Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Other Matches
task force
نیروی اجرای عملیات
task force
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task force
تاسک فورس
task force
گروه کار
joint task force
نیروی ماموریت مشترک ازنیروهای مسلح
joint task force
گروه رزمی مشترک
amphibious task force
گروه رزمی اب خاکی
carrier task force
گروه رزمی هواپیمابر دریایی
It is an elephantine task . it takes a lot of doing . It is a Herculean task.
کار حضرت فیل است
Internet
POP
Internet
شبکه جهانی اینترنت
Internet
نرم افزار وب سرور سافت ماکرو سافت
Internet
ل طراحی
Internet
مهندسی و مدیریت اینترنت است
Internet
انجمنی که عضوی از IAB است و استانداردهای جدید اینترنت را پیش از اینکه به IETF مراجعه کنند بررسی میکند
Internet
بخشی از استاندارد TCP/IP که نحوه ارسال داده روی شبکه را بیان میکند
Internet
انجمنی که عضوی از IAB است و استانداردهای اینترنت را تشخیص میدهد
Internet
- بیت یکتا که کامپیوترهایی که می خواهند به شبکه TCP/IP وصل شوند را مشخص میکند
Internet
SMTP
Internet
WWW
Internet
سیستمی که به چندین کاربر اجازه شرکت در محاوره میدهد که هر کاربر میتواند پیامی بفرستد و متن کاربر بعد را ببیند
Internet
شبکه گسترده بین المللی که انتقال داده و فایل را به همراه توابع پست الکترونیکی برای میلیونهای کاربر در جهان فراهم میکند. هر کسی میتواند از اینترنت استفاده کند. و نیز مراجعه شود به HTTP
Internet
می را می سازد که اینترنت و اتصالات فروش را آماده میکند تا کاربران خصوصی به آنها دسترسی داشته باشند
Internet
جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد
internet pharmacy
داروخانه اینترنتی
Force is the answer to force.
<proverb>
جواب زور را زور مى دهد .
research
پژوهش
research
تحقیق تحقیق کردن بررسی کردن
research
تحقیق
research
پژوهش کردن
research
کاوش پژوهیدن
research
تحقیق کردن
research
توسعه محصول جدید, کشفیات و فناوری
research
توسعه علمی برای یادگیری حقایق جدید درباره یک موضوع مط العاتی
research
تحقیقات علمی
research
تتبع
research
جستجو
research
تجسس تحقیق
research and analysis
تجزیه و تحلیل
research and analysis
تحقیق وبررسی
research design
طرح پژوهش
research cost
هزینه تحقیق
research and development
تحقیق و توسعه
research and development
تحقیق و توسعه یا بهبودوسایل
research method
روش تحقیق
survey research
پژوهش زمینه یاب
action research
پژوهش عمل نگر
market research
بررسی بازار
market research
تحقیقات درخصوص بازار مطالعه وضعیت بازار
market research
بازارپژوهی
market research
تحقیقات علمی در بازار ودادوستد کالا
supplies research
تحقیق درخصوص مواد
research project
طرح پژوهشی
tools of research
وسایل تحقیقات
Scientific research.
تحقیقات ( پژوهش های ) علمی
research network
شبکه پژوهشی
research method
شیوه پژوهش
research method
روش پژوهش
pure research
پژوهش محض
applied research
تحقیقات عملی
applied research
تحقیق عملی
operations research
تحقیقات از نظر کار و عملیات یک قسمت یا دستگاه
operational research
تحقیق درخصوص بهره برداری
operational research
تحقیق عملیاتی
basic research
تحقیقات مقدماتی
operation research
تحقیق درعملیات
operation research
پژوهش عملیاتی
chemical research
پژوهش شیمیایی
purchasing research
تحقیق در خصوص خرید
consumer research
مطالعه وضعیت مصرف کنندگان
consumer research
تحقیق درخصوص احتیاجات و نحوه خریدمصرف کنندگان
psychical research
پژوهش فراروانی
operations research
تحقیق در عملیات
basic research
علم پایه
pure research
علم پایه
fundamental research
علم پایه
fundamental research
علم بنیادی
pure research
علم بنیادی
digital research inc
یک شرکت نرم افزاری که محصولات زیادی دارد
basic research
علم بنیادی
to revisit a subject of research
سوژه پژوهشی را دوباره بازدید کردن
column research council
شورای تحقیق بر ستونها
take to task
مورد مواخذه قرار دادن
task
وفیفه
task
جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند
task
ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
task
نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
task
کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
to take somebody to task
از کسی عیب جویی کردن
to take somebody to task
کسی را سرزنش کردن
task
تکلیف
task
امرمهم وفیفه
task
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
task
تهمت زدن تحمیل کردن
task
ماموریت
task
کار تکلیف
task
شغل
to f. a task
از زیرکاری در رفتن
take to task
<idiom>
به خاطر اشتباه سرزنش شدن
to p with a task
درکاری پشت کارداشتن
task
کار
european academic research network
شبکه پژوهشی دانشگاهی اروپا
He devoted a lifetime to scientific research.
یک عمر به پژوهشهای علمی پرداخت
task management
مدیریت وفیفه
task group
ناو گروه مامور اجرای عملیات
task element
یکی از عناصر ناوگان ماموراجرای یک ماموریت
task element
قسمت مامور اجرای عملیات
task element
عنصر اجرای عملیات
implied task
وفایف استنتاجی
interrupted task
تکلیف ناتمام
task organization
سازمان رزمی
task organization
سازمان دادان برای رزم برش رزمی
task work
کار موفف
task component
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
fire task
ماموریت اتش
foreground task
کار یا وفیفه پیش زمینه
he is unequal to the task
مرد اینکار نیست
implied task
ماموریت استنتاجی
task oriented
تکلیف گرا
task management
مدیریت کار
task organization
سازمان برای رزم
task unit
نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
task unit
یگان ماموریت
unfinished task
تکلیف ناتمام
it is a thankless task
کاربیهوده ایست
it is a thankless task
هیچکس نخواهدگفت مرحمت سرکارزیاد
Can I entrust this task to you?
می توانم این امررا به شما بسپارم ؟
to be up to the task
[to be equal to something]
<idiom>
از پس کاری برآمدن
task fleet
ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
task forces
نیروی اجرای عملیات
task forces
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task forces
تاسک فورس
to saddle any one with a task
کاری را بدوش کسی گذاشتن
task forces
گروه کار
task analysis
تحلیل تکلیف
mammoth task
وظیفه خیلی بزرگ
task group
گروه ماموریت زمینی
It is a laborious task (job).
کارپرزحمتی است
amphibious task group
گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
task state descriptor
توصیف گر حالت کار
abnormal end of task
abend
to set one's hand to a task
بکاری مبادرت کردن
task state descriptor
توصیف کننده وضعیت وفیفه
task control block
بلاک کنترل کار
low level task
تکلیف سطح پایین
to break the neck of a task
کمر کاریرا سکشتن
task control block
بلاک کنترل وفیفه
to set one's hand to a task
دست بکاری زدن
the essential
[inherent]
[intrinsic]
task
کار مهم و ضروری
[یا اساسی]
To set the Thames on fire . to do a herculeam task .
کمر غول راخم کردن ( شکستن )
to come into force
مجرایامعمول شدن
p force
نیروی جلوبرنده یاپرت کننده
in force
مجری
force
بازور جلو رفتن تحمیل
in force
دارای اعتبار
force
یکان قسمت نظامی
force
پاس بی هدف
force
تکرار ضربه برای به دفاع کشاندن حریف
force
ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
force
فشار دادن
force
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
force
بیرون کردن
force
مجبور کردن
force
وادار کردن
force
نیروی نظامی
by force
عنفا
by force of
بضرب
force
مجبورکردن
force
تحمیل کردن
force
نافذ
by force
بجبر
by force
جبرا
force
قدرت
force
مجبور کردن کسی به انجام کاری
force
کد توکار که شروع صفحه جدید را نشان میدهد
force
شروع به عمل یا کار
by force
بزور
came into force
مجری شدن
force
قوا
force
جبر
force
عنف
force
نفوذ
force
مسلح کردن
force
درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
force
خشونت نشان دادن
force
عده
force
شدت عمل
force
بی عصمت کردن
force
نیرو
force
بردار نیرو
force
زور
force
مجبورکردن بزورگرفتن
force
راندن
force
بزور بازکردن
air force
نیروی هوایی
expeditionary force
قشون استعماری
expeditionary force
نیروی توسعه طلب و سرکوبگر
expeditionary force
نیروی اعزامی
centripetal force
قوه مرکز جویی
centripetal force
قوه جاذبه مرکز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com