English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 115 (6 milliseconds)
English Persian
Follow signs for York. به علائم شهر یورک توجه کنید.
Follow signs for York. به تابلوهای شهر یورک توجه کنید.
Other Matches
New York City نیویورک
york round مسابقه تیراندازی با 07 تیراز مسافت 001 متری و 84تیر از 08 متری و 42 تیر از06 متری با کمان
What platform does the train to York leave from? قطار یورک از کدام سکو حرکت می کند؟
What platform does the train from York arrive at? قطار یورک در کدام سکو توقف می کند؟
other signs دیگرعلائم
V-signs علامت پیروزی
plus signs علامت جمع
plus signs که نشان دهنده جمع دو عدد یا مقدار مثبت است
plus signs علامت باضافه
plus signs علامت بعلاوه
plus signs علامت چاپ شده یا نوشته شده
minus signs علامت منها
minus signs منفی
minus signs علامت چاپ شده یا نوشته شده
indication signs علائم راهنمائی
call signs معرف رادیویی
call signs معرف
informative signs علایم اخباری
unlike signs علامتهای متفاوت
indication signs علایم راهنمایی
regulatory signs علایم نشان دهنده مقررات جاده ها
signs of the zodiac صورتهای منطقه البروج برجهای دوازده گانه
identification signs علائم تشخیص
air signs اثراتهوا
hazard signs علایم خطر
minus signs برای تفریق یا مقدار منفی
hazard signs علایم امکان تولیدخطر
hazard signs علائم خطر
water signs علائمآبی
Road signs علائم راهنمایی و رانندگی جاده
fire signs علائمآتش
earth signs علائمکرهخاکی
hand signs علامتهای با دست
major international road signs عمدهترینعلائمجهانیجاده
major North American road signs عمدهترینعلائمجادهایدرآمریکایشمالی
follow up اماد بعدی
to follow any ones example سرمشق کسیراپیروی کردن بکسی تاسی کردن
to follow out انجام دادن
to follow ادامه دادن
follow through <idiom> به پایان رساندن
follow up <idiom> بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
to follow دنباله داشتن
You go first and I wI'll follow. تو اول برو منم دنبالت می آیم
to follow up ادامه دادن قوت دادن
to follow up تعقیب کردن
to follow the example of اقتداکردن به
to follow the example of پیروی کردن از
to follow out بپایان رسانیدن
follow-on شروع دور دوم بازی کریکت
follow در ذیل امدن
follow منتج شدن
follow پیروی استنباط
follow through چیزی را تا اخر دنبال کردن بانجام رسانی
follow متابعت
follow پیچ دادن به بالای گوی بیلیاردکه گوی اصلی به دنبال گوی هدف می رود
follow-up تعقیب
follow out اخذ نتیجه دنبال کردن
follow out بانجام رساندن
follow-through ادامه حرکت پس از ضربه
follow-up دنباله
follow on شروع دور دوم بازی کریکت
follow-up پیگیری
follow through گرفتن زه پس از رها کردن تیر
follow تعقیب کردن فهمیدن
follow up اقدامات بعدی
follow up امادپشتیبان
follow up تدارکات پشتیبان
follow درک کردن
follow up رده پشتیبان دنباله دنبال کردن دشمن
follow up تعقیب کردن دنباله داستان را شرح دادن تماس با بیمارپس ازتشخیص یا درمان
follow up تعقیب کردن
follow up پی گیری کردن
follow پیروی کردن از
follow متابعت کردن دنبال کردن
follow-throughs ادامه حرکت پس از ضربه
follow-my-leader نوعیبازیبچهگانه
follow-ons شروع دور دوم بازی کریکت
to follow the plough کشاورزی کردن
To follow up (trace) something. پی کاری را گرفتن
You take the lead and others wI'll follow. تو جلو برو بقیه بدنبالت خواهند آمد
To chase ( follow) some one . عقب کسی افتادن
follow suit <idiom> از دیگری تقلیدکردن
to refuse to follow somebody وفاداری به کسی را نپذیرفتن
to follow in ones footsteps پیروی تاتقلیدازکسی کردن
follow-ups تعقیب
follow-ups دنباله
follow the ball دنبال توپ فرستادن
follow up studies بررسیهای پیگیری
follow the string وضع مشخصی نسبت به زه گرفتن
to follow ones nose دنبال قسمت خودرفتن
to follow ones nose واگذاردن
to follow ones nose کار رابدست تقدیر
system follow up ارزیابی و بررسی مستمرسیستم جدید نصب شده به منظور مشاهده میزان عملکرد ان طبق طرح
to follow a profession شغلی راپیشه کردن
to follow a profession کردن
follow shot ضربه با دادن پیچ به بالای گوی بیلیارد
to follow the hounds شکارکردن
follow up supply اماد متعاقب
follow-ups پیگیری
follow my advice پند مرا گوش گیرید
follow on die حدیده چند طبقه
to follow up the scent رد چیزیرا گرفتن
to follow up the scent بچیزی پی بردن
to follow up the scent بابوردشکار را گرفتن
to follow the sea ملاح بودن
follow up supply اماد بعدی
to follow the sea ملوانی کردن
to follow a profession پیشهای را اختیار
post treatment follow up پیگیری پس از درمان
follow in one's footsteps (tracks) <idiom> دنبال روی دیگری
To follow ( trail, chase) someone. پی کسی افتادن
I can see an innate ability in that follow . دراو مایه و شایستگی می بینم
To follow up (trace) a matter (case). موضوعی را دنبال کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com