Dictiornary-Farsi | گواهی موقت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
interim certificates	گواهی موقت


Search result with all words

scrip	گواهی نامه موقت
Other Matches

probate	گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
stock certificate	گواهی موجودی کالا در انبار گواهی سهم
eyewitnesses	گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eye-witnesses	گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitness	گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
suspension of arms	اعلام اتش بس موقت یا تعلیق موقت حالت جنگی
protempore	موقت شاغل مقامی بطور موقت
holding area	منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
certifying	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certify	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifies	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
holding anchorage	لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
testimonies	گواهی
testimony	گواهی
oral evidence	گواهی
attestation	گواهی
witnesses	گواهی
warrant	گواهی
warranted	گواهی
warranting	گواهی
warrants	گواهی
certificate	گواهی
certificates	گواهی
certification	گواهی
witnessing	گواهی
mark	گواهی
depositions	گواهی
attestation	گواهی
grade	گواهی
witnessed	گواهی
report	گواهی
legalization	گواهی
certificate [official document]	گواهی
witness	گواهی
deposition	گواهی
reference [testimonial]	گواهی
evidence	گواهی
certifier	گواهی کننده
certified check	چک گواهی شده
certifying	گواهی کردن
certification	گواهی کردن
inspection certificate	گواهی بازرسی
inspection certificate	گواهی نظارت
certificating of quantity	گواهی کمیت
certificate of weight	گواهی وزن
evidence	ملاک گواهی
attested	گواهی دادن
attest	گواهی دادن
deposing	گواهی دادن
depose	گواهی دادن
false evidence	گواهی کدب
attesting	گواهی دادن
false testimony	گواهی کذب
attests	گواهی دادن
deponent	گواهی نویس
certifies	گواهی کردن
certify	گواهی کردن
deposes	گواهی دادن
health certificate	گواهی بهداشت
certificate of survey	گواهی بازدید
back letter	گواهی تضمین
testimonial	گواهی نامه
bear witness	گواهی دادن
birth certificate	گواهی تولد
call in evidence	گواهی خواستن از
call to witness	گواهی خواستن از
certificate of a doctor	گواهی پزشک
certificate of analysis	گواهی بررسی
certificate of compliance	گواهی تطبیق
certificate of damage	گواهی خسارت
certificate of death	گواهی فوت
testimonials	گواهی نامه
witness	گواهی دادن
affiant	گواهی نویس
witnessing	گواهی دادن
witnesses	گواهی دادن
bear testimony	گواهی دادن
warrants	گواهی حکم
witnessed	گواهی دادن
certificate of health	گواهی بهداشت
certificate of measurement	گواهی مقدار
warranting	گواهی کردن
warranted	گواهی حکم
warranted	گواهی کردن
warrant	گواهی حکم
warrant	گواهی کردن
certificate of receipt	گواهی رسید
certificate of receipt	گواهی وصول
certified	گواهی شده
certificate of inspection	گواهی بازرسی
warranting	گواهی حکم
warrants	گواهی کردن
certificate	گواهی نامه
certificate of measurement	گواهی وزن
certificate of origin	گواهی مبدا
certificate of origin	گواهی مبداء
certificate of quality	گواهی کیفیت
certificate of quantity	گواهی کمیت
certificate of quantity	گواهی مقدار
certificates	گواهی نامه
certificate of survey	گواهی بازرسی
testify	گواهی دادن
to call in evidence	گواهی خواستن از
treasury warrant	گواهی خزانه
warrantable	قابل گواهی
clean bill of health <idiom>	گواهی سلامتی
death certificates	گواهی فوت
death certificate	گواهی فوت
license	گواهی نامه
testifies	گواهی دادن
testis	تخم گواهی
to bear testimony	گواهی دادن
speak well for	گواهی دادن
to bear witness	گواهی دادن
quality certificate	گواهی کیفیت
qualifying certificate	گواهی صلاحیت
testifying	گواهی دادن
licensing	گواهی نامه
insurance certificate	گواهی بیمه
deposition	گواهی کتبی
certificate of deposit	گواهی سپرده
depositions	گواهی کتبی
bill of health	گواهی تندرستی
bill of health	گواهی بهداشت
testified	گواهی دادن
certificate of exclusive inheritance	گواهی انحصار وراثت
cover note	گواهی پوشش بیمه
attestor	گواهی دهنده گواه
bill of health	گواهی صحت مزاج
to call any one in testimony	از کسی گواهی خواستن
certificate	گواهی صادر کردن
taking of evidence	شنوایی گواهی [حقوق]
certificate of deposits	گواهی نامه سپرده
certificate of deposit	گواهی پول سپرده
certificate of measurement	گواهی اندازه و ابعاد
vindicable	قابل گواهی واثبات
to give evidence before the court	در دادگاه گواهی دادن
certificates	گواهی صادر کردن
notice of dishonour	گواهی عدم پرداخت
hearing of evidence	شنوایی گواهی [حقوق]
perjures	گواهی دروغ دادن
packing note	گواهی بسته بندی
presaging	گواهی دادن بر خبردادن از
presage	گواهی دادن بر خبردادن از
subscriping witness	گواهی کننده سند
d. certificate	گواهی نامه مرخصی
share certificate	گواهی مالکیت سهام
perjuring	گواهی دروغ دادن
presaged	گواهی دادن بر خبردادن از
perjure	گواهی دروغ دادن
presages	گواهی دادن بر خبردادن از
notarization	گواهی محضری و رسمی
notice of non payment	گواهی عدم پرداخت
marriage lines	گواهی نامه عروسی
false witness	گواهی یاشهادت دروغ
cover note	گواهی بیمه نامه
give evidence of	گواهی دادن در مورد
temporary	موقت
adhoc	موقت
interim	موقت
intrim	موقت
provisional	موقت
pro tempore	موقت
makeshift	موقت
pontoons	پل موقت
pontoon bridge	پل موقت
pontoon	پل موقت
tested	شهادت گواهی بازرسی کردن
I hereby certify that ….	بدینوسیله تصدیق ( گواهی ) می نمایم که …
hearing of evidence	پذیرش سند و گواهی [حقوق]
grant probate of a will	صحت وصیتنامهای را گواهی کردن
certified copy	رونوشت گواهی رسمی شده
taking of evidence	پذیرش سند و گواهی [حقوق]
docl pass	گواهی ورود به لنگرگاه یاخروج از ان
test	شهادت گواهی بازرسی کردن
testimonialize	گواهی نامه یا رضایت دادن
caption	گواهی مندرج درروی سند
To authenticate a signature.	تصدیق امضاکردن ( گواهی امضاء )
clean bill of health	گواهی نامه بهداشت کشتی
attestation	امضاکسی را گواهی کردن تصدیق
in witness whereof	برای گواهی مراتب بالا
perjury	سوگند شکنی گواهی دروغ
to give evdience	گواهی دادن مدرک بودن از
depone	عزل نمودن گواهی دادن
tests	شهادت گواهی بازرسی کردن
testamur	گواهی نامه گذراندن امتحانات
bankrupts certificate	گواهی نامه اعاده حیثیت
captions	گواهی مندرج درروی سند
temporary duty	ماموریت موقت
temporary gauge	اشل موقت
interim financing	پرداخت موقت
brettys	سنگر موقت
bretisee	سنگر موقت
drop tank	تانک موقت
temporary duty	شغل موقت
false work	حائل موقت
tabernacle	پرستشگاه موقت
interim plan	برنامههای موقت
temporal life	زندگی موقت
temporalty	بطور موقت