Dictiornary-Farsi | گواهی تطبیق | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
certificate of compliance	گواهی تطبیق


Other Matches

probate	گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
eyewitness	گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitnesses	گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eye-witnesses	گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
stock certificate	گواهی موجودی کالا در انبار گواهی سهم
certifying	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifies	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certify	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
comparisons	تطبیق
check	تطبیق
adjustments	تطبیق
adaptations	تطبیق
adjustment	تطبیق
checks	تطبیق
confirmation	تطبیق
comparison	تطبیق
matching	تطبیق
harmony	تطبیق
accommodating	تطبیق
adaptation	تطبیق
match	تطبیق
matches	تطبیق
harmonies	تطبیق
conformation	تطبیق
checked	تطبیق
collation	تطبیق
collations	تطبیق
jibe	تطبیق کردن
accommodate	تطبیق نمودن
accommodate	تطبیق دادن
accommodated	تطبیق نمودن
stock adjustment	تطبیق موجودی
accommodates	تطبیق نمودن
jibed	تطبیق کردن
reconcilement	التیام تطبیق
matches	تطبیق تطابق
adjusts	تطبیق دادن
concordance	تطبیق نامه
adjustments	تنظیم تطبیق
adaptations	تطبیق اقتباس
adaptation	تطبیق اقتباس
identification	تطبیق تمیز
jibing	تطبیق کردن
match	تطبیق تطابق
accommodates	تطبیق دادن
reconcile	تطبیق کردن
coincidence	تطبیق برخورد
conforms	تطبیق کردن
conforming	تطبیق کردن
conformed	تطبیق کردن
conform	تطبیق کردن
versatility	تطبیق پذیری
accommodated	تطبیق دادن
alignments	تطبیق دادن
coincidences	تطبیق برخورد
comparison	تطبیق سنجش
reconciles	تطبیق کردن
reconciling	تطبیق کردن
gibes	تطبیق کردن
maladjustments	عدم تطبیق
maladjustment	عدم تطبیق
template matching	تطبیق الگوها
comparisons	تطبیق سنجش
accomodate	تطبیق کردن
inapplicable	تطبیق نکردنی
compare with	تطبیق کردن
adapter	تطبیق دهنده
checks	تطبیق کردن
alignment	تطبیق دادن
checked	تطبیق کردن
check	تطبیق کردن
collations	تطبیق دستخط ها
fire support coordination	تطبیق اتش
fire coordination	تطبیق اتش
dark adaptation	تطبیق با تاریکی
collation	تطبیق دستخط ها
completeness check	تطبیق کامل
adaption	تطبیق اقتباس
adjusability	قابلیت تطبیق
verification	وارسی تطبیق
coordinator	تطبیق کننده
adapter	تطبیق کننده
concordances	تطبیق نامه
adjustable	قابل تطبیق
jibes	تطبیق کردن
adapted	تطبیق شده
accommodations	تطبیق موافقت
matched	تطبیق یافته
adjust	تطبیق دادن
accommodation	تطبیق موافقت
adjusting	تطبیق دادن
adapter toolholder	ابزارگیر تطبیق دهنده
inapplicably	بطوریکه تطبیق ننماید
adaptive	قابل تطبیق توافقی
fire support coordinator	تطبیق دهنده اتشها
adaptation kit	جعبه ابزار تطبیق
application of low to instances	تطبیق قانون با موارد
channel adapter	تطبیق دهنده کانال
adapter booster	غلاف تطبیق دهنده
adapter boards	برد تطبیق دهنده
inapplicability	عدم تناسب یا تطبیق
acoustic coupler	تطبیق دهنده صوتی
idealization	تطبیق یا تطابق با تصور
impedance comparator	تطبیق دهنده امپدانس
adapter flange	فلانژ تطبیق دهنده
adaptors	تطبیق دهنده ماسوره
adaptor	تطبیق دهنده ماسوره
adapters	تطبیق دهنده ماسوره
inventory reconciliation	تطبیق اسناد موجودی
adapter arbor	میله تطبیق دهنده
adapter bearing	یاطاقان تطبیق دهنده
adapter sleeve	پوسته تطبیق دهنده
irreconcilable	غیر قابل تطبیق
tallying	تطبیق کردن مطابق بودن
orients	روانه کردن تطبیق دادن
sliding scale	جدول قابل تطبیق با در امدافراد
sliding scales	جدول قابل تطبیق با در امدافراد
tallying	تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallies	تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallies	تطبیق کردن مطابق بودن
adaptation kit	جعبه وسایل تطبیق دهنده
orienting	روانه کردن تطبیق دادن
tallied	تطبیق کردن حساب نگهداشتن
orient	روانه کردن تطبیق دادن
tallied	تطبیق کردن مطابق بودن
tally	تطبیق کردن مطابق بودن
reconcilability	التیام پذیری قابلیت تطبیق
tally	تطبیق کردن حساب نگهداشتن
versatile	چندسو گرد تطبیق پذیر
accomodation	تطبیق طرز زندگی با محیط همراهی
harmonist	موسیقی دان متخصص تطبیق روایات
ticked	نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
ticks	نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
to align oneself with somebody	خود را با کسی میزان [تطبیق] کردن
tick	نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
time chart	جدول تطبیق ساعات نصف النهارات مختلف
agriology	مطاله و تطبیق اداب و رسوم قبایل وحشی
coordination	تشریک مساعی تطبیق دادن هم اهنگ کردن
witnessed	گواهی
testimony	گواهی
depositions	گواهی
witness	گواهی
witnesses	گواهی
certification	گواهی
attestation	گواهی
certificate [official document]	گواهی
evidence	گواهی
oral evidence	گواهی
attestation	گواهی
deposition	گواهی
witnessing	گواهی
certificate	گواهی
warrants	گواهی
warranted	گواهی
warrant	گواهی
warranting	گواهی
legalization	گواهی
reference [testimonial]	گواهی
mark	گواهی
grade	گواهی
certificates	گواهی
report	گواهی
testimonies	گواهی
quality certificate	گواهی کیفیت
certificate of survey	گواهی بازرسی
certificate of receipt	گواهی وصول
certificate of health	گواهی بهداشت
certificate of measurement	گواهی مقدار
certificate of origin	گواهی مبدا
qualifying certificate	گواهی صلاحیت
certificate of origin	گواهی مبداء
certificate of quality	گواهی کیفیت
certificate of inspection	گواهی بازرسی
certificate of quantity	گواهی کمیت
certificate of quantity	گواهی مقدار
certificate of receipt	گواهی رسید
certificate of measurement	گواهی وزن
certificate of survey	گواهی بازدید
certificate of weight	گواهی وزن
testis	تخم گواهی
to bear testimony	گواهی دادن
to bear witness	گواهی دادن
to call in evidence	گواهی خواستن از
clean bill of health <idiom>	گواهی سلامتی
warrants	گواهی کردن
warrantable	قابل گواهی
deponent	گواهی نویس
treasury warrant	گواهی خزانه
false testimony	گواهی کذب
health certificate	گواهی بهداشت
bill of health	گواهی تندرستی
certificating of quantity	گواهی کمیت
certification	گواهی کردن
speak well for	گواهی دادن
interim certificates	گواهی موقت
insurance certificate	گواهی بیمه
certified check	چک گواهی شده
certifier	گواهی کننده
inspection certificate	گواهی نظارت
inspection certificate	گواهی بازرسی