Dictiornary-Farsi | یک اتومبیل متوسط | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
a medium sized car	یک اتومبیل متوسط


Other Matches

slingshots	مانور اتومبیل عقبتر برای عبور از اتومبیل جلو با استفاده از کاهش فشار هوا
slingshot	مانور اتومبیل عقبتر برای عبور از اتومبیل جلو با استفاده از کاهش فشار هوا
stock car	اتومبیل شبیه به اتومبیل مسافرتی با تغییراتی بمنظورسرعت
stock-car	اتومبیل شبیه به اتومبیل مسافرتی با تغییراتی بمنظورسرعت
hot rod	اتومبیل شکاری وسریع السیر اتومبیل مسابقهای
stock-cars	اتومبیل شبیه به اتومبیل مسافرتی با تغییراتی بمنظورسرعت
automobile	اتومبیل راندن اتومبیل سوار شدن
automobiles	اتومبیل راندن اتومبیل سوار شدن
windscreens	پنجره اتومبیل شیشه جلو اتومبیل
windscreen	پنجره اتومبیل شیشه جلو اتومبیل
mean sea level	ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
osculant	متوسط
life expectancy	سن متوسط
life expectancies	سن متوسط
averaged	متوسط
averaged	حد متوسط
moderated	متوسط
moderate	متوسط
averages	متوسط
averages	حد متوسط
averaging	حد متوسط
tolerable	متوسط
mediums	متوسط
modal	متوسط
medium	متوسط
mediocre	متوسط
meant	متوسط
modals	متوسط
mesne	متوسط
intermedial	متوسط
medium gravle	شن متوسط
intermediate	متوسط
moderates	متوسط
meanest	متوسط
mean	متوسط
average limit of ice	حد متوسط یخ
meaner	متوسط
average	متوسط
averaging	متوسط
moderating	متوسط
average	حد متوسط
average expense	هزینه متوسط
medium	مقدار متوسط
average efficiency	بازده متوسط
average flow	جریان متوسط
mediums	متوسط معتدل
above-average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
average deviation	انحراف متوسط
over-average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
mediums	مقدار متوسط
above average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
average discharge	بده متوسط
over-average <adj.>	بیش از حد متوسط
average input	نهاده متوسط
medium	متوسط معتدل
duffers	بازیگر متوسط
duffer	بازیگر متوسط
medium wave	موج متوسط
above-average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
over-average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
above average <adj.>	بیش از حد متوسط
above-average <adj.>	بیش از حد متوسط
halftone	رنگ متوسط
halftones	رنگ متوسط
par	میزان متوسط
average latency	رکود متوسط
average latency	تاخیر متوسط
mediocrity	اندازه متوسط
intermediately	بطور متوسط
middle classes	طبقه متوسط
middle class	طبقه متوسط
average speed	سرعت متوسط
averagely	بطور متوسط
average productivity	بازدهی متوسط
life expectancy	عمر متوسط
average product	تولید متوسط
average product	محصول متوسط
life expectancies	عمر متوسط
middlingly	بطور متوسط
averagly	بطور متوسط
average voltage	ولتاژ متوسط
average revenue	درامد متوسط
average yield	بازده متوسط
average total cost	هزینه متوسط کل
average value	مقدار متوسط
average return	بازده متوسط
average variable cost	هزینه متوسط
a modest income	درآمدی متوسط
midway	متوسط میانجی
intermediate contrast	تغایر متوسط
intermediate high voltage line	خط فشار متوسط
intermediate hurdle	مانع متوسط
intermediate lampholder	سر پیچ متوسط
normal	میانه متوسط
above average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
average depth	عمق متوسط
average cost	هزینه متوسط
average conditions	شرایط متوسط
average price	قیمت متوسط
average life	عمر متوسط
every Tom, Dick and Harry <idiom>	طبقه متوسط
girder bridge	پل بیلی متوسط
average payment	پرداخت متوسط
median gray	خاکستری متوسط
average output	محصول متوسط
intermediate pressure	فشار متوسط
thin	تیم متوسط
averaged	میانه متوسط
averaged	مقدار متوسط
secondarily	بطور متوسط
thins	تیم متوسط
medium scale	در مقیاس متوسط
thinnest	تیم متوسط
mean value	مقدار متوسط
mean time	ساعت متوسط
mean time	زمان متوسط
mean stress	خستگی متوسط
mean speed	سرعت متوسط
thinners	تیم متوسط
meanest	میانه متوسط
mean velocity	سرعت متوسط
subaverage	زیر حد متوسط
weighted average	متوسط وزنی
medium voltage	ولتاژ متوسط
mid range	برد متوسط
medium frequency	بسامد متوسط
medium cloud	ابرهای متوسط
medium carbon steel	فولادباکربن متوسط
medium artillery	توپخانه متوسط
mediterranean sea	بحر متوسط
average	میانه متوسط
median income	درامد متوسط
average	مقدار متوسط
middle price	قیمت متوسط
medially	بطورمیانه یا متوسط
medial	میانه متوسط
thinned	تیم متوسط
mean price	قیمت متوسط
mean	میانه متوسط
mean deviation	انحراف متوسط
mean depth	عمق متوسط
mean daily	متوسط روزانه
mean chord	وتر متوسط
averaging	میانه متوسط
averaging	مقدار متوسط
moderate speed	سرعت متوسط
m.f.	فرکانس متوسط
m.f.	بسامد متوسط
true power	توان متوسط
monthly average	متوسط ماهیانه
mean income	درامد متوسط
mean variation	تغییر متوسط
mean life	عمر متوسط
averages	میانه متوسط
averages	مقدار متوسط
on the a	بطور متوسط
meaner	میانه متوسط
sort of	بمیزان متوسط
sort of	بمقدار متوسط
jack	جک اتومبیل
speedway	اتومبیل رو
car jack	جک اتومبیل
jacks	جک اتومبیل
horseless carriage	اتومبیل
pony car	اتومبیل دو در
hobby car	اتومبیل دو در
motor coach jack	جک اتومبیل
cars	اتومبیل
sqark plug	در اتومبیل
automobile	اتومبیل
automobiles	اتومبیل
autocar	اتومبیل
car	اتومبیل
meaner	متوسط میانه روی
averages	متوسط خسارت در بیمه
average variable cost	هزینه متوسط متغیر
middle-class person	عضو طبقه متوسط
average molecular speed	سرعت مولکولی متوسط
average degree of polymerization	درجه متوسط بسپارش
average evoked potential	پتانسیل فراخوانده متوسط
average heading	جهت متوسط هواپیما
mean	متوسط میانه روی
averaging	متوسط خسارت در بیمه
average kinetic energy	انرژی متوسط جنبشی
average fixed cost	هزینه ثابت متوسط
average heading	جهت متوسط مسیر
average intensity	شدت جریان متوسط
average productivity	بهره دهی متوسط
average available discharge	بده متوسط مفید
average annual precipitation	متوسط بارندگی سالینه
bourgeois <adj.>	عضوطبقه متوسط جامعه
aerodynamic mean chord	وتر متوسط ایرودینامیکی
average reaction rate	مقدار متوسط واکنش
average purchase rate	نرخ متوسط خرید
average revenue product	درامد متوسط محصول
member of the middle class	عضو طبقه متوسط
average speed	سرعت متوسط حرکت
meanest	متوسط میانه روی
averaged	متوسط خسارت در بیمه
average	متوسط خسارت در بیمه