English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
Date and place of departure. تاریخ ؟ محل حرکت
Other Matches
Date of departure . Departure date. تاریخ عزیمت (روز حرکت )
departure ترک کردن
new departure اغاز رویه تازه
departure رفتن
departure نقطه عزیمت
departure حرکت کردن
departure حرکت
departure عزیمت
departure کوچ
departure مرگ انحراف
departure lounge سالنانتظارحرکت
angle of departure زاویه صعود هواپیما از روی باند
angle of departure زاویه صعود
plane of departure سطح قائم تیر
Is the departure time certain ? وقت حرکت معلوم است؟
plane of departure سطح قائم مسیر گلوله
departure hall سالن ترک کردن
line of departure خط شروع حمله
line of departure خط عزیمت
departure line خط عزیمت
departure end نقطه شروع کنده شدن هواپیما از زمین
departure end انتهای محوطه دویدن هواپیما
departure report گزارش پایان تعمیرات گزارش عزیمت ناو گزارش حرکت
departure station مبداء حرکت
an abrupt departure حرکت ناگهانی
frequency departure مسیر فرکانس
frequency departure انحراف فرکانس
an abrupt departure عزیمت بدون تشریفات
mileage on departure [arrival] اندازه مسافت طی شده در زمان حرکت [ورود] خودرو
estimated time of departure زمان تقریبی عزیمت
His departure has been postponed for two days. حرکت او [مرد] دو روز به تاخیر افتاد.
departure air field فرودگاه پرواز هواپیما
named departure point نقطه مشخص برای حرکت
named airport of departure فرودگاه معین برای حرکت
departure air field فرودگاه عزیمت
My departure time is not determined yet . وقت حرکت من هنوز مشخص نیست.
up-to-date بهنگام
up-to-date حاوی اخرین اطلاعات
up-to-date تصحیح شده
up to date تجدید نظر کردن
up-to-date مطابق روز
up-to-date متداول
up-to-date تازه
up-to-date جدید
up-to-date مطابق اخرین طرز
up-to-date امروزی تازه مطابق روز
up-to-date تجدید نظر کردن
of even date دارای همان تاریخ
the date was not specified تاریخ ان معلوم
the date was not specified نشده بود
value date تاریخ ارزش
value date تاریخ اجرا والور
no date بی تاریخ
out of date از تاریخ گذشته
out of date منقضی شده
out of date قدیمی
out of date منسوخه
out of date از مد افتاده
up to date امروزی تازه مطابق روز
date موعد
date تاریخ
date سنه
date مدت معین کردن
date تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
date زمان
date نخل تاریخ
best-by date تاریخ مصرف [روی غذا یا دوا]
date خرما
She will only date you if you ... او [زن] فقط به شرطی با تو میرود بیرون اگر تو...
date قرار دادن داده در یک متن
to date باهم بیرون رفتن [به عنوان دوست پسر و دختر]
date افزودن آخرین و جدیدتری اطلاعات به چیزی
up to date متداول
up to date مطابق اخرین طرز
up to date مطابق روز
up to date جدید
up to date بهنگام
up to date تازه
date درخت خرما
out-of-date <idiom> از مد افتاده (دمد)
date فرمان DATE
up to date تصحیح شده
date افزودن اطلاعات به چیزی یا همیشه به روز بماند
date تاریخ روز و ماه و سال
date قدیمی
date در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
up to date حاوی اخرین اطلاعات
due date موعدمقرر
effective date تاریخ اجرا
effective date تاریخ شروداجرای دستورالعمل
accommodation date تاریخ آغاز و پایان خوابگاه
expiry date تاریخ انقضاء
expiry date سررسید
due date موعد مقرر
date [appointment] وعده ملاقات
date [appointment] قرار ملاقات
due date سر رسید
best-before date [BBD] تاریخ مصرف [روی غذا یا دوا]
due date تاریخ سررسید
due date سررسید
due date تاریخ تادیه
from the date on wards از این تاریخ به بعد
sailing date تاریخ شروع سفر دریایی زمان حرکت
schedule date موعد طبق برنامه
system date تاریخ سیستم
target date زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
termination date تاریخ پایان
date stamp مهرتاریخ
date [appointment] تاریخ
date of birth تاریختولد
sell-by date فروشبراساستاریخمصرف
What is todays date ? تاریخ امروز چیست ؟
post date پیش تاریخ کردن
post date تاریخ اینده گذاشتن
I have a date with my fiandee. با نامزدم قرار ملاقات دارم
julain date تقویم ژولین
julain date تاریخ ژولین
letter of even date نامه همین تاریخ
maturity date تاریخ سررسید
maturity date موعد
date-stone [سنگ ترکیب شده در دیوار که تاریخ ساخت آن بنا در آن قید شده است.]
expiration date تاریخ انقضا
date tree درخت خرما
date of birth تاریخ تولد
date of acquisition تاریخ خریداری
completion date تاریخ انجام کار
date in issuing تاریخ صدور
date labourer کارگر روزمزد
critical date مدت زمان بحرانی
date of grace مدت مجاز برای پرداخت سفته و برات پس از سر رسید
date of maturity تاریخ سررسید
date of maturity موعد
date labour کار روز مزد
basic date تاریخ ترفیع
completion date تاریخ تکمیل
blind date قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
date of acquisition تاریخی که به عنوان شروع دوره استیلای خریدار بر مال دردفتر ثبت و اگر مال استهلاک پذیر باشد
basic date تاریخ شروع خدمت در هردرجه
closing date تاریخ انقضاء
date of acquisition از آن به بعد استهلاک محاسبه میشود
creation date تاریخ ایجاد
date labourer معادل daysman
backdating date پیش تاریخ
closing date اخرین روز اخرین فرصت
date of issuance تاریخ صدور
acceptance date تاریخ قبولی
date of payment موعد پرداخت
date plum خرماندو
date palm درخت خرما
delivery date تاریخ تحویل
date of shipment تاریخ حمل
current date تاریخ جاری
creation date تاریخ افرینش
date of maturity موعد پرداخت
date of maturity تاریخ انقضاء
international date line خط موافقتنامه بین المللی
The date of the meeting has been advanced. تاریخ جلسه جلو افتاده است
date of change of acountability تاریخ تسویه حساب
due at a specified date after sight وعده دار
international date line خط بین المللی تغییر تاریخ
due at a specified date after sight موجل
to date a letter forward کاغذی راتاریخ عقب ترگذاشتن
international date line خط تقسیم نیروهای بین المللی
automatic release date تاریخ انقضای عمر قانونی وسایل سررسید عمر قانونی
date time group گروه تاریخ و زمان
due at a specified date after sight مدت دار
expiry date of the credit تاریخ انقضای اعتبار
date time group گروه ساعت و زمان
date on which a bill falls due موعد پرداخت برات یا سفته
minimum durability date [MDD] تاریخ مصرف [روی غذا یا دوا]
place جاخالی
place مکان موقع
in place of به جای [به عوض]
place جا
place وهله مرتبه
place صندلی
out of place <idiom> درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
place میدان شهری
place value ارزش مکانی
in the second place دوم انکه
in somebody's place بجای کسی
place جای دادن
take out place محل حرکت
take place رخ دادن
place محل رقم در یک عدد
to take the place of something جانشین چیزی شدن
to take the place of something جایگرچیزی شدن
in the first place <idiom> درمشکل قرارداشتن
take place <idiom> انفاق افتادن
were i in your place اگر جای شما بودم
To keep away from a place. از محلی دور شدن
If I were in your place. . . اگر بجای شما بودم …
place مقام
place مقام رتبه
take place واقع شدن
to take place رخ دادن
to take place واقع شدن
place پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
place مکان
to take the place of something جای چیزیرا گرفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com