Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
white heart cherry
گیلاس درشت گیلاس پیوندی
Other Matches
grace cup
گیلاس مشروب پس از شام گیلاس خداحافظی
bigaroon
یک جور گیلاس درشت
drinking glass
گیلاس
cherries
گیلاس
demitasse
گیلاس
cherry
گیلاس
cherry bob
گیلاس گوشوارهای
cherry laurel
غار گیلاس
cherry pit
هسته گیلاس
cherry tree
درخت گیلاس
morello
گیلاس دم کوتاه
tender fleshed cherry
گیلاس دم دراز
i eherry
غار گیلاس
morella cherry
گیلاس دم دراز
glass
گیلاس جام
sour cherry
درخت گیلاس
shots
یک گیلاس مشروب
shot
یک گیلاس مشروب
chalice
گیلاس شراب
[در مراسم]
goblet
گیلاس شراب تکه
goblet
گیلاس شراب
[در مراسم]
long drinks
نوشابه در گیلاس بلند
long drink
نوشابه در گیلاس بلند
wineglasful
گیلاس شراب خوری
goblets
گیلاس شراب تکه
He gets keyed up with a few drinks .
با چند گیلاس مشروب میزان می شود
pits
سیاه چال هسته البالو و گیلاس وغیره
pit
سیاه چال هسته البالو و گیلاس وغیره
After a few drinks, everyone got a bit high.
پس از چند گیلاس مشروب کله ها همه گرم شد.
close up view
نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
crossbred
پیوندی
linked
پیوندی
crossest
پیوندی
interrelation
هم پیوندی
crosses
پیوندی
crosser
پیوندی
cross
پیوندی
cross bred
پیوندی
hybrid
پیوندی
symphyseal
پیوندی
bonding electrons
الکترونهای پیوندی
multivincular
چندین پیوندی
bonding orbital
اوربیتال پیوندی
binding energy
انرژی پیوندی
antibonding orbital
اوربیتال ضد پیوندی
antibonding electron
الکترون ضد پیوندی
linkage editor
ویراستار پیوندی
linkage parameter
پارامتر پیوندی
linkage
به هم پیوستگی پیوندی
linkages
به هم پیوستگی پیوندی
connective
ربط پیوندی
linking loader
بارکننده پیوندی
exogamy
برون پیوندی
grafted
گیاه پیوندی
linkage loader
بارکننده پیوندی
linked list
لیست پیوندی
graft copolymer
همبسپار پیوندی
grafts
گیاه پیوندی
hybrid
گیاه پیوندی
graft
گیاه پیوندی
multilinked list
لیست چند پیوندی
hybridize
گیاه پیوندی باراوردن
bonding electron pair
زوج الکترون پیوندی
rhinoplasty
جراحی پیوندی بینی
double linked list
لیست پیوندی مضاعف
ox lip
گاو زبان پیوندی
bonding molecular orbital
اوربیتال مولکولی پیوندی
multivalve
چنذ لختی صدف پیوندی
hdic
کنترل پیوندی دادههای سطح بالا
exogamous
وابسته به برون همسری یابرون پیوندی
ca
Arrangment Connecting ارایش و ترتیب به صورت پیوندی و متصل
nil pointer
اشاره گری که برای بیان انتهای یک لیست پیوندی بکارمی رود
rough hewn
درشت
abrupt
درشت
rough
درشت
grained
درشت
roughest
درشت
shin bone
درشت نی
macro generator
درشت زا
rough-hewn
درشت
coarse grained
درشت
coarse fibred
نخ درشت
magnifier
درشت کن
majuscular
درشت
of a coarse fibre
نخ درشت
macrosomatic
درشت تن
shank
درشت نی
macro
درشت
hulking
درشت
grossed
درشت
grossing
درشت
grosser
درشت
grosses
درشت
grossest
درشت
coarse
درشت
coarser
درشت
crass
درشت
coarsest
درشت
gross
درشت
sturdiest
درشت
sturdy
درشت
harshest
درشت
sturdier
درشت
tibia
درشت نی
gruff
درشت
harsher
درشت
jumbos
درشت
harsh
درشت
jumbo
درشت
tibias
درشت نی
discretionary
خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
macro difinition
درشت تعریف
macro declaration
درشت اعلان
kerria
برگ درشت
grossest
درشت بافت
macro definition
درشت تعریف
largeof limb
درشت اندام
showered
درشت باران
grossing
درشت بافت
costard
سیب درشت
brutish
بی شعور درشت
kersey
شال درشت
macro
درشت دستور
shower
درشت باران
macro assembler
درشت همگزار
macro assembler
درشت همگذار
macro call
درشت فراخوان
macro instruction
درشت دستور
macro instruction
درشت دستورالعمل
macro library
درشت کتابخانه
majuscule
حرف درشت
grosser
درشت بافت
grossed
درشت بافت
gross
درشت بافت
rappee
انفیه درشت
magnifying
درشت کردن
rough spoken
درشت سخن
rudas
درشت گنده
snowberry
اقطی گل درشت
largest
درشت لبریز
text hand
دستخط درشت
larger
درشت لبریز
magnifier
درشت نما
grosses
درشت بافت
macro processor
درشت پردازشگر
macrocode
درشت برنامه
macrocode
دستورالعملهای درشت
macrocycle
درشت حلقه
macrograph
خط و تصویر درشت
macrography
درشت نویسی
macroinstruction
درشت دستور
macropsia
درشت بینی
megalopsia
درشت بینی
megalopsis
درشت بینی
macroscopic
درشت نمود
chesty
درشت پستان
boldfacing
درشت نمایی
gritted
ماسه درشت
cobnut
فندق درشت
grit
ماسه درشت
grits
ارد درشت
crus
درشت نی ساق
roughest
درشت ناهموار
rough
درشت ناهموار
buckshot
ساچمه درشت
engross
درشت نوشتن
coarse gravel
شن درشت دانه
gritting
ماسه درشت
magnified
درشت کردن
large
درشت لبریز
magnify
درشت کردن
hulking
درشت استخوان
bumble bee
زنبور درشت
magnifies
درشت کردن
grained
درشت باف
exaggerated stereoscopy
درشت نما
humble bee
زنبور درشت
grumpish
ترشرو درشت
showers
درشت باران
magnifications
درشت نمایی
showering
درشت باران
lumped
تکه درشت
boldface
حرف درشت
magnification
درشت نمایی
lumps
تکه درشت
gaint molecule
درشت مولکول
macromolecule
درشت مولکول
lump
تکه درشت
of a coarse fibre
درشت بافت زمخت
capitalizes
باحروف درشت نوشتن
boldface
یکنوع حرف درشت
capital
حرف درشت پایتخت
capitalizing
باحروف درشت نوشتن
lunker
نوعی ماهی درشت
capitalize
باحروف درشت نوشتن
macroptic hallucination
توهم درشت بینی
vespid
زنبور درشت و سرخ
was grinted in large t.
با حروف درشت چاب
grit
درشت ماسه سنگ
capitalized
باحروف درشت نوشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com