English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
I could pass for a Greek . می توانم خودم رایونانی جابزنم
Other Matches
it is all greek to me ازان سودرنمیاورم
Greek یونانی
greek catholic عضوکلیسای کاتولیک رومی
greek church کلیسای خاور
greek church کلیسای شرقی
greek cross صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
he is of greek origin اصلا یونانی است
greek gift هدیه یونانی
Greek architecture معماری یونانی
Greek key [آذین های پیچ در پیچ]
Greek Revival [سبک احیای معماری یونانی که دقیقا کپی از نقش و نگارهای باستانی بود.]
greek gift قربانی فیل شطرنج درخانه اچ 7
greek text متن یونانی
greek catholic عضو کلیسای شرقی
he is of greek origin اصلش یونانی است
he has small greek کمی یونانی میداند
Greek bread نانیونانی
greek fire ماده اتشگیری که یونانیان استانبول ساخته بودندوزیراب میسوخت
to pass off بیرون رفتن
to pass off خارج شدن
to pass on پیش رفتن
to pass on گذشتن
to pass on درگذشتن
to pass on امدن
to pass on رخ دادن
to pass over چشم پوشیدن از
to pass over صرف نظرکردن از
to pass over نادیده رد شدن ازپهلو
by pass لوله یدکی جا گذاشتن
by pass بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
by pass گذرگاه فرعی مسیر فرعی
by pass اتصال کوتاه
This too wI'll pass. این نیز بگذرد
To get a pass. امتحانی را گذراندن ( قبول شدن )
come to pass اتفاق افتادن
come to pass رخ دادن
pass off <idiom> جنس را آب کردن
two pass دوگذری
two pass دو گذری
by pass شنت کردن
pass up رد کردن صرفنظر کردن
pass on ردکردن
pass on در گذشتن
pass on پیش رفتن
pass off نادیده گرفتن
pass off بخرج دادن قلمداد کردن
pass off به حیله از خود رد کردن
pass off بیرون رفتن
pass off تاشدن
pass on دست بدست دادن
pass out ناگهان بیهوش شدن
pass out مردن ضعف کردن
pass under رد شدن از جلو موج سواردیگر
pass through دیدن
pass through متحمل شدن
second pass گذر دوم
pass over چشم پوشیدن
pass over غفلت کردن
pass over عید فطر
pass over عید فصح
pass off برگزار شدن
pass off برطرف شدن
to pass by any one از پهلوی کسی رد شدن
outside pass رد کردن چوب امدادی بادست چپ به دست راست یار
to pass for پذیرفته یا شناخته شدن بجای
to pass for قلمدادشدن بجای
one pass یک گذری
one pass تک گذری
to pass off ازمیان رفتن
to pass off برگذارشدن گذشتن
to pass a way مردن نابود شدن
to pass a way درگذشتن
to pass a way گذشتن
pass by ول کردن
pass by از پهلوی چیزی رد شدن نادیده انگاشتن
through pass پاس کوتاه از میان مدافعان
pass away درگذشتن
pass away مردن
to come to pass واقع شدن
to come to pass روی دادن
to pass سدی راشکستن ودل بدریازدن
to pass off تاشدن
pass گردنه
pass یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
pass برنامه اسمبلر که کد اصلی را در یک عمل ترجمه میکند
pass پاس
pass عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
pass 1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
pass گذر
pass گذراندن
pass جواز
pass گذراندن تصویب شدن
pass بلیط
pass جواز گذرنامه
pass پروانه
pass گردونه گدوک
pass انتقال یافتن منتقل شدن
pass اجازه عبور
pass معبر جنگی
pass معبر
pass گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
pass یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
pass رد کردن چوب امدادی
pass گذرگاه کارت عبور گذراندن
pass عبورکردن
pass تصویب شدن
pass صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
pass کلمه عبور
pass مسیر کوتاه جنگی
pass راه
pass گذرگاه
pass تصویب کردن قبول شدن
by pass گذرگاه فرعی
by pass لوله فرعی
pass رخ دادن
pass off <idiom> تظاهر کردن
pass رد شدن سپری شدن
pass عبور کردن
pass out <idiom> ضعیف وغش کردن
pass گذشتن
pass on <idiom> مردن
by pass دور زدن مانع
pass قبول کردن
pass تمام شدن
pass گذر عبور
to pass somebody something به کسی چیزی دادن
pass اجتناب کردن
pass رایج شدن
pass پاس دادن
over-pass پل روگذر
pass on <idiom> رد کردن چیزی که دیگر
pass وفات کردن
pass سبقت گرفتن از خطور کردن
over-pass پل هوایی
suicide pass پاس به دریافت کننده از پشت سرش
sea pass پروانه عبور که به کشتی بی طرف میدهند
screen pass پاس کوتاه به جلو پشت سددفاعی
to pass one's word قول دادن
roll pass کالیبر نورد
shovel pass پاس از زیر بازو
snap pass پاس سریع با پیچش سریع مچ
shovel pass پاس اززیر بازو
sell to pass خیانت به مرام دسته خودکردن
sell the pass خیانت به مرام دسته خودکردن
spot pass پاس غیرمستقیم
spot pass پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
sprint pass مبادله نامرئی چوب امدادی
three pass assembler همگذار سه گذره
slap pass پاس اریب
to bring to pass بوقوع رساندن
pass muster <idiom> آزمایش را با موفقیت
two pass assembler همگذار دوعبوری
two pass assembler همگذار دو گذره
pass a judgement قضاوت کردن
triangular pass پاس مثلثی
to get a pass in physics در امتحان فیزیک قبول شدن
two pass assmbler هم گذر دو گذری
wall pass پاس مستقیم
to pass a disease on بیماری منتقل کردن
To pass an examination . درامتحان قبول شدن
To pass a bI'll through parliament . لایحه یی را از مجلس گذراندن
pass the buck <idiom> مسئولیت خودرا به دیگری دادن
To pass the exam on the first try. یک ضرب در امتحان قبول شدن
make a pass at someone <idiom>
boarding pass کارتمخصوصیکهمسافرانباید بههمراهداشتهباشند
ore pass عبورسنگمعدن
to pass the ball to somebody توپ را به کسی پاس دادن
to pass into silence مسکوت عنه ماندن
to pass into silence فراموش شدن
free pass مجوزورود
to pass in review سان دیدن
to pass by any thing رعایت نکردن
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
to pass a resolution مقر رداشتن
to pass a dividend سود کسی را درموقع خودندادن
to pass muster پذیرفته شدن
to pass muster در بازدیدارتش و مانند انها
to pass off a counterfeit چیز قلب یا سکه ناسره رابخرج دادن
to pass the buck <idiom> مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به دیگری دادن
triangle pass پاس مثلثی
to pass the buck to somebody مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به کسی دادن
to pass one's word for another از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
by-pass taxiway محلعبورلولهآب
to pass one's view از نظرگذشتن
to pass a dividend سود سهام کسی را به او اطلاع دادن
khyber pass تنگه خیبر
drop pass پاس بعقت
docl pass گواهی که پس از پرداخت هزینههای لنگرگاه به صاحب کشتی داده میشود
docl pass گواهی ورود به لنگرگاه یاخروج از ان
dig pass پاس از نزدیک زمین
diamond pass رخده الماسی
diamond pass کالیبر الماسی
diagonal pass پاس مورب
cogging pass رخده شمش
cogging pass کالیبر شمشه
chest pass پاس از روی سینه
dummy pass معبر کور
pass an opinion افهار عقیده کردن
jump pass پاس در حال پرش
inside pass مبادله چوب در امدادی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com