English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
one anxious week of waiting یک هفته انتظار با نگرانی
Other Matches
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness. نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
attend انتظار کشیدن انتظار داشتن
attends انتظار کشیدن انتظار داشتن
attending انتظار کشیدن انتظار داشتن
holding position وضعیت انتظار و در جا زدن وضعیت انتظار هواپیما درمحوطه تاکسی کردن
waiting position ایستگاه انتظار قایقهای گشتی سریع السیر حالت انتظار یااماده باش قایقهای گشتی
weekend اخر هفته تعطیل اخر هفته
weekends اخر هفته تعطیل اخر هفته
inapprehensive بی نگرانی
stewed نگرانی
pines نگرانی
stew نگرانی
pined نگرانی
worry نگرانی
care نگرانی
cared نگرانی
cares نگرانی
pining نگرانی
solicitude نگرانی
stressless بی نگرانی
stewing نگرانی
worries نگرانی
stews نگرانی
pine نگرانی
one's biggest worry [problem number one] بزرگترین نگرانی
devil-may-care <idiom> نگرانی نداشتند
anxieties اشتیاق نگرانی
worry اندیشه نگرانی
pother نگرانی مضطرب
umbrage نگرانی رنجش
unwary بدون نگرانی
worries اندیشه نگرانی
relief رفع نگرانی
anxiety اشتیاق نگرانی
There is no reason (cause) for worry (concern) جای نگرانی نیست
inapprehension نداشتن بیم یا نگرانی
She is worried stiff . She is on edge . دلش شور می زند ( نگرانی )
There is nothing to worry about. دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
There's no reason for concern. دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
I am obsessed by fear of unemployment . تنها فکرم نگرانی از بیکاری ( عدم اشتغال ) است
weekly هفته به هفته
a week یک هفته
weeks هفته
weeklies هفته به هفته
per week هر هفته
week هفته
yips هیجان و نگرانی از فشارروحی مسابقه که باعث بازی غلط میشود
next week هفته گذشته
this d. a week یک هفته از امروز
hebdomad هفت هفته
triweekly هر سه هفته یکبار
A whole week یک هفته تمام
running days ایام هفته
weekday روز هفته
weekdays روز هفته
passion week هفته مصیبت
week end اخر هفته
for a week برای یک هفته
f.service نمازمعمولی هفته
fair market هفته بازار
midweek میان هفته
to morrow week از فردا یک هفته
inside of a week کمتر از یک هفته
inside of a week در یک هفته کمتر
eight day هفته کوک
last week هفته گذشته
feria یکی از ایام هفته
week day روز معمولی هفته
I will be staying a few days من میخواهم یک هفته بمانم.
Weekend تعطیلات آخر هفته
nrxt monday دوشنبه این هفته
ferial مربوط بمیان هفته عیدی
at least four times a week کم کمش چهار بار در هفته
capacitor تا دو هفته نیرو فراهم کند.
passion week هفته پیش از رستاخیز مسیح
write me every week هر هفته برای من نامه بنویسید
embryo جنین کمتر از هشت هفته
to borrow for ... weeks برای ... هفته قرض گرفتن
embryos جنین کمتر از هشت هفته
Within the next few weeks . درعرض چند هفته آیند ؟
We stayed at the seaside for one week . یک هفته کنا ردریا ماندیم
She comes here at least once a week . دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
I had my car broken into last week. هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
Every day of the week but Sundays. همه روز هفته غیر از یکشنبه ها
fetuses جنین بیش از هشت هفته حمل
foetus جنین بیش از هشت هفته حمل
What's the charge per week? اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
per برای هر ساعت یا روز یا هفته یا سال
foetuses جنین بیش از هشت هفته حمل
What is the price per week? قیمت برای یک هفته چقدر است؟
bank holiday روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
sempiternal رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
semiweekly رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
Maundy Thursday پنجشنبه هفته عذاب ورنج عیسی
weekender کسیکه به تعطیل اخر هفته میرود
Trade ( business ) is slack this week . این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
I'm really looking forward to the weekend. من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
expectantly با انتظار
prospect انتظار
prospected انتظار
prospecting انتظار
ready line خط انتظار
prospects انتظار
expectancy انتظار
expectations انتظار
expectance انتظار
expectation انتظار
anticipation انتظار
They must give not less than 2 weeks' notice. آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
wait state وضعیت انتظار
wait state حالت انتظار
waiting room اطاق انتظار
probable <adj.> انتظار می رود
wait time زمان انتظار
waiting time زمان انتظار
presumable <adj.> انتظار می رود
in the cards <idiom> انتظار داشتن
ante-chamber اتاق انتظار
reception rooms اتاق انتظار
reception room اتاق انتظار
anticipated <adj.> انتظار می رود
waiting-room اتاق انتظار
estimated <adj.> انتظار می رود
expected <adj.> انتظار می رود
beyond the pale <idiom> دوراز انتظار
to my great surprise برخلاف انتظار من
to look forward to انتظار داشتن
anterooms اطاق انتظار
expectancy chart نمودار انتظار
error of expectation خطای انتظار
cooling period زمان انتظار
waiting-room اطاق انتظار
anticipatory در حال انتظار
inopinate انتظار نداشته
in prospective انتظار داشته
anticipative درحالت انتظار
aspiration level سطح انتظار
waiting list لیست انتظار
waiting lists لیست انتظار
standbys حالت انتظار
anteroom اطاق انتظار
lobbied سالن انتظار
expectative مورد انتظار
waiting-rooms اطاق انتظار
lobbies سالن انتظار
expectancy table جدول انتظار
rendezvous area موضع انتظار
redezvous محل انتظار
lobby سالن انتظار
standby حالت انتظار
bide در انتظار ماندن
ante-rooms اطاق انتظار
in prospect انتظار داشته
half pay حق انتظار خدمت
beyond one's expectation مافوق انتظار کسی
in prospect مورد انتظار [در برنامه ]
to look forward to something انتظار چیزی را داشتن
anticipated inflation تورم مورد انتظار
anticipated price قیمت مورد انتظار
anticipated profit سود مورد انتظار
expected frequency فراوانی مورد انتظار
expected price قیمت مورد انتظار
on deck در انتظار نوبت شنا
tempo stroll variation واریاسیون صبر و انتظار
likly انتظار داشتنی مناسب
suit up ذخیره در انتظار بازی
look forward انتظار چیزی را داشتن
sales expectations فروش مورد انتظار
means end expectation انتظار وسیله- هدف
point spread امتیاز قابل انتظار
nonpay status حالت انتظار خدمتی
expected value ارزش مورد انتظار
intended saving پس انداز مورد انتظار
wait انتظار کشیدن معطل شدن
waited انتظار کشیدن معطل شدن
waits انتظار کشیدن معطل شدن
product life expectancy عمر مورد انتظار محصول
speculating انتظار سودو زیاد داشتن
expects انتظار داشتن منتظر بودن
speculated انتظار سودو زیاد داشتن
speculates انتظار سودو زیاد داشتن
expecting انتظار داشتن منتظر بودن
expected انتظار داشتن منتظر بودن
expect انتظار داشتن منتظر بودن
awaiting aircraft availability زمان انتظار درخط تعمیر
to look forward expectantly to the future با انتظار به آینده نگاه کردن
awaits منتظر شدن انتظار داشتن
par for the course <idiom> تنها چیزیکه انتظار داشته
hold forth پیشنهاد کردن انتظار داشتن
intended investment سرمایه گذاری مورد انتظار
fractional antedating goal response خرده پاسخ انتظار هدف
speculate انتظار سودو زیاد داشتن
profiteers فردیکه انتظار سودزیاد دارد
promise نوید انتظار وعده دادن
promises نوید انتظار وعده دادن
await منتظر شدن انتظار داشتن
awaited منتظر شدن انتظار داشتن
awaiting منتظر شدن انتظار داشتن
profiteer فردیکه انتظار سودزیاد دارد
to have arrived [expected moment] رسیدن [به زمان انتظار رفته]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com