Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
certificate of origin
گواهی مبدا
Other Matches
probate
گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
eyewitness
گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
stock certificate
گواهی موجودی کالا در انبار گواهی سهم
eye-witnesses
گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitnesses
گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
certifies
تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certify
تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifying
تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
provenience
مبدا
eras
مبدا
era
مبدا
proveance
مبدا
refrence
مبدا
origin
مبدا
datum
مبدا
of
از مبدا
origins
مبدا
source file
فایل مبدا
home record
رکورد مبدا
proximal
نزدیک مبدا
origin
منشا مبدا
epochs
مبدا تاریخ
time base
مبدا زمانی
epoch
مبدا تاریخ
offspring
مبدا منشا
origins
منشا مبدا
cerebellar peduncles
فخذین مبدا نخاع
prime meridian
نصف النهار مبدا
prime meridian
دایره نیمروز مبدا
polygeny
تعد د مبدا بشر
polygenetic
دارای چندین مبدا
machine address
محل یک شی در رابط ه با مبدا
cerebral peduncles
ساعدین مبدا نخاع
absolute address
محل یک شی در رابطه با مبدا
port
مامن مبدا مسافرت
it is of doubtful proveance
مبدا ان مشکوک است
the christian era
مبدا تاریخ میلادی
basing point
نقطه مبدا برای قیمت
offsetting
مبدا نقطه شروع مسابقه
offset
مبدا نقطه شروع مسابقه
polar
سیستم معرفی موقعیتها به عنوان زاویه و فاصله از مبدا
free docks
نوعی قرارداد که در ان کالا را دربندر مبدا به بندرگاه تحویل می دهند
message
انتخاب مسیر مناسب بین مبدا و مقصد پیام در شبکه
messages
انتخاب مسیر مناسب بین مبدا و مقصد پیام در شبکه
switching
بهنگام سازی ثابت اطلاعات بین تغییر مبدا و مقصد در شبکه
reference
آدرس تبدیل در برنامه که به عنوان مبدا یا پایه برای سایرین است
references
آدرس تبدیل در برنامه که به عنوان مبدا یا پایه برای سایرین است
vector
سیستم رسم کامپیوتری که از طول خط و جهت آن از مبدا برای رسم استفاده میکند
vectors
سیستم رسم کامپیوتری که از طول خط و جهت آن از مبدا برای رسم استفاده میکند
semicompiled
برنامه تبدیل شده از برنامه کد اصلی که حاوی توابع کتابخانهای و... نیست که در کد مبدا استفاده می شوند
propagation delay
1-زمان لازم برای فاهر شدن خروجی در دروازه منط قی پس از اعمال ورودی . 2-زمانی که بیت داده روی شبکه از مبدا به مقصد می رود
witnessing
گواهی
witness
گواهی
witnesses
گواهی
witnessed
گواهی
testimonies
گواهی
testimony
گواهی
attestation
گواهی
oral evidence
گواهی
legalization
گواهی
certification
گواهی
reference
[testimonial]
گواهی
report
گواهی
mark
گواهی
grade
گواهی
evidence
گواهی
certificate
[official document]
گواهی
attestation
گواهی
warranting
گواهی
warrant
گواهی
deposition
گواهی
certificate
گواهی
depositions
گواهی
warrants
گواهی
certificates
گواهی
warranted
گواهی
attesting
گواهی دادن
attest
گواهی دادن
deposing
گواهی دادن
deposes
گواهی دادن
depose
گواهی دادن
qualifying certificate
گواهی صلاحیت
quality certificate
گواهی کیفیت
attested
گواهی دادن
interim certificates
گواهی موقت
insurance certificate
گواهی بیمه
certificate of survey
گواهی بازدید
certificating of quantity
گواهی کمیت
certification
گواهی کردن
certificate of weight
گواهی وزن
evidence
ملاک گواهی
certified check
چک گواهی شده
certifier
گواهی کننده
deponent
گواهی نویس
false evidence
گواهی کدب
false testimony
گواهی کذب
health certificate
گواهی بهداشت
attests
گواهی دادن
inspection certificate
گواهی بازرسی
inspection certificate
گواهی نظارت
certificate of survey
گواهی بازرسی
depositions
گواهی کتبی
testifying
گواهی دادن
bill of health
گواهی بهداشت
testify
گواهی دادن
testifies
گواهی دادن
testified
گواهی دادن
death certificates
گواهی فوت
death certificate
گواهی فوت
speak well for
گواهی دادن
testis
تخم گواهی
deposition
گواهی کتبی
to bear testimony
گواهی دادن
to bear witness
گواهی دادن
to call in evidence
گواهی خواستن از
treasury warrant
گواهی خزانه
warrantable
قابل گواهی
clean bill of health
<idiom>
گواهی سلامتی
licensing
گواهی نامه
certificate of death
گواهی فوت
license
گواهی نامه
bill of health
گواهی تندرستی
birth certificate
گواهی تولد
certificate of analysis
گواهی بررسی
certificate of compliance
گواهی تطبیق
certificate of damage
گواهی خسارت
warranted
گواهی حکم
certify
گواهی کردن
witnesses
گواهی دادن
certificate of deposit
گواهی سپرده
witness
گواهی دادن
warranted
گواهی کردن
certificate of health
گواهی بهداشت
witnessing
گواهی دادن
warrant
گواهی حکم
call in evidence
گواهی خواستن از
bear witness
گواهی دادن
bear testimony
گواهی دادن
call to witness
گواهی خواستن از
back letter
گواهی تضمین
certified
گواهی شده
certifying
گواهی کردن
warrant
گواهی کردن
certificate of a doctor
گواهی پزشک
affiant
گواهی نویس
certificate of inspection
گواهی بازرسی
certifies
گواهی کردن
testimonials
گواهی نامه
certificate of quantity
گواهی کمیت
testimonial
گواهی نامه
warrants
گواهی حکم
certificate
گواهی نامه
certificates
گواهی نامه
certificate of origin
گواهی مبداء
certificate of quality
گواهی کیفیت
warrants
گواهی کردن
certificate of receipt
گواهی وصول
certificate of receipt
گواهی رسید
warranting
گواهی کردن
certificate of quantity
گواهی مقدار
certificate of measurement
گواهی مقدار
witnessed
گواهی دادن
warranting
گواهی حکم
certificate of measurement
گواهی وزن
to call any one in testimony
از کسی گواهی خواستن
share certificate
گواهی مالکیت سهام
attestor
گواهی دهنده گواه
bill of health
گواهی صحت مزاج
subscriping witness
گواهی کننده سند
certificates
گواهی صادر کردن
hearing of evidence
شنوایی گواهی
[حقوق]
taking of evidence
شنوایی گواهی
[حقوق]
certificate
گواهی صادر کردن
to give evidence before the court
در دادگاه گواهی دادن
vindicable
قابل گواهی واثبات
scrip
گواهی نامه موقت
perjuring
گواهی دروغ دادن
presage
گواهی دادن بر خبردادن از
packing note
گواهی بسته بندی
certificate of measurement
گواهی اندازه و ابعاد
notarization
گواهی محضری و رسمی
notice of non payment
گواهی عدم پرداخت
notice of dishonour
گواهی عدم پرداخت
false witness
گواهی یاشهادت دروغ
give evidence of
گواهی دادن در مورد
certificate of exclusive inheritance
گواهی انحصار وراثت
marriage lines
گواهی نامه عروسی
certificate of deposit
گواهی پول سپرده
d. certificate
گواهی نامه مرخصی
certificate of deposits
گواهی نامه سپرده
perjures
گواهی دروغ دادن
perjure
گواهی دروغ دادن
presages
گواهی دادن بر خبردادن از
presaging
گواهی دادن بر خبردادن از
presaged
گواهی دادن بر خبردادن از
cover note
گواهی پوشش بیمه
cover note
گواهی بیمه نامه
clean bill of health
گواهی نامه بهداشت کشتی
taking of evidence
پذیرش سند و گواهی
[حقوق]
hearing of evidence
پذیرش سند و گواهی
[حقوق]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com