English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
CERN یس که www اولین آنجا اختراع شد
Other Matches
specification اوصاف و مشخصات دقیق یک اختراع که بر مبنای ان اختراع ثبت میشود
first in first out صف موقت که در آن اولین عنصر در اولین محل خواندن ذخیره میشود
patents حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
patent حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
patenting حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
patented حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
fifo روش ذخیره سازی خواندن و نوشتن به طوری که اولین عنصر در اولین فراخوانی ذخیره میشود
first strike اولین ضربت در اولین حمله
fifo اولین صادره از اولین وارده
fifo که اولین عنصری که وارد صف میشود. اولین عنصری است که خوانده میشود
subsequently <adv.> در آنجا
thereupon <adv.> در آنجا
thereat <adv.> در آنجا
consequently <adv.> در آنجا
at that [at that provocation] <adv.> در آنجا
as a result <adv.> در آنجا
As far as I know . So far as I know. تا آنجا که من می دانم
Have you been there recently (lately) تازگیها آنجا رفته ای ؟
The situation there is bad. وضعیت در آنجا بد است.
Since the day he set foot there . از روزیکه به آنجا پا نهاد
As far as I am concerened. تا آنجا که به من مربوط می شود
so far as I'm concerned تا آنجا که به من مربوط می شود
In so far as their taste would go . تا آنجا که سلیقه شا ؟ قد می داد
According to my lights . تا آنجا که عقلم قد می دهد
To the best of my ability. For all I am worth . As far as in my lies تا آنجا که تیغم ببرد
as far as I'm concerned <adv.> تا آنجا که به من مربوط می شود
Nobody was there but me. هیچکسی غیر از من آنجا نبود.
I wI'll get there somehow. یکجوری خودم را آنجا می رسانم
Come as quickly as possible. تا آنجا که می شود زود بیا
It took us four days to get there . چهار روزکشید تا آنجا رسیدیم
I happened to be there when …. اتفاقا" من آنجا بودم وقتیکه …
Left out of one place and driven away from another. <proverb> از آنجا مانده از اینجا رانده .
contrivance اختراع
invention اختراع
device اختراع
patent حق اختراع
devices اختراع
contraptions اختراع
contraption اختراع
patented حق اختراع
mintage اختراع
patent right حق اختراع
contrivances اختراع
patenting حق اختراع
patents حق اختراع
excogitation اختراع
to let it get to that point اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
Can I get there on foot? آیا میتوانم تا آنجا پیاده بروم؟
It is improper to go there uninvited. ناخوانده رفتن با آنجا صحیح نیست
He has always lived there. او همیشه آنجا زندگی کرده است.
lover's lane <idiom> جای دنجی که عشاق به آنجا می روند
If it ( ever ) comes to that . اگر چنانچه کا ربه آنجا بکشد
to turn around برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
to turn back برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
Not that I remember . تا آنجا که من یاددارم خیر ( اینطور نبوده )
factories ساختمانی که در آنجا محصولات تولید می شوند
factory ساختمانی که در آنجا محصولات تولید می شوند
We were there just to make up numbers. ما آنجا فقط سیاهی لشگه بودیم
mints اختراع کردن
mint اختراع کردن
minting اختراع کردن
minted اختراع کردن
inventive اختراع کننده
invent اختراع کردن
to patent an invention ثبت اختراع
invention of the aeroplane اختراع هواپیما
invents اختراع کردن
inventible قابل اختراع
inventing اختراع کردن
invenit اختراع کرد
forgetive اختراع کننده
invented اختراع کردن
artifices اختراع نیرنگ
appliances تمهید اختراع
appliance تمهید اختراع
patents حق تثبیت اختراع
patents حق ثبت اختراع
patenting حق تثبیت اختراع
patenting حق ثبت اختراع
patented حق تثبیت اختراع
patented حق ثبت اختراع
patent حق تثبیت اختراع
patent حق ثبت اختراع
make something up <idiom> اختراع کردن
pull out of a hat <idiom> اختراع کردن
fiction داستان اختراع
fictions داستان اختراع
inventiveness هوش اختراع
inventiveness قوه اختراع
drum up <idiom> اختراع کردن
inventive power هوش اختراع
inventive power قوه اختراع
artifice اختراع نیرنگ
There they were in all their finery. آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
Nothing has changed there. آنجا هیچ چیز تغییر نکرده است.
almonry [قسمتی از ساختمان که خیرات و صدقات را در آنجا می دادند.]
patent حق ثبت اختراع پروانه
forgetive دارای هوش اختراع
figment سخن جعلی اختراع
patent اختراع ثبت شده
figments سخن جعلی اختراع
best thing since sliced bread <idiom> [یک نوآوری یا اختراع خوب]
contrivable اختراع کردنی اندیشیدنی
patented اختراع ثبت شده
patented حق ثبت اختراع پروانه
coin اختراع وابداع کردن
patents اختراع ثبت شده
patenting حق ثبت اختراع پروانه
patenting اختراع ثبت شده
coins اختراع وابداع کردن
patents حق ثبت اختراع پروانه
ingenuity امادگی برای اختراع
Hotel accommodation is rather expensive there. قیمت [اتاق] هتل آنجا واقعا گران است.
You can't get there other than by foot. به جز پیاده جوری دیگر نمی شود به آنجا رفت.
Nothing on earth will induce him to go there again. اگر کلاهش هم آنجا بیافتد دیگر پا نمی گذارد.
compass نقشه کشیدن اختراع کردن
daedal دارای هوش اختراع پیچیده
europatents حق اختراع قابل قبول دراروپا
patentee صاحب اختراع ثبت شده
trump up <idiom> ساختن ،درمغز اختراع کردن
patentee ذینفع اختراع ثبت شده
patentee صاحب اختراع ثبت شدن
patentee ذینفع اختراع به ثبت رسیده
atentee صاحب اختراع ثبت شده
It sinds into insignificance beside his invention . این درمقابل اختراع اوهیچ است
initiatory اولین
initial اولین
initialling اولین
initialed اولین
headmost اولین
initialled اولین
initials اولین
initialing اولین
Where the carcass is there the ravens will collect together. <proverb> هر کجا لاشه اى وجود دارد آنجا لاشخورها دور هم جمع مى شوند.
window فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
ajeeb دستگاه شطرنجبازمکانیکی به اختراع چارلزارثر هاپر در 8681
contraption تدبیر [اختراع] [ابتکار] [اسباب عجیب و غریب]
cook up <idiom> اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
europatents اختراع ثبت شده که دراروپا معتبر میباشد
nordenfelt یکجور مسلسل که سوئدی اختراع کرده است
new- وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
newest وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
new وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
newer وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
initialled اولین امضاء
initial اولین امضاء
immediate destination اولین مقصد
seconded که پس از اولین می آید
initials اولین یا در ابتدا
initials اولین امضاء
initialed اولین یا در ابتدا
initials اولین قسمت
second که پس از اولین می آید
initialling اولین یا در ابتدا
initialing اولین امضاء
initialing اولین یا در ابتدا
first salvo اولین رگبار
initialled اولین قسمت
initialing اولین قسمت
first strike اولین ضربه
first generation اولین سری
initial اولین قسمت
initialled اولین یا در ابتدا
initialling اولین امضاء
initialed اولین قسمت
seconding که پس از اولین می آید
initial اولین یا در ابتدا
seconds که پس از اولین می آید
initialed اولین امضاء
initialling اولین قسمت
betimes در اولین فرصت
switching نقط های در شبکه ارتباطی که پیام از خط وط و مدارهای مختلف در آنجا تنظیم می شوند
royalty پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
mauser یکجور تفنگ که ماوزرنام المانی اختراع کرده است
royalties پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
first ionization potential پتانسیل اولین یونش
first light اولین طلیعه خورشید
at your earliest convenience در اولین فرصت مناسب
Go to the first crossroad. به اولین چهارراه بروید.
Go to the first crossroad. به اولین تقاطع بروید.
at first light در اولین روشنایی روز
straight run pitch تفاله اولین تقطیر
dday اولین روزاغاز بکار
stopping نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stops نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
His sculptures blend into nature as if they belonged there. مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
stopped نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
trap نقط ه توقف انتخابی که اجرا برنامه در آنجا متوقف میشود وثباتها بررسی می شوند
stop نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
main مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
home اولین رکورد داده در فایل
standard اولین مگا بایت حافظه در PC.
first offenders متخلف برای اولین بار
homes اولین رکورد داده در فایل
first offender متخلف برای اولین بار
standards اولین مگا بایت حافظه در PC.
primary اولین یا ابتدایی یا بسیار مهم
for the first [last] time برای اولین [آخرین] بار
alphas اولین گونه یک محصول کامپیوتری
January اولین ماه سال مسیحی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com