Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
flat
یکنواخت پایین دست
flattest
یکنواخت پایین دست
Other Matches
uniform
یکنواخت یکنواخت کردن
uniforms
یکنواخت یکنواخت کردن
depress
پایین دادن لوله پایین اوردن
depresses
پایین دادن لوله پایین اوردن
downhaul
پایین کشیدن رشته پایین کشنده
down
سوی پایین بطرف پایین
vertically
از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
monotonic
یکنواخت
monotonous
یکنواخت
smoothly
یکنواخت
same
یکنواخت
uniforms
یکنواخت
steadied
یکنواخت
steadies
یکنواخت
steadiest
یکنواخت
steady
یکنواخت
steadying
یکنواخت
monotone
یکنواخت
uniform
یکنواخت
solid-shade dyeing
رنگرزی یکنواخت
standardizes
یکنواخت کردن
uniformly
بطور یکنواخت
harmonised
یکنواخت کردن
droning
سخن یکنواخت
drones
سخن یکنواخت
standardizing
یکنواخت کردن
droned
سخن یکنواخت
drone
سخن یکنواخت
harmonises
یکنواخت کردن
sing-songs
صدایمصنوعی و یکنواخت
sing-songs
شعر یکنواخت
harmonizing
یکنواخت کردن
harmonizes
یکنواخت کردن
harmonized
یکنواخت کردن
harmonize
یکنواخت کردن
harmonising
یکنواخت کردن
sing-song
صدایمصنوعی و یکنواخت
uniform sand
ماسه یکنواخت
uniform flow
جریان یکنواخت
uniform field
میدان یکنواخت
uniform distribution
توزیع یکنواخت
sing-song
شعر یکنواخت
standardization
یکنواخت کردن
flat rate
نرخ یکنواخت
continuous current
جریان یکنواخت
standardised
یکنواخت کردن
invariable
یکنواخت نامتغیر
monotonously
بطور یکنواخت
standardises
یکنواخت کردن
level out
یکنواخت کردن
standardising
یکنواخت کردن
standardize
یکنواخت کردن
standardization
یکنواخت سازی
level tone
اهنگ یکنواخت
uniformly distributed load
بار گسترده یکنواخت
continuous duty
کار مداوم یکنواخت
power line filter
یکنواخت کننده برق
drabber
یکنواخت وخسته کننده
drab
یکنواخت وخسته کننده
uniform aggregate
مصالح ریزدانه یکنواخت
drabbest
یکنواخت وخسته کننده
equilibrium
یکنواخت شدن رنگینه ها
standard
همگون یکنواخت یکجور
steadily
بطور پیوسته و یکنواخت
standards
همگون یکنواخت یکجور
level colour
رنگ یکدست یا یکنواخت
uniformly distribution load
بار گسترده یکنواخت
to level off
یکنواخت شدن
[ناحیه ای]
trim
یکنواخت کردن با قیچی
singsong
بطور یکنواخت یا یک وزن خواندن
man power leveling
یکنواخت کردن نیروی انسانی
monotone
صدای یکنواخت تکرار هماهنگ
uninterrupted duty
کار مداوم غیر یکنواخت
sing-songs
دادن آهنگ مصنوعی و یکنواخت به صدا
sing-song
دادن آهنگ مصنوعی و یکنواخت به صدا
droned
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
droning
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drones
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drone
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
to get into a rut
یکنواخت تکراری و خسته کننده شدن
[کاری]
despotic network
شبکهای که بایک ساعت یکنواخت و کنترل میشود
asynchronous
اتصال به کامپیوتر برای دستیابی غیر یکنواخت به داده
pave
[صاف کردن و یکنواخت سازی لبه یا انتهای فرش با قیچی]
corona discharge
تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
capacitor intel filter
شبکهای متشکل از یک خازن و یک سلف بمنظور یکنواخت کردن خروجی موج داررکتیفایر
under weft
پود زیرین یا ضخیم
[جهت نشاندن گره ها در جای خود و محکم و یکنواخت شدن آنها]
stratus
لایه یکنواخت و یک شکلی ازابرهای کم ارتفاع وخاکستری رنگ که از سطح زمین بخوبی دیده میشوند
raster graphics
روش مرتب کردن و نمایش داده بصورت سطرهای افقی از یک شبکه یکنواخت یاسلولهای تصویر
asynchronous
داده یا وسیله سریال که نیازی به یکنواخت بودن با وسیله دیگر ندارند
conformal projection
نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه
board weave
تخت بافت
[در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
aerating agent
مادهای که به بتن اضافه میشود تا توزیع حبابهای هوا را در بتن یکنواخت نماید و اثر ان ازدیادمقاومت در مقابل یخبندانهای سخت میباشد
scorching
سوزاندن
[گاه جهت از بین بردن پشم های اضافی در پشت فرش و یکنواخت نمودن و تمیزکاری این پشم ها را با فر می سوزانند.]
equalizes
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalizing
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalized
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalize
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalising
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalises
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalised
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
warp tension
کشش نخ های تار
[میزان کشیدگی نخ های چله در دار که یکنواختی آن در بوجود آمدن فرشی یکنواخت و صاف امری ضروری است.]
asynchronous
ارسال داده با استفاده از سیگنال hadshaking به جای سیگنال ساعت برای یکنواخت کردن باسهای داده
gig
ماشین خارزنی
[این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
submiss
پایین
subteen
پایین تر از سن 31
flattest
پایین
subatmospheric
پایین تر از جو
flat
پایین
shitu
پایین
lower limit
حد پایین
low level
پایین
lower most
پایین تر
neath or neath
پایین
neath or neath
پایین تر
infara
پایین تر
infara
پایین
hypogenous
پایین رو
further down
پایین تر
down stairs
پایین
dowm
پایین
lower
پایین
underneath
پایین
vide infara
پایین
lower
پایین تر
lowered
پایین تر
lowering
پایین تر
low
پایین
sub-
یا پایین تر
bottom
پایین
de-
پایین
bottoms
پایین
lowers
پایین تر
bal
از مچ پا به پایین
tailwater
پایین اب
below
پایین
shorter
پایین تر
thereinafter
[archaic or formal]
<adv.>
در پایین
hereinafter
[formal]
<adv.>
در پایین
hereafter
<adv.>
در پایین
short
پایین تر
down
پایین
beneath
پایین تر
beneath
پایین
below
<adv.>
در پایین
shortest
پایین تر
same
یکنواخت همان چیز همان کار همان شخص
hereinbelow
در پایین این
on the down grade
پایین رونده
bottommost
پایین ترین
to sink in the scale
پایین رفتن
feet
پایین دامنه
low
پایین ضعیف
to set down
پایین اوردن
breast
نورد پایین
shutting
پایین اوردن
shut
پایین اوردن
to look down
پایین امدن
hereinbelow
ازاین پایین تر
shuts
پایین اوردن
oars down
پارو پایین
look down
پایین امدن
low resolution
وضوح پایین
let down
پایین کردن
low activity
فعالیت پایین
low altitude
ارتفاع پایین
undermost
پایین ترین
neath or neath
پایین زیرین
foot
پایین بادبان
nether world
جهان پایین
nutant
پایین افتاده
mean low water
اب پایین میانگین
lee
پایین باد
low wing
بال پایین
infrahuman
پایین تر از انسان
nutate
پایین افتادن
lower bound
کران پایین
minor
پایین رتبه
to reach down
پایین اوردن
alow
روبه پایین
down draft
جریان رو به پایین
res
noitaloseR پایین
downtrend
سیربطرف پایین
downward compatibility
سازگارمتمایل به پایین
submaxilla
ارواره پایین
downward compatible
سازگار رو به پایین
downmost
پایین ترین
download
بارگیری پایین
decurrent
پایین افتاده
down current
جریان رو به پایین
disrate
پایین اوردن
dim light
نور پایین
down stroke
ضربه رو به پایین
downward stroke
ضربه رو به پایین
downfeed
تغذیه رو به پایین
desceht
پایین امدن
downfield
میدان پایین
downward movement
حرکت رو به پایین
downward travel
ضربه رو به پایین
to get down
پایین رفتن
go dan barai
رد کردن از پایین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com