Dictiornary-Farsi | گواهی وصول | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
certificate of receipt	گواهی وصول


Other Matches

probate	گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
eyewitnesses	گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eye-witnesses	گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitness	گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
stock certificate	گواهی موجودی کالا در انبار گواهی سهم
del credere agent	نمایندهای که متعهد به وصول طلبها میباشد نمایندهای که وصول مطالبات راتقبل مینماید
certifying	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certify	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifies	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
reception	وصول
receptions	وصول
recoveries	وصول
collections	وصول
collection	وصول
recovery	وصول
collectible	قابل وصول
accessibility	قابلیت وصول
come at able	قابل وصول
collection order	دستور وصول
recoverable	قابل وصول
collecting books	وصول مطالبات
collection fee	هزینه وصول
collection charges	هزینه وصول
collection charge	هزینه وصول
contrivable <adj.>	قابل وصول
achievable <adj.>	قابل وصول
collecting debts	وصول مطالبات
collectable	قابل وصول
recipient	وصول کننده
recipients	وصول کننده
outstanding	وصول نشده
collect	وصول کردن
recovers	وصول کردن
recovering	وصول کردن
recover	وصول کردن
collecting	وصول کردن
collects	وصول کردن
acknowledgement of receipt	اعلام وصول
acknowledgment	اعلام وصول
cleared cheque	چک وصول شده
levying	وصول مالیات
levy	وصول مالیات
levies	وصول مالیات
levied	وصول مالیات
outstandingly	وصول نشده
practicable <adj.>	قابل وصول
recvery	استرداد وصول
get in	وصول کردن
executable <adj.>	قابل وصول
to get in	وصول کردن
line of approach	راه وصول
workable <adj.>	قابل وصول
levier	مالیات وصول کن
accessible	قابل وصول
accession	تابع وصول
makable [spv. makeable] <adj.>	قابل وصول
makeable <adj.>	قابل وصول
manageable <adj.>	قابل وصول
possible [doable, feasible] <adj.>	قابل وصول
recoveries	وصول جبران
recovery	وصول جبران
receipts	وصول کردن
receipt	وصول کردن
receives	وصول کردن
receipt	اعلام وصول
doable <adj.>	قابل وصول
feasible <adj.>	قابل وصول
receipts	اعلام وصول
receive	وصول کردن
makable <adj.>	قابل وصول
publican	مامور وصول مالیات
publicans	مامور وصول مالیات
solvency	قابل وصول بودن
acknowledgement	اعلام وصول رسید
acknowledge	اعلام وصول کردن
irrecoverable	غیر قابل وصول
acknowledgements	اعلام وصول رسید
acknowledgments	اعلام وصول رسید
receivable	قابل وصول پذیرفتنی
acknowledges	اعلام وصول کردن
acknowledging	اعلام وصول کردن
cashes	وصول کردن نقدکردن
debt collector	وصول کننده طلب
debt collecting agency	نماینده وصول مطالبات
cash	وصول کردن نقدکردن
collecting bank	بانک وصول کننده
receipt	اعلام وصول نمودن
cashing	وصول کردن نقدکردن
receipts	اعلام وصول نمودن
debt enforcement	درخواست طلب وصول
collection charge	هزینه وصول مطالبات
good debt	طلب وصول شدنی
good dept	طلب وصول شدنی
irrecoverably	بطور وصول نشدنی
cashed	وصول کردن نقدکردن
accessible	در دسترس قابل وصول
acknowledgment	شماره اعلام وصول
acknowledgements	خبر وصول نامه سپاسگزاری
collection of premiums	وصول اضافه ارزش سهام
acknowledgement	خبر وصول نامه سپاسگزاری
acknowledgments	خبر وصول نامه سپاسگزاری
remembrancer	مامور وصول مطالبات سلطنتی
execution for debt	اقدام برای طلب وصول
lien	حق وصول طلب حق تصرف وثیقه
bad dept	طلبی که امکان وصول ان کم باشد
reviving	وصول مطالبات سوخت شده
accessibility	امکان نزدیکی وسیله وصول
acknowledging	وصول نامهای را اشعار داشتن
bad debts	طلب غیر قابل وصول
accessibility	دستیابی پذیری قابلیت وصول
bad debt	طلب غیر قابل وصول
acknowledges	وصول نامهای را اشعار داشتن
acknowledge	وصول نامه ای را اظهار داشتن
acknowledging	شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledges	شماره اعلام وصول تصدیق کردن
cod	وصول وجه در موقع تحویل کالا
acknowledge	شماره اعلام وصول تصدیق کردن
taxing master	مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
statement of affairs	وصول مطالبات و دیون واموال تاجر ورشکسته
pillotage	وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
report	گواهی
witnessed	گواهی
witnesses	گواهی
legalization	گواهی
witnessing	گواهی
attestation	گواهی
reference [testimonial]	گواهی
mark	گواهی
certification	گواهی
depositions	گواهی
attestation	گواهی
deposition	گواهی
certificate [official document]	گواهی
evidence	گواهی
grade	گواهی
testimony	گواهی
warranting	گواهی
oral evidence	گواهی
warrant	گواهی
warranted	گواهی
testimonies	گواهی
certificates	گواهی
certificate	گواهی
witness	گواهی
warrants	گواهی
tonnage rent	حق امتیازی که از مواداستخراجی معدن به نسبت هرتن وصول میشود
debt collection for realisation	property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
recevied for shipment bill of exchange	بارنامهای که مبین وصول کالا برای حمل است
license	گواهی نامه
depose	گواهی دادن
speak well for	گواهی دادن
qualifying certificate	گواهی صلاحیت
licensing	گواهی نامه
quality certificate	گواهی کیفیت
deposition	گواهی کتبی
depositions	گواهی کتبی
evidence	ملاک گواهی
call in evidence	گواهی خواستن از
warrantable	قابل گواهی
testifies	گواهی دادن
false testimony	گواهی کذب
to bear witness	گواهی دادن
insurance certificate	گواهی بیمه
interim certificates	گواهی موقت
clean bill of health <idiom>	گواهی سلامتی
testified	گواهی دادن
death certificates	گواهی فوت
to call in evidence	گواهی خواستن از
death certificate	گواهی فوت
bill of health	گواهی تندرستی
bill of health	گواهی بهداشت
inspection certificate	گواهی نظارت
inspection certificate	گواهی بازرسی
health certificate	گواهی بهداشت
testifying	گواهی دادن
deponent	گواهی نویس
testify	گواهی دادن
false evidence	گواهی کدب
testis	تخم گواهی
certifier	گواهی کننده
to bear testimony	گواهی دادن
treasury warrant	گواهی خزانه
warrants	گواهی حکم
witnessed	گواهی دادن
warrants	گواهی کردن
witnesses	گواهی دادن
witnessing	گواهی دادن
attests	گواهی دادن
affiant	گواهی نویس
attesting	گواهی دادن
attested	گواهی دادن
back letter	گواهی تضمین
witness	گواهی دادن
testimonials	گواهی نامه
certificate	گواهی نامه
certificates	گواهی نامه
warranting	گواهی حکم
warranting	گواهی کردن
warranted	گواهی حکم
warranted	گواهی کردن