English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
ring a bell <idiom> یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
Other Matches
put one's finger on something <idiom> کاملابه خاطر آوردن
to pull [British E] / make [American E] a face شکلک در آوردن [به خاطر قهر بودن] [اصطلاح روزمره]
lobby تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbied تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
You can rest assured. خاطر جمع باشید (اطمینان خاطر داشته باشید )
enmasse یک مرتبه
once in a whiled یک مرتبه
order مرتبه
ranks مرتبه
all of a sudden یک مرتبه
echelon مرتبه
echelons مرتبه
ranked مرتبه
thrice سه مرتبه
rank مرتبه
first order مرتبه اول
three fold سه دفعه سه مرتبه
hierarchies مرتبه بندی
first order reaction واکنش مرتبه یک
hierarchy مرتبه بندی
third order reaction واکنش مرتبه سه
order of magnitude مرتبه بزرگی
bond order مرتبه پیوند
second order مرتبه دوم
nth در مرتبه بیشمار
second class دومین مرتبه
places وهله مرتبه
pooh bah عالی مرتبه
low order مرتبه پایین
exalted بلند مرتبه
position مرتبه مقام
positioned مرتبه مقام
semidiurnal دو مرتبه در روز
ninth نهمین مرتبه
order of matrix مرتبه ماتریس
elevated بلند مرتبه
stair مرتبه درجه
manyfold چندین مرتبه
ninths نهمین مرتبه
placing وهله مرتبه
first order transition گداز مرتبه یک
place وهله مرتبه
first order reflection انعکاس مرتبه یک
baronetcy مقام و مرتبه بارونی
spheres مرتبه حدود فعالیت
low order bit بیت مرتبه پایین
higher order factor عامل مرتبه بالا
sphere مرتبه حدود فعالیت
top flight اعلی ترین مرتبه
pseudo first order reaction واکنش شبه مرتبه یک
second derivative مشتق مرتبه دوم
second order factor عامل مرتبه دوم
second order reaction واکنش مرتبه دوم
m مرتبه دوازدهم یاسیزدهم
flare up <idiom> یک مرتبه عصبانی شدن
to pull short یک مرتبه جلوگیری کردن
second order conditions شرایط مرتبه دوم
nineteens نوزدهمین مرتبه نوزده تایی
derivatives of higher order مشتقهای مرتبه بالا [ریاضی]
third long period تناوب بزرگ مرتبه سوم
nineteen نوزدهمین مرتبه نوزده تایی
etesian سالی یک مرتبه واقع شونده
to stop short یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
vellicate دوبار دودفعه دو مرتبه دوبرابر
knight bachelor پایین ترین مرتبه سلحشوری قدیم انگلیس
debutant دختری که برای اولین مرتبه در جامعه وارد میشود
haze موضوعی
pointlessness بی موضوعی
topical موضوعی
thematic موضوعی
local موضوعی
locals موضوعی
outclass دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclasses دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassed دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassing دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
subject schedule برنامه موضوعی
mistake of fact اشتباه موضوعی
a sensitive subject [topic] موضوعی حساس
subject index فهرست موضوعی
To let the cat out of the bag . To spI'll the beans . To give the game away . موضوعی را لو دادن
ignorance of fact جهل موضوعی
spline در گرافیک کامپیوتری کثیرالجملهای چند قطعهای با تدوام مرتبه اول بین قطعههای ان
The subject under discrssion . موضوعی که مطرح نیست
put (something or someone) out of one's head (mind) <idiom> به موضوعی فکر نکردن
To raise a question . To bring up a matter . موضوعی رامطرح کردن
object oriented graphics نگاره سازی موضوعی
have to do with <idiom> پیرامون موضوعی بودن
extras موضوعی که زیادی است
extra- موضوعی که زیادی است
extra موضوعی که زیادی است
to touch upon [a topic] ذکر کردن [موضوعی]
To follow up (trace) a matter (case). موضوعی را دنبال کردن
a matter of relative importance موضوعی با اهمیت نسبی
to approach [a topic] ذکر کردن [موضوعی]
to grasp an idea موضوعی رادرک کردن
ventilation بادگیری طرح موضوعی
minds خاطر
behalf خاطر
mind خاطر
for his sake به خاطر او
for the love of به خاطر,
sake خاطر
minding خاطر
on account of somebody [something] به خاطر
Due to به خاطر
remembrance خاطر
rule [on something] حکم [در] [مورد] [برای] موضوعی
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . موضوعی را ماست مالی کردن
nial a line to the counter کذب موضوعی را ثابت کردن
the question referred to above موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
to e. a person an a subject کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
To discuss a question with someone . موضوعی را با کسی مطرح کردن
to over a subject موضوعی را با خنده بحث کردن
to sit درباره موضوعی جلسه کردن
rule [on something] دستور [در] [مورد] [برای] موضوعی
To drag out an affair . To go on and on . موضوعی را کش دادن [بدرازا کشاندن]
To emborider(embellish) a subject . به موضوعی شاخ وبرگ دادن
To smell out something. از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
to rule on something حکم کردن در موضوعی [قانون]
object oriented programming language زبان برنامه نویسی موضوعی
tranquility اسایش خاطر
spontaneous generation بطیب خاطر
to escape one's memory از خاطر رفتن
umbrageous رنجیده خاطر
of ones own accord بطیب خاطر
ex officio به خاطر شغل
peace of mind اسودگی خاطر
self gratification ترضیه خاطر
to imprint on the mind در خاطر نشاندن
surer خاطر جمع
despondent <adj.> افسرده خاطر
lacerated خاطر ازرده
downhearted <adj.> افسرده خاطر
depressed <adj.> افسرده خاطر
uneasiness خاطر تشویش
tranquillity اسایش خاطر
sure خاطر جمع
attentions خاطر حواس
attention خاطر حواس
surest خاطر جمع
free will طیب خاطر
security اسایش خاطر
leisurely بافراغت خاطر
gladly با مسرت خاطر
solace تسلیت خاطر
for his sake برای خاطر او
gladness مسرت خاطر
amativeness خاطر خواهی
in service به خاطر خدمت
in view of <idiom> به خاطر اینکه
to row back <idiom> <verb> نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
to backtrack <idiom> <verb> نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
to harp on a subject زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
to row back <idiom> <verb> عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
to paint a rosy picture of something امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
to argue for [against] something بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
to argue the case for [against] something بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
to get a general idea of something فهمیدن موقعیتی [موضوعی] به طور کلی
to backtrack <idiom> <verb> عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
rogatory commission موضوعی را ازمحکمهای به دادگاه دیگراحاله کردن
seminars جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
expert شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
experts شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
superfix تکرار مرتب ومداوم موضوعی درسخن
ignorance of the face is a good defence جهل موضوعی دفاع محسوب میشود
seminar جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
submission موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
for a song <idiom> به خاطر پول کمی
inorder to به خاطر اینکه برای
for nothing برای خاطر هیچ
For Gods ( goodness , pitys , meucys ) sake . محض خاطر خدا
For your sake . محض خاطر شما
for reasons of safety به خاطر دلایل امنیتی
nuisances مایه تصدیع خاطر
for security reasons به خاطر دلایل امنیتی
accord دلخواه طیب خاطر
accords دلخواه طیب خاطر
accorded دلخواه طیب خاطر
in the interests of truth برای خاطر راستی
take it out on <idiom> بی محلی به خاطر عصبانیت
certes خاطر جمعی تحقیق
point خاطر نشان کردن
spontaneously به طیب خاطر بی اختیار
depend upon it خاطر جمع باشید
for a mere nothing برای خاطر هیچ
for god's sake برای خاطر خدا
for mercy sake برای خاطر خدا
for ones own hand به خاطر خود شخص
for pity's sake برای خاطر خدا
nuisance مایه تصدیع خاطر
to imprint on the mind خاطر نشان کردن
to impress on the mind خاطر نشان کردن
stamp on the mind خاطر نشان کردن
to feel sure خاطر جمع بودن
relief ترمیم اسایش خاطر
to stamp on the mind خاطر نشان کردن
point of honour موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
electronic موضوعی که عنوان چند رسانهای را شرح میدهد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com