Dictiornary-Farsi | گواهی پزشک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
certificate of a doctor	گواهی پزشک


Other Matches

probate	گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
stock certificate	گواهی موجودی کالا در انبار گواهی سهم
eye-witnesses	گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitness	گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitnesses	گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
certifies	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certify	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifying	تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
doc	پزشک
docs	پزشک
medical officer	پزشک
medical officer	سر پزشک
medical man	پزشک
practitioner	پزشک
master physician	سر پزشک
practitioners	پزشک
interne	پزشک
aesculapian	پزشک
medic	پزشک
physician	پزشک
chiropodist	پزشک پا
chiropodists	پزشک پا
physicians	پزشک
medical examiner	پزشک قانونی
alienist	پزشک دیوانگان
aurist	پزشک گوش
a fake doctor	پزشک قلابی
doctor to the company	پزشک شرکت
house physician	پزشک مقیم
general practitioner	پزشک عمومی
doctor	پزشک دکتر
doctored	پزشک دکتر
doctors	پزشک دکتر
doctoring	پزشک دکتر
physician in attendance	پزشک معالج
psychopathist	پزشک دیوانگان
surgeon general	پزشک ارشد
neuropathist	پزشک اعصاب
medico legal examiner	پزشک قانونی
mad doctor	پزشک دیوانگان
ophthalmologist	چشم پزشک
doctor-to-be	پزشک آینده
medicine man	پزشک قبیله
medico	پزشک طبیب
practitioner	دام پزشک
surgeons	پزشک جراح
oculists	چشم پزشک
farriers	دام پزشک
oculist	چشم پزشک
practitioner	دندان پزشک
family doctor	پزشک خانواده
farrier	دام پزشک
practitioners	دندان پزشک
surgeon	پزشک جراح
practitioners	دام پزشک
family doctors	پزشک خانواده
general practitioner	پزشک بیماریهای عمومی
syrinx	استاخ پزشک ایطالیایی
practician	پزشک دست در کار
obstetrician	پزشک متخصص زایمان
to take medical advice	با پزشک مشورت کردن
medicaster	پزشک زبان باز
iatrogenic illness	بیماری پزشک زاد
psychiater	پزشک ناخوشی دماغی
lay analyst	روانکاو غیر پزشک
esculapian	وابسته به دارگونه طب پزشک
obstetricians	پزشک متخصص زایمان
internist	پزشک امراض داخلی
neuropsychiatrist	پزشک اعصاب و روان
pediatrician	پزشک متخصص اطفال
physician in ordinary	پزشک رسمی یا همیشگی
extern	کمک پزشک روزانه
first year resident [American English]	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
Foundation [junior] house officer [British English]	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
flight surgeon	افسر پزشک نیروی هوایی
intern	انترن پزشک مقیم بیمارستان
interning	انترن پزشک مقیم بیمارستان
anesthetist	پزشک متخصص بیهوشی و بی حسی
Call a doctor quickly.	فورا پزشک خبر کنید.
eustachian	پیداشده توسط پزشک ایتالیایی
woman doctor	پزشک زن حکیم خانم طبیبه
the doctor ordered an ointment	پزشک مرهم تجویز کرد
intern [American English]	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
interns	انترن پزشک مقیم بیمارستان
to take the pill [to be on the pill] [to go on the pill]	قرص خوردن [طبق دستور از پزشک]
accoucheur	پزشک متخصص قابلگی وبیماریهای زنان
He's not suited for a doctor.	او [مرد] برای یک پزشک مناسب نیست.
attendance of a doctor	حضور پزشک روی رینگ بوکس
unless otherwise prescibed [by the doctor]	مگر اینکه [پزشک] نسخه دیگری نوشته
surgeon general	رئیس قسمت پزشکی ارتش افسر پزشک
take medical a	به پزشک مراجعه کنید باطبیب مشورت نمایید
The doctous fee was tacked on to the hospital bI'll .	حق ویزیت پزشک را کشیدند روی صورتحساب بیمارستان
There is one physician for every 260 inhabitants.	برای هر ۲۶۰ ساکن یک پزشک وجود دارد.
veterinarian	پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
veterinarians	پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
residency	اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
deposition	گواهی
certificate [official document]	گواهی
attestation	گواهی
report	گواهی
warrant	گواهی
warranted	گواهی
legalization	گواهی
evidence	گواهی
oral evidence	گواهی
reference [testimonial]	گواهی
certification	گواهی
mark	گواهی
grade	گواهی
depositions	گواهی
warranting	گواهی
witness	گواهی
warrants	گواهی
attestation	گواهی
witnessing	گواهی
testimony	گواهی
certificate	گواهی
testimonies	گواهی
witnessed	گواهی
certificates	گواهی
witnesses	گواهی
deposition	گواهی کتبی
depositions	گواهی کتبی
inspection certificate	گواهی بازرسی
inspection certificate	گواهی نظارت
insurance certificate	گواهی بیمه
interim certificates	گواهی موقت
bill of health	گواهی بهداشت
bill of health	گواهی تندرستی
affiant	گواهی نویس
licensing	گواهی نامه
death certificate	گواهی فوت
to bear witness	گواهی دادن
to call in evidence	گواهی خواستن از
treasury warrant	گواهی خزانه
warrantable	قابل گواهی
testifies	گواهی دادن
clean bill of health <idiom>	گواهی سلامتی
testifying	گواهی دادن
to bear testimony	گواهی دادن
death certificates	گواهی فوت
qualifying certificate	گواهی صلاحیت
testify	گواهی دادن
quality certificate	گواهی کیفیت
speak well for	گواهی دادن
license	گواهی نامه
testified	گواهی دادن
testis	تخم گواهی
certificate of origin	گواهی مبدا
bear testimony	گواهی دادن
back letter	گواهی تضمین
depose	گواهی دادن
deposes	گواهی دادن
witnessing	گواهی دادن
witnesses	گواهی دادن
witnessed	گواهی دادن
bear witness	گواهی دادن
birth certificate	گواهی تولد
call in evidence	گواهی خواستن از
certificate of measurement	گواهی وزن
certificate of measurement	گواهی مقدار
certificate of inspection	گواهی بازرسی
certificate of health	گواهی بهداشت
certificate of deposit	گواهی سپرده
certificate of death	گواهی فوت
certificate of damage	گواهی خسارت
certificate of compliance	گواهی تطبیق
certificate of analysis	گواهی بررسی
evidence	ملاک گواهی
call to witness	گواهی خواستن از
witness	گواهی دادن
warrant	گواهی کردن
certified	گواهی شده
attest	گواهی دادن
attested	گواهی دادن
attesting	گواهی دادن
certifying	گواهی کردن
attests	گواهی دادن
certify	گواهی کردن
warrant	گواهی حکم
warranted	گواهی کردن
warranted	گواهی حکم
testimonials	گواهی نامه
testimonial	گواهی نامه
deposing	گواهی دادن
certificates	گواهی نامه
certificate	گواهی نامه
warrants	گواهی حکم
warrants	گواهی کردن
warranting	گواهی حکم
warranting	گواهی کردن
certifies	گواهی کردن
certification	گواهی کردن
false evidence	گواهی کدب
certificate of receipt	گواهی رسید
certificate of quantity	گواهی مقدار
deponent	گواهی نویس
certificating of quantity	گواهی کمیت
certificate of receipt	گواهی وصول
certificate of survey	گواهی بازرسی