English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
statehood یکی از ایالتهای متحده شدن یا بودن
Other Matches
Midwestern وابسته به ایالتهای میانی ایالت متحده
unified command نیروهای متحد فرماندهی متحده یکانهای متحده متشکل از چندنیرو یا کشور
Sunbelt ایالتهای گرمسیر
Wild West ایالتهای غربی
interstate commerce بازرگانی در میان ایالتهای یک کشور
the united kingdom سلطنت متحده
federal government حکومت متحده
united states ایالات متحده
federal council مجلس متحده
federal authorities قدرت دولت متحده
United Kingdom کشور متحده پادشاهی
united states attorney دادستان کل ایالات متحده
ole glory پرچم ایالات متحده
united arab republic جمهوری متحده عربی
federal council مجلس دولت متحده
USA ارتش ایالات متحده
United States of America ایالات متحده امریکا
United Arab Emirates امارات متحده عربی
USA مخفف ایالات متحده امریکا
federal constitution قانون اساسی دولت متحده
stars and bars نخستین پرچم ایالات متحده امریکا
U.S.A.F مخفف نیروی هوایی ایالات متحده
north-eastern وابسته به شمال شرق ایالات متحده
department of state وزارت خارجه ایالات متحده امریکا
texas استان تکزاس درکشورهای متحده امریکا
girl scout عضو پیشاهنگان دختر ایالات متحده آمریکا
girl scouts عضو پیشاهنگان دختر ایالات متحده آمریکا
republican party یکی از دوحزب بزرگ ایالات متحده امریکا
f.b.i یکی از ادارات وزارت دادگستری ایالات متحده
Central Intelligence Agency مرکز اداره اطلاعات [ایالات متحده آمریکا]
illinois استان >ایلی نویز< در ایالت متحده امریکا
sherman anti trust act قانون ضد تراست شرمن درایالات متحده امریکا
Uncle Sam لقب دولت ایالات متحده امریکا عمو سام
The passenger was admitted into the USA. به مسافر اجازه ورود به ایالات متحده آمریکا را دادند.
The US government agencies dropped the ball in preventing the attack. سازمان های دولتی ایالات متحده در جلوگیری از حمله ناکام شدند .
liberty party حزب مخالف سیستم برده داری که در سال 0481 در ایالات متحده امریکاتشکیل شد
blue laws قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue law قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
national crime information center شبکه کامپیوتری FBI که مربوط به جرائم رخ داده درسراسر ایالات متحده امریکا میباشد
Indian summer هوای ارام و خشک و صافی که در اواخر پاییز در شمال ایالات متحده امریکامشاهده میشود
Indian summers هوای ارام و خشک و صافی که در اواخر پاییز در شمال ایالات متحده امریکامشاهده میشود
new deal روش سیاسی جدیدی که از دوران روزولت اعمال ان از طرف دولت ایالات متحده امریکا شروع شد
member banks در ایالات متحده کلیه بانکها براساس اساسنامه خود بایستی عضونظام فدرال رزرو در ایند
Ivy League نام گروهی از دانشگاههای قدیمی و نامور بخش شرقی ایالات متحده که با هماتحادیهی ورزشی و غیره دارند
We planned to do a cross-country trip in the US, but our parents ruled that out/vetoed it. ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند [مخالفت کردند ] .
federal reserve system ایالات متحده علیرغم تقسیم به ایالات مختلف دارای پشتوانه ارزی واحد است
democratic party یکی از دو حزب بزرگ سیاسی ایالات متحده امریکا که به صورت فعلیش از 8281 تاسیس شده لیکن از 7871 عملا" موجود بوده است
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
communications stallite corporation یک شرکت تحت مالکیت خصوصی است که امتیاز ان توسط کنگره ایالات متحده امریکا به منظور مخابره سیگنالهای صوتی وتلویزیونی و تصویری ماهواره صادر شده است
federal state دولت متحده یا دولت اتحادی
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
point four چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
central treaty organization پاکستان وترکیه که ایالات متحده امریکانیز در ان نظارت دارد و درمانورهایش شرکت میکند .این سازمان به سال 9591تاسیس یافته و دو سازمان دفاعی دیگر غرب یعنی Natoو Seato را به هم متصل میکند
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
have مالک بودن ناگزیر بودن
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
agrees متفق بودن همرای بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
agree متفق بودن همرای بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
include شامل بودن متضمن بودن
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
consist شامل بودن عبارت بودن از
consisted شامل بودن عبارت بودن از
having مالک بودن ناگزیر بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
moon سرگردان بودن اواره بودن
governs نافذ بودن نافر بودن بر
governed نافذ بودن نافر بودن بر
govern نافذ بودن نافر بودن بر
look for منتظر بودن درجستجو بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
consisting شامل بودن عبارت بودن از
slouches خمیده بودن اویخته بودن
consists شامل بودن عبارت بودن از
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
slouched خمیده بودن اویخته بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
want فاقد بودن محتاج بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
ablest لایق بودن مناسب بودن
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
appertain مربوط بودن متعلق بودن
appertained مربوط بودن متعلق بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
resides ساکن بودن مقیم بودن
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
resided ساکن بودن مقیم بودن
haze گرفته بودن مغموم بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
stand بودن واقع بودن
profiteer استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteers استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
interdepend بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
teemed پر بودن
to hold water ضد آب بودن
teem پر بودن
ween بودن
to kick the beam کم بودن
dubiosity در شک بودن
to think ill of any one بودن
concentricity بودن
to be بودن
consecutiveness پی در پی بودن
sufficing بس بودن
teeming پر بودن
suffices بس بودن
be sufficient بس بودن
lackvt کم بودن
wobbling لق بودن
wobbles لق بودن
wobbled لق بودن
justness حق بودن
wobble لق بودن
put one's cards on the table <idiom> رک بودن
last [be enough] بس بودن
reach بس بودن
teems پر بودن
judder لق بودن
juddered لق بودن
sufficed بس بودن
juddering لق بودن
be enough بس بودن
be adequate بس بودن
suffice بس بودن
judders لق بودن
suffice بس بودن
To be in two minds about something . To be undecided. To waver and vacI'llate. دو دل بودن
To be all adrift. سر در گم بودن
incompactness ول بودن
stink بد بودن
existed بودن
exist بودن
to be in a bad [foul] temper بد خو بودن
intending بر ان بودن
intends بر ان بودن
to bargain for بودن
to chop and change دو دل بودن
to find oneself بودن
exists بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com