Dictiornary-Farsi | He is quite reserved and formal. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 64 (5 milliseconds)

English	Persian
He is quite reserved and formal.	آدم خیلی خشک و رسمی است


Other Matches

reserved	رزرو شده
i was reserved for it	تنها برای من مقدر شده بود
reserved	خوددار
reserved	ذخیره
reserved	اندوخته
reserved	خاموش کم حرف
reserved	محتاط
all right reserved	هرگونه حقی محفوظ است اعم از چاپ یا تقلید یاترجمه
reserved character	فضایی ازدیسک که برای کنترل ذخیره داده به کارمی رود
reserved character	کلمه یاعبارتی که به عنوان مشخصه درزبان برنامه سازی به کارمی رود.
reserved area	مناطق حفافت شده ارتشی مناطق ممنوعه
copyright reserved	حق طبع یا چاپ محفوظ است
reserved words	کلمات ذخیره شده
reserved character	حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
reserved word	کلمه محفوظ
reserved words	کلمههای رزرو
reserved words	کلمههای محافظت شده
He is reserved and aloof .	آدم دیر آشنایی است
reserved list	صورت افسران دریایی ذخیره یا احتیاط
reserved for security purposes	تامینی
reserved for unexpired risks	ذخیره برای خطرات مرتفع نشده
He is very cartious ( circrmspect, reserved ) .	خیلی ملاحظه کار است
formal	دارای فکر
formal	رسمی
formal	لباس رسمی شب قرار دادی
formal	اداری
formal	قانونی
formal	صوری
formal	تفصیلی عارضی
formal	مقید به اداب ورسوم اداری
formal dance	بال [رقص]
to recount something to someone [formal]	برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
formal logic	منطق صوری [منطق]
finery [formal]	جامه پر زرق و برق
formal dance	مجلس رقص
to proffer [somebody something ] [something to somebody] [formal]	سخن گفتن در باره چیزی
hereinafter [formal] <adv.>	در پایین
to proffer [somebody something ] [something to somebody] [formal]	اظهار نظر دادن در باره چیزی
finery [formal]	جامه رسمی جشن
hereinafter [formal] <adv.>	درزیر
formal logic	قضاوت سطحی
formal charge	بار قراردادی
formal logic	منطق رمزی
formal logic	منطق مجرد
formal language	زبان صوری
formal group	گروه رسمی
formal exercise	تمرین صوری
formal education	اموزش رسمی
formal discipline	اموزش صورت گرا
formal concentration	غلظت فرمال
formal potential	پتانسیل فرمال
formal notice	جعل
formal notice	سندسازی
formal operations	عملیات صوری
formal accountability	ذیحسابی رسمی
formal review	سان رسمی
formal review	بررسی رسمی
formal logic	منطق صوری
thereinafter [archaic or formal] <adv.>	درزیر
thereinafter [archaic or formal] <adv.>	در پایین
formal thought disorder	اختلال صوری فکر
to sojourn [formal] [in a place as a visitor]	توقف کردن
Full dress. Formal dress.	لباس رسمی