Dictiornary-Farsi | گوهر نشان | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 210 (13 milliseconds)

English	Persian
gemmed	گوهر نشان
inlaid with gems	گوهر نشان
instarred with gems	گوهر نشان
studded with gems	گوهر نشان


Search result with all words

inlay	گوهر نشان کردن
inlaying	گوهر نشان کردن
inlays	گوهر نشان کردن
inlayer	مرصع ساز گوهر نشان
pennyweight	سنگ گوهر فروشان که برابر است با 71555/1گرم و نشان اختصاری
to inlay gems in anything	چیزیرا گوهر نشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
Other Matches

gem	گوهر
homoousian	هم گوهر
navigating	گوهر
navigates	گوهر
jewel	گوهر
navigated	گوهر
nature	گوهر
jewels	گوهر
consubstantial	هم گوهر
navigate	گوهر
essence	گوهر
gems	گوهر
natures	گوهر
consubstantiation	هم گوهر
gemmy	پر گوهر
a rare bird	گوهر نایاب
sparklers	گوهر درخشان
gemologist	گوهر شناس
gemmy	گوهر مانند
matrix or matrices	قرارگاه گوهر
jeweler	گوهر فروش
precious stones	گوهر ها جواهرات
sparkler	گوهر درخشان
lowborn	بد گوهر پست
logie	روی گوهر نما
jewel	با گوهر اراستن مرصع کردن
jewels	با گوهر اراستن مرصع کردن
gemmological	مربوط به علم گوهر شناسی
The shell does not always contain a pearl. <proverb>	همیشه در صدف گوهر نباشد .
gemological	مربوطبه علم گوهر شناسی
Why do you cast pearls before the swine. <proverb>	گوهر خود پیش خوک مینداز.
pyrope	هر نوع گوهر برنگ قرمز روشن
to inlay anything with gems	چیزیرا گوهرنشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
puncuation	نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garter	عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garters	عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary	خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
silver star	نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
scarry	دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
markings	نشان دار سازی نشان
poniter	نشان دهنده نشان گیرنده
marking	نشان دار سازی نشان
flags	یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag	یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
lithoglyptics	کنده کاری روی گوهر حکاکی روی جواهر
supervisory	1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
to impress a mark on something	نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
lapidary	سنگ شناس گوهر شناس
lapidarian	سنگ شناس گوهر شناس
mark	نشان کردن نشان
marks	نشان کردن نشان
ground resolution	قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
historical rugs	قالی های قدیمی، آنتیک و موزه ای [مثل فرش شیخ صفی، فرش پازیریک، فرش چلسی، فرش دادلی، فرش گوهر، فرش شکارگاهی وین و فرش توپکاپی]
Gohar carpet	فرش گوهر [این فرش که توسط بافنده ای به همین نام از اهالی ارمنستان وسیه بافته شده از فرش های شاخص و کلیدی این منطقه محسوب شده و طرح آنرا مربوط به قره باغ می دانند.]
indicator	نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
altitude azimuth	عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
untitled	بی نشان
attributing	نشان
trackless	بی نشان
target	نشان
badge	نشان
traceless	بی نشان
targetting	نشان
targetted	نشان
signaled	نشان
shows	نشان
showed	نشان
targets	نشان
show	نشان
targeting	نشان
targeted	نشان
grammalogue	نشان
attributes	نشان
emblems	نشان
impressed	نشان
printless	بی نشان
indication	نشان
medal	نشان
refrigeratory	تب نشان
refrigerent	تب نشان
tract	نشان
tracts	نشان
plaque	نشان
trace	نشان
emblem	نشان
traced	نشان
traces	نشان
hallmark	نشان
hallmarks	نشان
plaques	نشان
bench mark	نشان
insigne	نشان
indice	نشان
medals	نشان
cicatrice	نشان
symbol	نشان
cicatricial	نشان
cicatricle	نشان
hash mark	خط نشان
ensigns	نشان
ensign	نشان
shew	نشان
savorŠetc	نشان
banners	نشان
banner	نشان
indicium	نشان
signalled	نشان
benchmark	نشان
signal	نشان
benchmarks	نشان
caret	نشان
attribute	نشان
tokens	نشان
presages	نشان
tallied	خط نشان
tallies	نشان
tallies	خط نشان
tally	خط نشان
chalks	نشان
tallied	نشان
insignia	نشان
presage	نشان
presaged	نشان
brand	نشان
branding	نشان
brands	نشان
icon	نشان
icons	نشان
tally	نشان
ikons	نشان
tallying	نشان
tallying	خط نشان
chalking	نشان
vestiges	نشان
vestige	نشان
vestigial	نشان
ear mark	نشان
slur	نشان
slurred	نشان
chalked	نشان
slurring	نشان
chalk	نشان
slurs	نشان
gong [British E]	نشان
token	نشان
impresses	نشان
stamp	نشان
score	نشان
unmarked	بی نشان
tracks	نشان
impressing	نشان
awards	نشان
badges	نشان
award	نشان
awarded	نشان
impress	نشان
awarding	نشان
stamps	نشان
tracked	نشان
track	نشان
scored	نشان
scores	نشان
presaging	نشان
marks	نشان
mark	نشان
symptom	نشان
symptoms	نشان
vexillum	نشان
mark sensing	نشان گذاری
diacritical	نشان تشخیص
emblems	نشان افتخار
mark sensing	نشان دریابی
sights	نشان کردن
demarcates	نشان گذاردن
earmarks	نشان هویت
runs	نشان دادن
insigne	نشان رسمی
evince	نشان دادن
interogation mark	نشان پرسش
point of interrogation	نشان پرسش
earmark	نشان هویت
is a monetary sign	نشان پول
slash	نشان ممیز
diacritical marks	نشان تشخیص
mark sense	نشان دریاب
demarcating	نشان گذاردن
demark	نشان گذاردن
diacritic	نشان تشخیص
mark sense reader	نشان خوان
impressing	نشان گذاردن
mark condition	وضعیت نشان
levelling monument	نشان ترازیابی
vision	یا نشان دادن
sight	نشان کردن
demarcate	نشان گذاردن
mark sensing	نشان دریایی
visions	یا نشان دادن
slashed	نشان ممیز
mark sense	نشان گذار
campaign badge	نشان جنگی