|
|||||||||||||||||||||
|
|||||||||||||||||||||
|
|||||||||||||||||||||
Total search result: 4 (3 milliseconds) | |||||
English | Persian | ||||
---|---|---|---|---|---|
duckpin | یا سه گوی در هربار | ||||
Search result with all words | |||||
darts | پیکان اندازی 2 نفره یا 4 نفره با 3 پیکان در هربار برای هر نفر از مسافت 8 یا 9 متر | ||||
wire matrix printer | یک چاپگر برخوردی که علائم ماتریس نقطهای را در هربار علامت با فشردن انتهای سیم معینی بر روی نوارمرکبی و کاغذ چاپ میکند چاپگر ماتریسی سیمی | ||||
He was too quick for her and jinked away every time. | او [مرد] برای او [زن] خیلی چابک بود و هربار با تغییر جهت از دست او [زن] در می رفت. | ||||
Partial phrase not found. |
Recent search history | |
|