Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
Dont count (bank)on me.
روی من حساب نکنید
Other Matches
Dont count your chickens before they are hatched.
جوجه ها راآخر پائیز می شمارند
Anyone can count the seeds in an apple, but only Gold can count the number of apples in a seed.
هر کسی نمی تواند تعداد دانه های داخل یک سیب را بشمارد اما فقط خدا می تواند تعداد سیب های نهفته در یک دانه را بشمارد
Dont be upset . Dont lose your temper . Keep calm(cool).
خونت را کثیف نکن ( خونسرد باش )
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone .
نمی دانم کدام گوری رفته است
Dont spin such yarns . Dont tell lies.
دیگر صفحه نگذار ( دروغ نساز )
Dont confuse the issue . Dont get it all mixed up .
شلوغش نکن
Dont worry. Cheer up. Dont fret so much.
غصه نخور
Dont kid yourself . dont delude yourself.
بیخود دلت را خوش نکن
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank.
من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
You dont seem to be with it . You dont know the half of it .
تو کجای کاری
Dont be long. Step on it . Dont take long over it . Get a move on.
طولش نده (زود باش )
count by ones
یکی یکی بشمارید
count
تعداد جریانهای ضربهای شمردن
to count up
حساب کردن
count down
از بالا به پایین شمردن شمارش معکوس
count out
<idiom>
بیرون نگهداشتن
count off
شمارش به ترتیب شماره بترتیب شماره " بشمار "
count
شمارش
count
ایجاد جمع کل از تعداد موضوعات
count
تعداد ایمپولز
re count
دوباره شمردن
re count
از سرشمردن
Count me out .
دور مرا خط بکش ( من یکی که نیستم )
He cant count yet.
هنوز شمردن بلد نیست
to count out
یکی یکی شمردن وبیرون دادن
to count down
دادن
to count down
شمردن
to count
بشماره مردم یا سپاهی لشگر نگاه کردن
to count
طرفدار شمردن
to count up
جمع زدن
take the count
بلند شدن پس از شماره 01
count
تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
count
حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
count
تعداد امتیاز توپزن
to count
[as]
به شمار رفتن
I'm going to count to three.
<idiom>
تا سه میشمارم.
Count me in!
من حاضرم برای اشتراک!
count on
<idiom>
بستگی داشتن به
to count
[as]
به حساب رفتن
to count
[as]
معتبر بودن
count
فرض کردن
count
پنداشتن
count
حساب کردن
count
شمردن
count
شمار
count
کنت
count out
ناک اوت
Count me in!
روی من حساب کن!
background count
عکس العمل تشعشع
To count up to ten .
تا ده شمردن
yarn count
نمره نخ
head count
شمارش مردم
to count for lost
از دست رفته بحساب آوردن
To count the money .
پول شمردن
head count
سرشماری
head count
تعداد مردم شمرده شده
head count
جمع افراد
pollen count
درصد گردههای گیاهی در هوا
If you count the children too.
اگر بچه ها راهم حساب کنید ( بشمارید )
He has lost count.
حساب از دستش دررفته
Count the money to see if it is right.
پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
count nouns
اسم شمردنی
thread count
[تعداد رشته نخ تار یا پود در یک طول مشخص]
count noun
اسم شمردنی
count out of the house
مذاکرات را به علت فقدان حدنصاب قطع کردن
frequency count
شمار بسامد
count palatine
قلمرو خود امتیازات شاهانه داشت
long count
شمردن تا 01 در ناک اوت
quick count
کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
count palatine
قلمرو
record count
شمار مدارک
record count
شمارش رکوردها
mandatory eight count
شمردن تا 8 در ناک اوت
word count
واژه شماری
Every day that you go unheeded, you need to count on that day
هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
knot count
رجشمار
[گره زرعی]
[تعداد گره در طول مشخصی از فرش]
blood count
شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
I did it unwittingly. I lost count.
از دستم دررفت
count one's chickens before they're hatched
<idiom>
روی چیزی قبل از معلوم شدن آن حساب کردن
Can count on the fingers of one hand
<idiom>
رخ دادن اتفاقی به تعداد انگشتان دست
[اتفاق نادر و به دفعات محدود]
reference count technique
تکنیک شمارش ارجاعات
Is that so ? You dont say.
نه بابا ( جدی می گویی ) ؟
I dont know what became of him .
نمی دانم چه بسرش آمد
dont
بپایان رسانیدن
dont
طی کردن گذرانیدن
dont
کردن
I dont exactly know.
درست نمی دانم
dont
نمودن
Why dont you come off it!
چرا دست بردار نیستی !
You dont mean that ! you dont say !
نه با با ! ( جدی میگه ؟)
Dont try to get out of it.
سعی نکن اززیرش دربروی
We dont know what become of him.
نمی دانیم چه؟ بسر ؟ آمد
I dont know and I dont want to know .
نه می دانم ونه می خواهم بدانم
I dont know what is what.
نمی دانم چی به چیه
Dont let on that you know.
بروی خودت نیاور که موضوع رامیدانی
What is all this ? I dont get it .
نفهمیدم ( چی شد ) !
Is that so ?You dont say.
چه میگه ( جدا"اینطور است )
Dont ever come here again.
دیگر هیچوقت پایت را اینجا نگذار.
[اینجا نیا.]
Don't count your chickens before they're hatched.
<proverb>
جوجه رو آخر پاییز می شمارند.
The deal is off. Forget it . That doesnt count .
مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
Don't count your chickens before they are hatched.
<proverb>
جوجه رو آخر پاییز می شمارند.
Dont be sI'lly .
خودت را لوس نکن
So dont try to device yourself .
سعی نکن خودت را گول بزنی
Dont listen to him .
به حرف اوگوش نکن ( نده )
I dont wish ( want ) to malign anyone .
میل ندارم بد کسی را بگویم
I dont mean to intrude .
قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
If I dont forget .
اگر یادم بماند ( نرود)
please dont forget it
خواهش دارم فراموش نکنید
We dont have it in stock .
این جنس موجود نیست ( نداریم )
dont care
بی تقاوت
dont mention it
چیزی نیست
dont mention it
اهمیت ندارد
dont you thouchit
مبادابه ان دست بزنید
Dont you dare tell anyone .
مبادا بکسی بگویی
i dont care a d.
مرا هیچ پروایی نیست
i dont meant it
جدی نگفتم
i dont meant it
مقصودی ندارم
i dont want to be rushed
من نمیخواهم کار سرم بریزند
if you dont object
اگر بدتان نمیاید
if you dont object
اگر مانعی نیست
Dont brag about doing this and that .
اینقدر نگه فلان وچنان ( بهمان ) می کنم
Does it matter if I dont come ?
اشکالی دارد اگرنیایم ؟
If you dont mind my saying.
اگر از حرفم بدتان نیاید
Dont get my back up.
نگذار آنرویم (روی سگه ) بالا بیاد
Dont mention it . You are welcome.
اختیار دارید (درمقام تعارف )
Dont confuse me.
حواسم را پرت نکن
Why do you want to know ? dont be nosy.
می خواهی چه؟کنی بدانی ؟
How come we dont see you more pften?
چطور دیگه زیاد تورانمی بینم ؟
Am I not right?dont you agree with me ?
درست می گه یا نه ؟
I dont smoke at all.
اهل دود نیستم ( دخانیات استعمال نمی کنم )
Why dont you leave me alone?
از جان من چه می خواهی ؟
dont care a rap
ذرهای باک نداشته باشید
The husband and wife dont get on together.
زن وشوهر باهم نمی سازند
I wI'll fall behind with everything if I dont try hard .
اگر تلاش نکنم از کار وزندگه با زمی مانم
i dont care a rush
مرا هیچ پروایی نیست
i dont care a pin
هیچ بمن مربوط نیست
dont care a rap
هیچ پروا نداشته باشید
Dont provoke me to talk.
دهانم را باز مکن!
Dont be late for work.
دیر سر کار نیایی (سر وقت بیایی )
These shoes dont fit me.
زنگ مدرسه خورده
Such things just dont interest me.
توی این خطها نیستم
I dont mind the cold .
از سرما ناراحت نمی شوم
Dont spoil the child .
بچه را خراب نکنید (لوس نکنید )
I am down and out . I dont know where my next meal is coming for .
برای نان شب معطل مانده ام
Dont be a fool(an ass)
خر نشو ( عاقل با ش)
i dont care a snap
مرا هیچ پروایی نیست
i dont care a pin
مرا پروایی نیست
Dont talk to all and sundry.
با این وآن صحبت نکن
I dont have time to go to the movies .
فرصت نمی کنم به سینما بروم
The doctors dont think she wI'll live.
پزشکان امیدی به زنده ماندن اوندارند
I am counting(relying) on you, dont let me down.
روی تو حساب می کنم نگذار آبرویم برود
His bowels dont move.
شکمش کار نمی کند
Dont make so much noise.
اینقدر سروصدانکن
Dont let yourself get into bad habits.
به چیز های بد خودت راعادت نده
Dont stint the food .
سر غذااینقدر گه ابازی درنیاور
Dont rely on probabilities.
روی احتمالات متگی نباشید
Dont breathe a word!
هیچی نگه!
I dont like such remarks one bit .
از این حرفها هیچ خوشم نمی آید
Dont break that branch off.
آن شاخه رانشکن
Dont sidetrack the issue.
خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
Why dont you join our group. ?
چرا به جمع ما نمی آیی ؟
Dont spoil your appetite .
اشتهایم را خراب نکن ( کور نکن )
Dont stand on ceremony.
تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
I dont have an earthly chance.
کمترین شانس راروی زمین ندارم
I dont remember ( recall ) .
یادم نیست
I'll eat my hat if I dont do it .
اگر اینکار رانکردم اسمم راعوض می کنم
Dont meddle in my affairs .
درکارهای من فضولی نکن
Shut up ! dont inter fere .
فضولی موقوف !
I dont feel like work today.
جویای حال ( احوال ) کسی شدن
I dont have the slightest(faintest)idea.
روحم خبردار نیست
Whishes dont wash the dishes.
<proverb>
آرزوها و خیالات ظرفها را نمى شویند .
A thing you dont want is dear at any price.
<proverb>
چیزى را که نخواهى ,با هر قسمتى برایت گران است.
Dont swim on a full stomach .
روی شکم شنا نکن
Dont move . Hold it. Keep stI'll.
بی حرکت ( در عکاسی وغیره )
Dont leave off tI'll tomorrow what you can do today .
کار امروز به فردا مگذار (میفکن )
Vegetables dont agree (disagree)with me .
سبزیجات به من نمی سازد
I dont have one toman let alone a thousand tomans .
هزار تومان که هیچه یک تومان هم ندارم
Forget it . dont give it a thought .
اصلا"فکرش راهم نکن
Dont neglect writing to your mother .
ازنوشتن نامه بمادرت غافل نشو
We dont have qualified personnel in this company.
دراین شرکت آدم حسابی نداریم
Dont let the grass grow under your feet.
نگذار وسط اینکار باد بخورد ( وقفه بیافتد )
Dont forget to wind up your watch .
یادت نرود ساعتت راکوک کنی
I dont believe a word of it ! A likely story ! Tell that to the marines!
تو گفتی ومنهم باور کردن !
Who cares ? I dont give ( care ) a damn !
ولش
I dont quite remembered to post (mail)your letter.
کاملا" بخاطرم ماند ( یادم نرفت ) که نامه تان را پست کنم
You neednt worry . Dont bother your head.
خیالت راحت باشد
They dont recognize your high-school diploma here.
دیپلم دبیرستان شما را اینجا برسمیت نمی شناسند
Dont stick your head out of the car window.
سرت را از پنجره اتوموبیل درنیار
Keep stI'll. Stay put . Dont move.
تکان نخورید (حرکت نکنید )
bank
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
bank
کپه کردن
bank
سکو
bank
کناره توده
bank
صخره زیرابی کم ارتفاع ساحل
bank
قسمت برجسته سر پیچ
bank on
<idiom>
اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
bank
مجموعهای از وسایل مشابه
bank
انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
bank
مجموعهای از وسایل حافظه الکترونیکی که بهم وصل می شوند تا یک فضای بزرگ حافظه ایجاد کنند
bank
کرانه دیواری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com