English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 180 (8 milliseconds)
English Persian
Beautiful music ( weather ) . موسیقی ( هوای ) قشنگ
Other Matches
beautiful جمیل
beautiful عالی
beautiful زیبا
beautiful قشنگ
beautiful خوشگل
Cheap is beautiful. کنس بودن محشر است.
rarely beautiful استثنائی یافوق العاده
Ravishingly beautiful. مثل پنجه آفتاب ( بسیار زیبا )
Ravishingly beautiful . مثل ماه شب چهارده ( بی نهایت زیبا )
She is beautiful but insipid . خوشگله اما بی نمکه
rarely beautiful دارای زیبائی
City Beautiful [جنبش طراحان، محوطه سازان آمریکایی در دفاع از زیبایی شهرها]
How wonderful(nice,beautiful). چه خوب ( چه عالی )
He writes a legible ( beautiful ) hand . خط خوانایی ( قشنگه ) دارد
He plays a beautiful game of volleyball. مثل ماه والیبال بازی می کند
music موزیک
music موسیقی
music اهنگ
music خنیا رامشگری
music در رهگیری هوایی به معنی پخش پارازیت دردستگاههای الکترونیکی است
play music آهنگ ساختن
music synthesizer ایجادکننده موسیقی
ambient music موسیقی متن
music stool کرسی پیانو زنان
music of the spheres اهنگ حرکات افلاک
music of the spheres اهنگ جنبش سیارات
music mistress بانویی که موزیک یاد میدهد معلمه موسیقی
music chip مدار مجتمع قادر به تولید صوت موسیقی و tane
music box جعبه محتوی ساز کوکی
indiental music موزیک همراه
make music موزیک ساختن
play music موزیک ساختن
make music آهنگ ساختن
instructor of music مشاق موسیقی
martial music مزیک جنگی یا نظامی
indiental music ساز و اوازی که با نمایشی همراه باشد
music therapy موسیقی درمانی
to face the music دلیرانه با چیزی روبرو شدن
rock music موسیقیRock
piped music موسیقیکهبابلندگودرمکانهایعممیپخششود
music rest خروجموزیک
soul music سول
soul music موسیقی مذهبی سیاهپوستان
sheet music نتهای موسیقی که روی صفحات جدا از هم چاپ شده است
music stands میزی که نت های موسیقی را روی آن گذاشته و جلو نوازنده قرار میدهند
face the music <idiom> پذیرش نسخه
to a ones voice to music صدای خودراباسازجفت کرد
play music موسیقی ساختن
program music موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
make music موسیقی ساختن
to let music wash over somebody به موسیقی متن گوش دادن [اصطلاح روزمره]
music to one's ears <idiom> صدایی که شخص دوست دارد بشنود
range of music حدود یا میدان علم موسیقی
chamber music موسیقی مجلسی
background music موسیقی متن
music track تیتر موسیقی [روی محیط ضبط صوت]
an airy music ساز یا موزیک با روح
music halls سالن موسیقی
music halls اطاق ساز ورقص
music hall سالن موسیقی
music hall اطاق ساز ورقص
computer music موسیقی کامپیوتری
devotion to music دلبستگی به موسیقی
ambient music موزیک متن
background music موزیک متن
ear for music گوش
ambient music موسیقی پس زمینه
ear for music موسیقی
background music موسیقی پس زمینه
electronic music موسیقی الکترونیکی
music track تیتر آهنگ
college of [music, technology,...] دانشگاه فناوری
to perform a piece of music ساز زدن
to perform a piece of music قطعه موسیقی رادرست درساز ادا کردن
To compose music (potery) . آهنگ ( شعر ) ساختن
to set a poem to music اهنگ برای شعری ساختن
To accpt the consequences . to face the music . پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
high fidelity music reproducing system سیستم بازیابی موسیقی باکیفیت عالی
weather تغییر فصل
weather اوضاع جوی
weather هوا
weather در معرض هواگذاشتن
weather تحمل یابرگزارکردن
weather هواشناسی
Weather you like it or not. چه بخواهی چه نخواهی
weather جو
weather اب و هوا باد دادن
weather به سمت باد
to weather something چیزی را در معرض [ آب و] هوا گذاشتن
under the weather درسختی یابدبختی
weather اب و هوا
under the weather <idiom> ناخوش بودن
all weather همه هوایی
weather جوی
to grumble about the weather مورد هوا گله کردن
weather stations ایستگاه هوا شناسی
weather worn تحت تاثیر هوا در امده
weather wise مطلع
weather wise وارد بجریانات روز
weather forecaster هواشناس
present weather هوایکنونی
weather radar رادارآبوهوا
to weather something in winter چیزی را در معرض [ آب و] هوای زمستانی گذاشتن
muddy weather هوایی که دچار پوشیده شدن زمین ازبرف آب دار با گل شود [هوا و فضا]
weather wise هوا شناس
weather stained هوا خورده ورنگ پریده
weather-vanes الت بادنما
fair weather دارای هوای صاف
fair weather مناسب برای
fair weather بی وفا
fair weather نیم راه
foul weather هوای خراب
heavy weather هوای خراب
heavy weather هوای طوفانی
how fine is the weather چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
how fine the weather is چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
inclement weather هوای بسیار سرد یا طوفانی
oh what a nasty weather اه
oh what a nasty weather چه هوای کثیفی است
proof weather هوا پایدار
queen's weather افتاب
elements of weather عناصر موثر در شرایط جوی عوامل جوی
weather vane الت بادنما
weather forecast پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
weather forecasts پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
weather station ایستگاه هوا شناسی
weather-vane الت بادنما
weather station ایستگاه هواشناسی
weather stations ایستگاه هواشناسی
fair-weather خوب هنگام هوای صاف
fair-weather بی وفا
fair-weather نیم راه
fair-weather درخورهوای صاف
adverse weather هوای نامساعد
all weather fighter هواپیمایی که در هر گونه شرایط جوی قادر به عمل باشد
all weather fighter هواپیمای همه هوایی
all weather hood کلاهک مخصوص هوا
aviation weather مشخصات ویژه اب و هوایی که به پرواز و عملکردهواپیما مربوط میشود
broken weather هوای بی قرار
queen's weather جای افتابی
foul weather هوای نامساعد
weather code پیام رمز هواشناسی یاهواسنجی
weather permitting اگر هوا بگذارد
weather deck عرشه بدون سقف کشتی
weather observation مشاهدات هواشناسی دیدبانی جوی
weather deck پل باز
weather glass هواسنج میزان الهوا
weather helm تنظیم سکان برای خنثی کردن اثر جریان هوا
weather observation مشاهدات جوی
weather helm سکان سمت باد
weather moulding ابریز
weather intelligence اطلاعات هواشناسی
weather map نقشه هواشناسی
weather cock باد نما ادم دمدمی مزاج
weather moulding سنگی که اب باران راردمیکند
queen's weather هوای باز
weather side سمت بادگیر
weather proof محفوظ از اثرهوا هوا نخور
weather deck عرشه باز
weather beaten در اثر اب و هوا فاسد یازمخت شده
weather beaten افتاب زده
weather board تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
weather board تخته سرازیری که دم دراطاق می گذارند
weather bound ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
weather bureau اداره هواشناسی
weather central مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
fair-weather friend آدم بی وفا
fair-weather friend رفیق نیمه راهه
feel a bit under the weather <idiom> [یک کم احساس مریضی کردن]
present state of weather وضعهوایکنونی
all weather air station ایستگاه هواشناسی عمومی ایستگاه هواشناسی همه هوایی
It is foul weather today . امروز هوا خیلی گند است
It is splendid weather for swimming. این هوا برای شنا جان میدهد
The sun is all the more welcome. In this cold weather. دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
the weather inclines to fair هوا میخواهد باز شود هوادارد باز میشود
we made heavy weather of it انرا خیلی سخت دیدیم
fair-weather friend <idiom> شخصی که تنها دوست است
Today's weather is mild by comparison. در مقایسه هوای امروز ملایم است.
I dont feel well. I feel under the weather. حالش طوری نیست که بتواند کار کند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com