Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
to catch out a batsman
گوی رادرهواگرفتن وبدین وسیله نوبت را ازدست چوگان زن بیرون کرد
Other Matches
to turn out
بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
disgorger
وسیله بیرون اوردن قلاب ازدهان ماهی
intermit
نوبت داشتن نوبت شدن
chains
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chain
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
sensor
وسیله اکتشافی وسیله مراقبتی وسیله کشف کننده
loss
ازدست دادن
forfoitable
ازدست دادنی
lapsable
ازدست رفتنی
give-away
ازدست دادن
give away
ازدست دادن
to chuck away
ازدست دادن
get the sack
<idiom>
ازدست کار
to take time by the forelock
را ازدست ندادن
give-aways
ازدست دادن
to let ship
ازدست دادن
to give away
ازدست دادن
disposable
ازدست دادنی
to strain at a gnat
ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
mallet
چوگان
wickets
چوگان
wicket
چوگان
batted
چوگان
bats
چوگان
polo stick
چوگان
bat
چوگان
miss the boat
<idiom>
ازدست دادن فرصت
tumbled
ازدست دادن تعادل
revendication
استردادزمین ازدست رفته
tumbles
ازدست دادن تعادل
to miss the buy
فرصت را ازدست دادن
miss out on
<idiom>
ازدست دادن فرصت
tumble
ازدست دادن تعادل
etiolation
ازدست دادن رنگ
I am tired of him .
ازدست اوخسته شده ام
to game away one's money
درقمارپول ازدست دادن
batty
چوگان مانند
bats
چوگان زدن
bat
چوگان زدن
battledore
چوگان پهن
polo
چوگان بازی
bandies
چوگان بازی کچ
battier
چوگان مانند
battiest
چوگان مانند
bandying
چوگان بازی کچ
batted
چوگان زدن
cleek
چوگان سراهنی
lacrosse
چوگان سرپهن
mallet field
زمین چوگان
bandied
چوگان بازی کچ
pall mall
گوی چوگان
bandy
چوگان بازی کچ
let off steam
<idiom>
ازدست دادن انرژی اضافه
to lose one's reason
عقل خود را ازدست دادن
lose ground
فرصت خود را ازدست دادن
spent
نیروی خود را ازدست داده
to guzzle away one's money
پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
to lose the t. of a discourse
رشته سخن را ازدست دادن
effete
نیروی خود را ازدست داده
bandy
بحث کردن چوگان سر کج
mallet
کلوخ کوب چوگان
play club
دربازی گلف چوگان
indoor polo
چوگان در تالار سرپوشیده
hosel
سرپیچ چوگان گلف
strike zone
سیرمجاز گوی چوگان زن
putters
چوگان دسته کوتاه
puttering
چوگان دسته کوتاه
golf
بازی چوگان یا گلف
backhand stroke
ضربت چوگان از پشت سر
bandied
بحث کردن چوگان سر کج
puttered
چوگان دسته کوتاه
putter
چوگان دسته کوتاه
bandying
بحث کردن چوگان سر کج
golf club
چوگان گلف بازی
bandies
بحث کردن چوگان سر کج
witjout
بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
he lost his reason
عقل یا هوش خودرا ازدست داد
elapsation
ازدست رفتن حق به واسطه مرور زمان
to lose face
نام نیک یا اعتبارخودرا ازدست دادن
deflorate
تصرف شده بکارت ازدست داده
i parted from
تمام ان دارایی یا مال را ازدست دادم
toss out
<idiom>
مجبور به ترک شدن ،ازدست دادن
lose track of
<idiom>
ازدست دادن تماس باکسی یاچیزی
hockey
چوگان بازی با اصول فوتبال
chukker
زمان 5/7 دقیقهای بازی چوگان
chukkar
زمان 5/7 دقیقهای بازی چوگان
fet
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
creep
رها شدن ناخواسته تیر ازدست تیرانداز
creeps
رها شدن ناخواسته تیر ازدست تیرانداز
She was crying over her misfortunes.
ازدست بدبختی هایش ناله وفریاد داشت
pall mall
چوگان مخصوص بازی پال مال
to barter away
بطریق معاوضه ازدست دادن باکالای دیگرمعاوضه کردن
sclaff
سیلی نرم برزمین خوردن چوگان گلف
pitch
توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
crosse
چوگان پهنی که دربازی گلف بکار میرود
pitches
توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
extravasate
ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
ejects
بیرون راندن بیرون انداختن
ejecting
بیرون راندن بیرون انداختن
eject
بیرون راندن بیرون انداختن
outward bound
عازم بیرون روانه بیرون
extrusion
بیرون اندازی بیرون امدگی
ejected
بیرون راندن بیرون انداختن
high goal polo
چوگان بین تیمهای دارنده 91امتیاز تعادلی یا بیشتر
sclaff
تماس چوگان بازمین قبل از خوردن به توپ ضربت مختصر
polo
بازی یا مسابقه چوگان بین دو تیم چهارنفره و شش زمان 5/7 دقیقهای
sand iron
یکجور چوگان در بازی گلف که با ان گوی را از میان ریگ بلند میکنند
inning
نوبت
tertian fever
نوبت غب
touring
نوبت
reprise
نوبت
alternation
نوبت
toured
نوبت
tour
نوبت
turns
نوبت
periodicity
نوبت
heats
نوبت
turn
نوبت
tours
نوبت
tertian fever
نوبت سه به یک
intermittence
نوبت
trick
نوبت
serve
نوبت
out of turn
بی نوبت
served
نوبت
serves
نوبت
tricked
نوبت
heat
نوبت
tricking
نوبت
crawlers
وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
asynchronous
داده یا وسیله سریال که نیازی به یکنواخت بودن با وسیله دیگر ندارند
crawler
وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
loop
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
contentions
وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
looped
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
contention
وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
loops
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
peripheral
مدیر و کنترل کننده وسیله ورودی /خروجی یا وسیله جانبی
connectivity
توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
built-in
نوشتاری که موقتاگ به وسیله یک وسیله جانبی معمولاگ چاپگر ذخیره سازی شده است
device
کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
devices
کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
simulates
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulating
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulate
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
tie down
وسیله مهار هواپیما در محوطه پارکینگ وسیله بستن
daisy chain
روش اتصال یک وسیله با یک کابل از یک ماشین یا وسیله به دیگر
handouts
نوبت بازی
shifts
نوبت کاری
it is my lead
نوبت من است
movement credit
نوبت حرکت
out of turn
خارج از نوبت
tricked
نوبت نگهبانی
tricking
نوبت نگهبانی
periodic
نوبت دار
prime shift
نوبت اول
intermittent
نوبت دار
handout
نوبت بازی
shifts
نوبت کار
shift
نوبت کار
penalty
از کف دادن نوبت
penalties
از کف دادن نوبت
shift
نوبت کاری
shifted
نوبت تعویض
shifted
نوبت کار
shifted
نوبت کاری
shifts
نوبت تعویض
trick
نوبت نگهبانی
shift
نوبت تعویض
round robin
با گردش نوبت
whose turn is it?
نوبت کیست
periods
نوبت مرحله
roundest
نوبت گردکردن
periods
روزگار نوبت
period
نوبت ایست
every dog has his day
<idiom>
آسیاب به نوبت
round robin
نوبت گردشی
round
نوبت گردکردن
periods
نوبت ایست
period
روزگار نوبت
period
نوبت مرحله
trainer
وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
trainers
وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
immersion proof
وسیله ضد رطوبت یا نفوذ اب وسیله ضد فرو رفتن در اب
rota
جدول نوبت خدمت
on deck
در انتظار نوبت شنا
collocation
نظم نوبت وترتیب
shift schedule
برنامه نوبت کاری
batter
توپزنی که نوبت اوست
every other
<idiom>
به نوبت عرض شدن
to be one's turn
[go]
نوبت
[کسی]
شدن
batters
توپزنی که نوبت اوست
The ball is in your court.
<idiom>
حالا نوبت تو است.
it is your move
نوبت شما است
on deck
دونده منتظر نوبت
out
نوبت سرویس اسکواش
rotas
جدول نوبت خدمت
out-
نوبت سرویس اسکواش
roundest
نوبت گرد کردن
says
نوبت حرف زدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com