Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 94 (7 milliseconds)
English
Persian
lift
یک وهله بلندکردن بار
lifted
یک وهله بلندکردن بار
lifting
یک وهله بلندکردن بار
lifts
یک وهله بلندکردن بار
Other Matches
rear
بلندکردن
heft
بلندکردن
reared
بلندکردن
extol
بلندکردن
remove
بلندکردن
removes
بلندکردن
removing
بلندکردن
rears
بلندکردن
rearing
بلندکردن
extols
بلندکردن
extolled
بلندکردن
pickup
بلندکردن
loft
بلندکردن
lofts
بلندکردن
extolling
بلندکردن
louden
صدا را بلندکردن
enhanced
زیادکردن بلندکردن
enhances
زیادکردن بلندکردن
enhancing
زیادکردن بلندکردن
enhance
زیادکردن بلندکردن
shoot up
<idiom>
ناگهانی بلندکردن
to raise a dust
گردوخاک بلندکردن
to kick up dust
خاک بلندکردن
ennobles
شرافت دادن بلندکردن
ennobled
شرافت دادن بلندکردن
ennobling
شرافت دادن بلندکردن
ennoble
شرافت دادن بلندکردن
to get up
بلندکردن ترتیب دادن
he wants stirring up
برای بلندکردن بایدسیخش زد
pile driver
ماشین یا دستگاه بلندکردن الوار
enthroning
برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
enthrones
برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
enthroned
برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
enthrone
برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
reprise
وهله
occasions
وهله
on one occasion
در یک وهله
at one cast
در یک وهله
onset
وهله
at one blow
در یک وهله
occasioned
وهله
occasioning
وهله
occasion
وهله
instances
وهله
instance
وهله
luff
قلاب مخصوص بلندکردن چیزهای سنگین
stage
پایه وهله
at first hand
در وهله نخست
at first push
در نخستین وهله
places
وهله مرتبه
at one scoop
بیک وهله
heats
اشتیاق وهله
at the first blush
در نخستین وهله
at the first onset
در نخستین وهله
at first blush
در وهله نخست
on several occasions
در چندین وهله
place
وهله مرتبه
in the last resort
دراخرین وهله
stages
پایه وهله
one track
فقط در یک وهله
heat
اشتیاق وهله
placing
وهله مرتبه
sticks
خطای بلندکردن چوب بیش ازحد نشانه
hay fork
چنگال مخصوص بلندکردن بسته علف ویونجه
at the earliest p moment
در نخستین وهله امکان
from the very f.
ازهمان وهله نخست
on the first occasion
در نخستین وهله یا فرصت
pressrun
یک دوره یا یک وهله کارماشین چاپ
litter
نوزادانی که جانوری در یک وهله میزاید
litters
نوزادانی که جانوری در یک وهله میزاید
littering
نوزادانی که جانوری در یک وهله میزاید
littered
نوزادانی که جانوری در یک وهله میزاید
diphthongize
تلفظ کردن دو صدای جداگانه در یک وهله
gyle
مقدارابجوی که دریک وهله ساخته میشود
statue of liberty play
بازی تهاجمی از بازیگر گوش که با بلندکردن دست خودحریف را گول می زند
polyestrous
دارای بیش از یک وهله جفت گیری درسال
hauls
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauling
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauled
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
haul
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
polyoestrous
دارای بیش ازیک وهله جفت گیری در سال
farrow
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrowed
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrowing
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrows
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
polytonal
وابسته به استفاده ازچند کلید یا چند لحن موسیقی در یک وهله
broods
کلیه جوجه هایی که یکباره سراز تخم درمیاورند جوجههای یک وهله جوجه کشی
brood
کلیه جوجه هایی که یکباره سراز تخم درمیاورند جوجههای یک وهله جوجه کشی
brooded
کلیه جوجه هایی که یکباره سراز تخم درمیاورند جوجههای یک وهله جوجه کشی
at first a
در نخستین دید در وهله نخستین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com