Dictiornary-Farsi | Christmas comes but once a year. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 145 (8 milliseconds)

English	Persian
Christmas comes but once a year. <proverb>	جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.


Other Matches

A firend last year and an aquaintance this year!. <proverb>	پارسال دوست امسال آشنا.
All the year round. Yes in year out .	سالی دوازده ماه ( هر سال )
year to year fluctuation	نوسانات سالیانه
tenant from year to year	مستاجر یک ساله
Christmas	عید نوئل
Christmas	عیدمیلاد مسیح
Christmas pudding	دسر مخصوصکریسمس
Father Christmas	بابانوئل
Christmas Day	52 دسامبر
christmas tide	هفتهای که اغاز ان 42دسامبراست
christmas tide	عیسویه
christmas pudding	پودینگ کریسمس
white Christmas	روزکریسمسکهبرفباریدهباشد
Christmas tree	جعبه کنترل حاوی چراغهای رنگی
Christmas is two weeks away .	دوهفته به کریسمس مانده
Christmas Eve	روز و به ویژه شب پیش از کریسمس
Christmas Island	جزیرهی کریسمس
Christmas trees	جعبه کنترل حاوی چراغهای رنگی
Christmas Island	رجوع شود به Kiritimati
Christmas cookie [American]	بیسکویت مخصوص کریسمس [غذا و آشپزخانه]
Christmas cookie [American]	پلتزشن [غذا و آشپزخانه]
Christmas biscuit [British]	بیسکویت مخصوص کریسمس [غذا و آشپزخانه]
Christmas biscuit [British]	شیرینی بیسکویتی مخصوص کریسمس [غذا و آشپزخانه]
Christmas cookie [American]	شیرینی بیسکویتی مخصوص کریسمس [غذا و آشپزخانه]
Christmas biscuit [British]	پلتزشن [غذا و آشپزخانه]
last year	پارسال
in the year	در سال 3491
year in year out	سال دوازده ماه
year by year	همه ساله
in the year one	در زمان بسیار پیش
in the a. year of	درسال فرخنده فال
last year	سال گذشته
year in year out	همیشه
next year	سال بعد
next year	سال دیگر
off year	سال کم محصول
off year	سال کم فعالیت
off year	سال کسادی
the f.of the year	برگ ریزان
year by year	سال بسال
in the a. year of	درسال خجسته
within a year	در عرض یک سال
year	سنه
d. year	سال میلادی مسیحی
New Year	سال جدید
New Year	سال نو
each year	هرسال
f.year old	پنج ساله
year	سال
year	سال نجومی
By the end of the year	تا آخر سال
year-end	سالپایانی
year-end	پایان سال
year-end	سال پایان
year-long	یک سال
year-end	وابسته به پایان سال
New Year's Eve	شب ژانویه
New Year's Eve	شب سال نو
from (since) the year one [American E] <adv.>	از زمان خیلی قدیم [اصطلاح روزمره]
theater of the year	تئاتر سال
intercalary year	سال کبیسه
tax year	مالیات سالانه
year-long	به مدت یک سال
year-long	یک ساله
year-round	در تمام مدت سال
year-round <idiom>	همه ساله
She shot up last year .	پارسال یکدفعه قد کشید
In the year 2000…	درسال 2000...
quarter [year]	سه ماه
quarter [year]	دوره سه ماهه
During (in)the current year.	درسال جاری
with each passing year	با گذشت هر سال
year of age	سال عمر
year-round	همه ی سال
the year in question	سالی که مورد بحث است
year book	سالنامه
New Year's Day	روز اول ژانویه که آغاز سال نو مسیحیان است
academic year	سال تحصیلی
all the year round	در تمامی یا سرتاسر سال
calendar year	سال تقویمی
calender year	سال تقویمی
calender year	سال کامل تقویم یک سال
callendar year	سال
callendar year	سال جاری
civil year	سال عرفی
dear year	سال گرانی
dry year	خشک سال
dry year	سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
dry year	خشکسال
early in the year	دراوایل سال
he was born in the year	درسال 00000زائیده یامتولدشد
i wish you a happy new year	سال نو را به شما شادباش یاتبریک میگویم
academic year	سال دانشگاهی
leap year	سال کبیسه
light year	سال نوری
light-year	سال نوری
financial year	سال مالی
fiscal year	سال مالی
fiscal year	سال مالی سال جاری
fiscal year	دوره مالی
i wish you a happy new year	سال نوسعیدی را برای شما می خواهم
year and day	مدتی که اگر مجروح ضمن ان بمیردموضوع قتل عمد تلقی میشود
sothic year	سال خورشیدی مصری
solar year	سال شمسی
solar year	سال خورشیدی
sluggish year	سال کسادی
sluggish year	سال رکود
sidreal year	سال نجومی
school year	سال تحصیلی
sabbatical year	مرخصی هر هفت سال یکبار
the year past	سال گذشته
tropical year	سال استوایی
year and day	یک سال و یک روز
work year	سال کاری
wet year	سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
wet year	سال پر اب
water year	سال ابی که برابر است با اول مهر هر سال تا پایان شهریور سال بعد
vintage year	سال پرنعمت
vintage year	سال وفور محصول انگور
tropical year	سال اعتدالی
sabbatical year	در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند
sabbatic year	مرخصی هر هفت سال یکبار
lunar year	سال قمری
leave year	سال کار بدون محاسبه ایام مرخصی یا ترک خدمت
natural year	سال طبیعی
no year oppropriation	حساب تامین اعتبار باز حساب باز
last year's produce	محصول پارسال
rainy year	آبسال
it was sold at 0 year's p	بهره برابردرامدسالیانه اش فروخته شد
leave year	سال خدمتی
The consumption of suger has gone up this year .	مصرف شکرامسال با لارفته است
from (since) the year dot [British E] <adv.>	از زمان خیلی قدیم [اصطلاح روزمره]
to say so long to the end of the year	با سال پیش خداحافظی کردن
apparent solar year	سال شمسی
At the beginning of the month (year).	سرش ؟ بسنگ خورد
At the beginning of the month (year).	سر ماه ( سال )
ten year device	وسیله ای که هر ده سال یک بار احتیاج به سرویس دارد
apparent solar year	سال فاهری شمسی
platonic cycle or year	مدت گردش اجرام آسمانی درهمه مدارهای خود و برگشت آنها بوضوح نخستین
The subsidy will be phased out next year.	یارانه دولتی در سال آینده به پایان می رسد.
first year resident [American English]	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
They live abroad for the greater part of the year.	آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
As part of my training, I spent a year abroad.	درجریان کارآموزیم یکسال را در خارج گذراندم.
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant	پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است