English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Search result with all words
sweet words (voice,sleep کلمات ( صدا خواب )شیرین
Other Matches
sleep پیش از انجام کاری
sleep خواب رفتن خفتن
sleep out در محلی غیراز محل کار خود خوابیدن
sleep خوابیدن
to go to sleep خوابیدن
sleep on it <idiom> به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
sleep خواب
get off to sleep خواب رفتن
get off to sleep خواب کردن خواباندن
go to sleep اصطلاحی برای توقف کامیپوتریا عدم امکان انجام عملی توسط کامپیوتر به دلیل گرفتار شدن در یک حلقه نامحدود
sleep out بیرون خوابیدن
sleep in درمحل کار خود جای خواب داشتن
sleep وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
deep sleep خواب عمیق [روانشناسی]
profound sleep خواب سنگین
deep sleep مراحل سوم و چهارم خواب [روانشناسی]
to sleep like a baby <idiom> مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
To sleep on ones side. روی پهلو خوابیدن
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
paradoxical sleep خواب تناقضی
i did not sleep a wink مژه بهم نزدم
he hummed me to sleep زمزمه کرد تا من خوابم برد با زمزمه مرا خوابانید
sleep a wink <idiom> یه لحظه چشم روی هم گذاشتن
i read him to sleep برایش خواندم تا خوابش برد انقدر خواندم تا خوابش برد
cat sleep چرت روی صندلی
broken sleep خواب بریده بریده
She wept herself to sleep . آنقدر گریه کرد تا خوابش برد
He eats and sleep little . کم خواب وخوراک است
i did not sleep a wink چشم بهم نزدم
Beauty sleep . خواب ناز
sleep center مرکز خواب
to lose sleep over something [someone] <idiom> بخاطر چیزی [کسی] دلواپس بودن [صطلاح روزمره]
beauty sleep خواب اضافی
beauty sleep خواب پیش از نیمه شب
to sing to sleep با اواز یا لالایی خوابندن
to sleep sound خواب راحت یاسنگین رفتن
they sankto sleep خوابشان برد
to sleep off my headach باخواب سردردرابرطرف کردن
to sleep fast رفتن
to lull to sleep خواب کردن
to lull to sleep خواباندن
to sleep fast خواب خوش
to sleep away one's time بخواب گذراندن
to rock to sleep جنباندن
to rock to sleep خواب کردن
beauty sleep قیلوله
to lose sleep over something [someone] <idiom> بخاطر چیزی [کسی] نگران بودن ا [صطلاح روزمره]
sleep walker خوابیده رو
sleep walker خوابیده شب روان
sleep talking خواب گفتاری
sleep spindles دوکهای خواب
to break the sleep از خواب بیخواب کردن
sleep walking خوابیده گردی
sleep walking خوابیده روی انتقال نومی
sleep was lost to me خواب بمن حرام شد
sleep deprivation محرومیت از خواب
I didnt sleep a wink. خواب به چشمم نیامد
Sleep (lie down) on your back. به پشت بخوابید
I just couldnt go back to sleep again. خواب از سرم پرید.
I couldnt get to sleep last night. دیشب خوابم نمی برد
He will not sleep in a place which can get wt unde. <proverb> جایى نمى خوابد که آب زیرش برود .
with one voice بایک زبان متفقا
A voice came from beyond . صدائی از غیب آمد
voice واک
voice-over صدای خارج از تصویر
voice-over سخنان افزوده
voice کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voice شفاهی صوتی
voice وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voice گفتاری
voice رای
voice وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voice صدای سخنرانی انسان
voice تولید مجدد صدا مشابه صوت انسان
voice سرویس پاسخگوی کامپیوتری با استفاده از صدای سنتز شده برای پاسخ به سوالات
voice خروجی صوت
voice توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
voice تولید صدا مشابه صوت انسان که نتیجه سنتز صدا است
voice ادا کردن
voice اوا
voice ادا کردن
voice باصدابیان کردن
voice اواز
voice صوت
voice صدا
voice بیان کردن
voice صدای انسان
slow-wave sleep [SWS] خواب عمیق [روانشناسی]
slow-wave sleep [SWS] مراحل سوم و چهارم خواب [روانشناسی]
The Watchmans sleep is the thiefs lantern . <proverb> چراغ دزد خواب پاسبان است .
voice recognition تشخیص صدا
the public voice ارا
voice synthesizer ترکیب کننده صدا
voice tube لولههای صدارسان
voice key کلید صدایی
voice synthesis ترکیب صوتی
voice frequency بسامد صدایی
voice recognition تشخیص صوتی
voice recognition بازشناسی صدا
the passive voice فعل مجهول
the passive voice بنای مجهول
the active voice فعل معلوم
the public voice عمومی
the active voice معلوم
voice coil پیچک صدا
voice communications ارتباطات صوتی
the range of voice دانگ صدا
to a ones voice to music صدای خودراباسازجفت کرد
voice input ورودی صوتی
voice mail پست صوتی
voice mail پست اوایی پست صوتی
voice operated با کار افت صدایی
voice output خروجی صوتی
voice output خروجی به صورت صدا
voice synthesis ترکیب صدا
voice-overs صدای خارج از تصویر
A firm voice . صدای محکم
give voice to <idiom> احساس ونظرت رابیان کن
negative voice حق رد
negative voice رد
negative voice منع نشانه مخالفت
negative voice رای مخالف دادن
negative voice قدغن کردن
no one raised his voice صدای هیچکس درنیامد
negative voice رای مخالف رد کردن
voice response جواب صوتی
She has a soft voice صدای نرمی دارد
voice-overs سخنان افزوده
At the top of ones voice . با صدای هرچه بلند تر
he started at my voice از صدای من از جا پرید
i had no voice in that matter من دران قضیه رایی نداشتم
voice selector انتخابگرصدا
sweet on <idiom> عاشق کسی شدن
sweet one! جان شیرینم
sweet مطبوع نوشین
sweet خوش
sweet شیرین
sweet one! عزیزم
voice answer back پاسخ سمعی
She has a lovely ( nice ) voice. صدای قشنگه دارد
She has a lovely (nice) voice. صدای قشنگه دارد
automatic voice network شبکه صوتی خودکار
voice answer back یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
My voice is not clear today. صدایم امروز صاف نیست
voice grade channel مجرای از درجه صدایی
voice grade channel کانال ارسال گفتار
To speak in a low voice. آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
voice store and forward ذخیره و ارسال صدا
voice edit buttons دکمههایتصیحصدا
He has a rich mellow voice. صدایش گرم وپخته است
voice operated device دستگاه با کار افت صدایی
voice grade channel ارتباطات کامپیوتر به کامپیوتر بااستفاده از خطوط عادی بکاربرده شده در ارتباطات تلفنی مجرای از دریچه صدایی
She has a delightfully mellow voice . صدای گرمی دارد
as sweet as honey <idiom> مثل عسل [شیرین]
sweet talk <idiom> ستایش کسی
She is very sweet . She is a pet . دختر خیلی نازی است
sweet nothings حرفهای عاشقانه
sweet shop مغازهشیرینیوسیگارفروشی
sweet taste طعمشیرین
short and sweet <idiom> مختصر ومفید
sweet smelling معطر
to smell sweet خوش بو بودن
sweet chestnut شاه بلوط شیرین [گیاه شناسی]
to have a sweet tooth شیرینی دوست بودن
sweet nothings راز و نیاز
Sweet went down his throat. <proverb> آب خوش از گلویش پایین نرفت .
to smell sweet بوی خوب دادن
it smells sweet خوشبو یامعطراست
sweet brier نسترن
sweet clover ناخنک
sweet clover اکلیل الملک
sweet flag اگیرترکی
sweet lemon لیمو
sweet lemon لیموی شیرین
sweet marjoram مرزنگوش
sweet oil روغن بادام شیرین
sweet potato سیب زمینی شیرین
sweet peas نخودعطر
sweet oil روغن زیتون
sweet oil روغن شیرین
sweet pancake زو لوبیا
sweet peas نخود شیرین
sweet pea نخودعطر
sweet bay ماگنولیای ویرجینیا
sweet basil ریحان
smell sweet خوش بو بودن
it tastes sweet شیرین است
meadow sweet ریش بز
bitter-sweet یکجورتاجریزی
bitter-sweet اول شیرین وبعدتلخ
sweet fennel مرزه
sweet-and-sour ترش وشیرین
sweet pepper فلفل شیرین
bitter-sweet تلخ وشیرین
bitter sweet یکجورتاجریزی
bitter sweet اول شیرین وبعدتلخ
bitter sweet تلخ وشیرین
sweet corn ذرت هندی
sweet corn ذرت شیرین
sweet and sour ترش وشیرین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com