English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 125 (7 milliseconds)
English Persian
Erase ( clean ) the blackboard. تخته سیاه راپاک کنید
Other Matches
blackboard تخته سیاه
erase پاک کردن
erase فرمان ERASE
erase قرار دادن تمام ارقام در فضای ذخیره سازی به صفر
erase پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
erase آهن ربای کوچکی که دیسک یا نوار مغناطیسی یا سیگنالهای ضبط شده را پاک میکند
erase خراشیدن
erase اثارچیزی رااز بین بردن
erase تراشیدن محوکردن
erase تراشیدن
erase character دخته پاک کن
erase character حرفی که به معنای انجام هیچ کار است
erase head نوک پاک کن
erase button دکمهپاککننده
erase head هد پاک کردن
clean-up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean تمیز کردن چیزی
clean بدون کثیفی یا خرابی یا برنامه
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند
clean دیسک مخصوصی که کثیفی را ازنوک خوندن / نوشتن پاک میکند
clean پاک کردن خطا از داده
clean که از زمان خواندن تغییری نکرده است
clean مایع یا پارچهای که کثیفی را از صفحه VDU پاک کند
clean زدودن
clean تمیز کردن
clean پاکیزه کردن
clean پاک کردن
Please get it off ! [Please clean it up !] لطفا این را پاک کنید !
come clean <idiom> راست گفتن
To clean someone out. جیب کسی ؟ ؟ خالی کردن
to clean down گردگرفتن از
to clean down پاک کردن
clean صفحهای
clean کپی که آماده تایپ است و تغییرات زیادی روی آن اعمال نشده است
clean بی نقض
clean هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
clean پاک کردن
clean تمیزکردن
clean عفیف
clean نظیف طاهر
clean درست کردن
clean خالص
clean پاک
clean تمیز
clean بدون قید و شرط
clean بی قید و شرط
clean ساده
clean مرتب کردن
clean تمیز کردن
clean شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
clean پاکیزه
clean زدودن
clean حرکت بدون نقص
clean بی نقص
squeaky clean مثل دستهی گل
Clean and tidy. پاک وپاکیزه
clean sweep بردنهمهجوایزدریکمسابقه
spring-clean تمام وکمالتمیزکردن
to clean arives رودخانه ایی را لاروبی کردن
clean-shaven ریش تراشیده
squeaky clean بسیار تمیز
squeaky clean بیکاستی
squeaky clean بی عیب
He has a clean character. اخلاقا" آدم سالمی است
clean cut روشن
clean house تمیز کردن
clean cut صریح
clean house پاکیزه کردن
clean cut مشخص واضح
clean-cut روشن
clean house پاک کردن
as clean as a new pin <idiom> مثل دسته گل
clean-cut صریح
clean-cut مشخص واضح
This isn't clean. این تمیز نیست.
clean collection وصولی ساده
keep one's nose clean <idiom>
clean slate <idiom> بدون هیچ اشتباهی
clean house زدودن
clean limbed اراسته
clean handedness برائت
clean aircraft هواپیمای اماده بلند شدن هواپیمای بدون مخازن خارجی
clean and jerk حرکت دوضرب وزنه برداری
clean handedness پاکی
clean handed بیگناه
clean animal جانورپاک یاحلال
clean bill برات ساده
clean handed مبرا
clean handed پاک
clean fingered رشوه نگرفته
clean and press حرکت پرس وزنه برداری
clean hands پاکی
clean hands بی الایشی
clean limbed پاکیزه
dry-clean بابنزین پاک کردن
dry clean لباس را بابخار تمیز کردن
dry clean خشک شویی کردن
clean weapon جنگ افزار اتمی کم ریزش جنگ اتمی که اثار باقیه کم داشته باشد
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
clean the bases ضربه زدنی که بازیگران درپایگاهها را به پایگاه اصلی می رساند
clean record عدم سوسابقه حسن پیشینه
clean record نداشتن پیشینه بد
clean receipt رسید بی قید و شرط
clean payment پرداخت بی قید و شرط
dry-clean لکه گیری کردن
clean bill of lading بارنامه بی نقص
clean bill of exchange بارنامه بی نقص
clean bill of health گواهی نامه بهداشت کشتی
to wipe the slate clean <idiom> شروع تازه ای کردن [تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن] [اصطلاح]
clean bill of lading بارنامه بدون قیدوشرط
clean bill of lading بارنامه تمیز
fair or clean copy پاکنویس
two-hand clean and jerk وزنهبرداریدوضرب
clean bill of lading بارنامه بی نقض
new broom sweeps clean <idiom> شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
The surely clean you out in this nightclub . دراین کارباره آدم را لخت می کنند ( می چاپند )
clean bill of health <idiom> گواهی سلامتی
clean bill of lading بارنامه ساده
Give the room a good clean. اتاق را حسابی جمع وجور کردن
To pour clean water over some ones hand . <proverb> آب پاکى روى دست کسى ریختن .
A healthy recreation . Good clean fun. تفریحات سالم
To turn tail . To show a clean pair of heels . فرار را بر قرار ترجیح دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com