Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
teachable
یاددادنی قابل تعلیم
Other Matches
paideutics
روش کار اموزی فن تعلیم علم تعلیم
i was taught by him
من در نزد وی تعلیم گرفتم او مرا تعلیم داد
pedgagogics
فن تعلیم علم تعلیم
tuitionary
تعلیم
instructions
تعلیم
doctrine
تعلیم
doctrines
تعلیم
instruction
تعلیم
tuition
تعلیم
didactics
تعلیم
training
تعلیم
catechize
تعلیم دادن
trainee
تعلیم گیرنده
give lessons
تعلیم دادن
catechisation
تعلیم واموزش
catechise
تعلیم دادن
indocility
تعلیم نا پذیری
indocile
تعلیم نا پذیر
disciplinable
تعلیم پذیر
breeding
تعلیم وتربیت
training
تعلیم و تمرین
educate
تعلیم دادن
military training
تعلیم نظامی
education
تعلیم و تربیت
docility
تعلیم پذیری
drills
تعلیم دادن
didactics
فن تعلیم نواموزی
drilled
تعلیم دادن
drill
تعلیم دادن
edification
تعلیم تقدیس
trainees
تعلیم گیرنده
teachable
تعلیم پذیر
schooling
تدریس تعلیم
instructing
تعلیم دادن
instructs
تعلیم دادن
tuitional
حق تدریس تعلیم
schoolfellow
تعلیم تحصیل
trains
تعلیم دادن
untaught
تعلیم نیافته
trained
تعلیم دادن
train
تعلیم دادن
instruct
تعلیم دادن
pedagogically
مطابق فن تعلیم
teach
تعلیم دادن
train
[teach]
تعلیم دادن
educating
تعلیم دادن
teach
تعلیم دادن
educates
تعلیم دادن
teaches
تعلیم دادن
treatable
تعلیم بردار
instruct
تعلیم دادن
instructed
تعلیم دادن
educate
تعلیم دادن
motor education
تعلیم و تربیت حرکتی
pedagogical teaching
اموزش مطابق فن تعلیم
pedagogical
مربوط بفن تعلیم
prime
قبلا تعلیم دادن
primed
قبلا تعلیم دادن
primes
قبلا تعلیم دادن
catechisms
تعلیم ودستور مذهبی
catechism
تعلیم ودستور مذهبی
docile
تعلیم بردار مطیع
theory
فرضیه علمی تعلیم
tutelage
سرپرستی تعلیم سرخانه
instructiveness
تعلیم امیزی بودن
educationally
از راه تعلیم و تربیت
theories
فرضیه علمی تعلیم
enlighten
روشن کردن تعلیم دادن
intuited
تعلیم دادن اگاه کردن
intuits
تعلیم دادن اگاه کردن
intuit
تعلیم دادن اگاه کردن
enlightening
روشن کردن تعلیم دادن
intuiting
تعلیم دادن اگاه کردن
hark
تعلیم از راه گوش دادن
enlightens
روشن کردن تعلیم دادن
guide
راهنمایی کردن تعلیم دادن
guided
راهنمایی کردن تعلیم دادن
guides
راهنمایی کردن تعلیم دادن
realia
وسایل تعلیم و اثبات دروس کلاسی
wcce
کنفرانس جهانی کامپیوترها در تعلیم و تربیت
unschooled
تعلیم نگرفته کار اموزی نکرده
instruction
راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
student teacher
شاگرو دانشسرای عالی دانشجوی تعلیم وتربیت
scholasticism
شیوه تعلیم وفلسفه مذهبی قرون وسطی
paternosters
دعای ربانی یا دعایی که عیسی تعلیم داده
paternoster
دعای ربانی یا دعایی که عیسی تعلیم داده
instructions
راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
skull practice
کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
sensible
قابل درک قابل رویت
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
achievable
قابل وصول قابل تفریق
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
educatable
تربیت پذیر تعلیم پذیر
educable
تربیت پذیر تعلیم پذیر
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
abler
قابل
solvable
قابل حل
dissoluble
قابل حل
acceptor
قابل
able
قابل
incapable
نا قابل
thorough paced
قابل
ablest
قابل
capable
قابل
sensible
قابل حس
soluble
قابل حل
good
قابل
qualified
قابل
apt
قابل
pasturable
قابل چرا
pardoable
قابل عفو
maintainable
قابل نگاهداری
merchantable
قابل معامله
limpsey
قابل انحناء
enforceable
قابل اجرا
noticeable
قابل توجه
limpsy
قابل انحناء
limsy
قابل انحناء
livable
قابل زیستن
partible
قابل افراز
detectable
قابل کشف
licensable
قابل اجازه
meltable
قابل ذوب
limit of inflammability
حد قابل اشتعال
kenspeckle
قابل شناسایی
medicable
قابل معالجه
leviable
قابل تحمیل
justiciable
قابل دادرسی
justifiable
قابل توجیه
judicable
قابل قضاوت
mentionable
قابل ذکر
irrigable
قابل ابیاری
pivoting
قابل چرخش
livable
قابل معاشرت
moveable
قابل تغییر
open cheque
چک قابل انتقال
omissible
قابل حذف
liveable
قابل زندگی
numerable
قابل شمارش
nota bene
قابل توجه
multipliable
قابل تکثیر
negotiate
قابل انتقال
negotiated
قابل انتقال
negotiating
قابل انتقال
multiplicable
قابل تکثیر
machinable
قابل تراش
namable
قابل ذکر
eligible
قابل انتخاب
selectively
قابل انتخاب
drinkable
قابل اشامیدن
selective
قابل انتخاب
operable
قابل علاج
liveable
قابل معاشرت
moot
قابل بحث
enforceable
قابل اجراء
digestible
قابل هضم
merchantable
قابل فروش
regrettable
قابل تاسف
trustworthy
قابل اعتماد
negotiates
قابل انتقال
livable
قابل زندگی
separable
قابل تفکیک
operable
قابل درمان
liveable
قابل زیستن
mibeable
قابل استخراج
minable
قابل استخراج
mistakable
قابل اشتباه
mobilizable
قابل تجهیز
irrecusable
غیر قابل رد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com