificate of survey گواهی بازرسی
certification گواهی کردن
certificate of receipt گواهی وصول
certificate of weight گواهی وزن
certificate of receipt گواهی رسید
certificate of quantity گواهی مقدار
deponent گواهی نویس
to call in evidence گواهی خواستن از
to bear witness گواهی دادن
to bear testimony گواهی دادن
testis تخم گواهی
speak well for گواهی دادن
quality certificate گواهی کیفیت
qualifying certificate گواهی صلاحیت
inspection certificate گواهی نظارت
insurance certificate گواهی بیمه
treasury warrant گواهی خزانه
inspection certificate گواهی بازرسی
false evidence گواهی کدب
false testimony گواهی کذب
depose گواهی دادن
clean bill of health <idiom> گواهی سلامتی
warrantable قابل گواهی
interim certificates گواهی موقت
certificate of origin گواهی مبداء
certifies گواهی کردن
license گواهی نامه
deposing گواهی دادن
certificates گواهی نامه
testimonial گواهی نامه
testimonials گواهی نامه
witness گواهی دادن
witnessed گواهی دادن
warrant گواهی حکم
witnesses گواهی دادن
witnessing گواهی دادن
affiant گواهی نویس
attest گواهی دادن
certificate گواهی نامه
certify گواهی کردن
certifying گواهی کردن
certified گواهی شده
warrant گواهی کردن
warranted گواهی کردن
warranted گواهی حکم
warranting گواهی کردن
warranting گواهی حکم
warrants گواهی حکم
attests گواهی دادن
attesting گواهی دادن
attested گواهی دادن
deposes گواهی دادن
certificate of origin گواهی مبدا
certificate of analysis گواهی بررسی
certificate of a doctor گواهی پزشک
death certificates گواهی فوت
testified گواهی دادن
call to witness گواهی خواستن از
call in evidence گواهی خواستن از
birth certificate گواهی تولد
bear witness گواهی دادن
certificate of compliance گواهی تطبیق
certificate of damage گواهی خسارت
certificate of measurement گواهی وزن
certificate of measurement گواهی مقدار
warrants گواهی کردن
certificate of inspection گواهی بازرسی
bill of health گواهی تندرستی
certificate of deposit گواهی سپرده
death certificate گواهی فوت
certificate of death گواهی فوت
evidence ملاک گواهی
depositions گواهی کتبی
back letter گواهی تضمین
deposition گواهی کتبی
licensing گواهی نامه
testifying گواهی دادن
testify گواهی دادن
bear testimony گواهی دادن
testifies گواهی دادن
hearing of evidence شنوایی گواهی [حقوق]
presaging گواهی دادن بر خبردادن از
perjure گواهی دروغ دادن
to give evidence before the court در دادگاه گواهی دادن
perjures گواهی دروغ دادن
to call any one in testimony از کسی گواهی خواستن
taking of evidence شنوایی گواهی [حقوق]
bill of health گواهی صحت مزاج
presages گواهی دادن بر خبردادن از
presaged گواهی دادن بر خبردادن از
presage گواهی دادن بر خبردادن از
subscriping witness گواهی کننده سند
perjuring گواهی دروغ دادن
notarization گواهی محضری و رسمی
d. certificate گواهی نامه مرخصی
notice of non payment گواهی عدم پرداخت
notice of dishonour گواهی عدم پرداخت
certificate گواهی صادر کردن
attestor گواهی دهنده گواه
marriage lines گواهی نامه عروسی
certificates گواهی صادر کردن
false witness گواهی یاشهادت دروغ
give evidence of گواهی دادن در مورد
packing note گواهی بسته بندی
cover note گواهی پوشش بیمه
cover note گواهی بیمه نامه
certificate of measurement گواهی اندازه و ابعاد
certificate of exclusive inheritance گواهی انحصار وراثت
share certificate گواهی مالکیت سهام
scrip گواهی نامه موقت
vindicable قابل گواهی واثبات
certificate of deposits گواهی نامه سپرده
certificate of deposit گواهی پول سپرده
bankrupts certificate گواهی نامه اعاده حیثیت
in witness whereof برای گواهی مراتب بالا
attestation امضاکسی را گواهی کردن تصدیق
grant probate of a will صحت وصیتنامهای را گواهی کردن
taking of evidence پذیرش سند و گواهی [حقوق]
tested شهادت گواهی بازرسی کردن
captions گواهی مندرج درروی سند
caption گواهی مندرج درروی سند
depone عزل نمودن گواهی دادن
test شهادت گواهی بازرسی کردن
docl pass گواهی ورود به لنگرگاه یاخروج از ان
tests شهادت گواهی بازرسی کردن
testamur گواهی نامه گذراندن امتحانات
testimonialize گواهی نامه یا رضایت دادن
to give evdience گواهی دادن مدرک بودن از
perjury سوگند شکنی گواهی دروغ
To authenticate a signature. تصدیق امضاکردن ( گواهی امضاء )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com