English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
I have poor ( short ) memory nowadays . این روزها پول نقد کم است
Other Matches
short term memory حافظه کوتاه مدت
nowadays <adv.> این روز ها
nowadays <adv.> در این روزگار
nowadays <adv.> امروزه
nowadays امروزه
nowadays این روزها
poor بد
poor بینوا
poor مسکین
poor فقیر
to become poor بینوا شدن
poor d. بدبخت
poor f. بیچاره
poor بی پول مستمند
poor معدود
poor بی قوت
poor لاغر
poor ضعیف
poor مفلس
poor d. بیچاره
poor پست نامرغوب
poor ناچیز
poor دون
the poor تهیدستان
poor تهیدست
the poor فقرا
the poor بی نوایان
poor house دارالمساکین
poor house مسکین خانه
poor house نوانخانه
casual poor کسیکه گاه گاهی نیازمند اعانه میشود
poor house گدا خانه
poor fellow ای بیچاره
poor child بیچاره بچه
poor soul بنده خدا
poor fellow بیچاره
poor law قانون نگهداری از تهیدستان
poor lime اهک بی برکت اهک کم ریع
poor thing ! بیچاره
rich and poor دولتمندوفقیر
rich and poor توانگرودرویش
poor spirited دارای روحیه ضعیف
poor spirited بزدل
poor spirited جبون
poor rate زکوه
poor rate زکات
poor rate مالیات برای نگاهداری بی نوایان
poor pay ادم بدحساب
poor pay ادم بدبده
poor gas گاز کم مایه
poor lime اهک رقیق
poor lime اهک ضعیف
dirt-poor <adj.> بیش از اندازه تنگدست
of poor quality نامرغوب
poor lime اهک کم مایه
in my poor opinion بعقل ناقص من
in my poor opinion بعقیده ناقص من
visibility was poor چیزها درست دیده نمیشد
of poor quality بد
poor spirited ترسو
poor countries عقب مانده
poor relation مربوطبهچیزینامرغوب
poor countries کشورهای فقیر
poor box صندوق اعانه
overseer of the poor ماموری که رسیدگی به بی نوایان و برخی کارهای دیگریک ناحیه میکند
Do you still remember how poor we were? آیا هنوز یادت میاد، که چقدر فقیر بودیم.
land poor دارای اراضی بی حاصل وکم فایده
land poor زمین دار بی پول
poor farm مزرعه اردوی کار
That's a poor comparison. این مقایسه ای نا مناسب است.
as poor as a church mouse مثل گدای شب جمعه [فقیر]
He has poor (bad)eyesight. چشمش خوب نمی بیند
Poor fellow , he has good name behind . بیچاره توی این کار مانده
He is in a bad way (poor circumstances). وضع وحالش چندان تعریفی ندارد
She is no stranger to poverty . She knows what it is to be poor . مزه فقروبدبختی را چشیده است
pale [poor] imitation بدل قلابی
to be [as] poor as a church mouse <idiom> بیش از اندازه تنگدست بودن
to play a poor game بدبازی کردن
poor men's lawyers وکلای تسخیری
to play a poor game ناشی بودن مهارت نداشتن
poor prospects for the steel industry دورنمای ضعیف برای صنعت پولاد
to be too poor to afford a telephone line بیش از اندازه تهیدست بودند که بتوانند یک خط تلفن تهیه بکنند.
The poor fellow ( guy ) is restless. بیچاره قرار نمی گیرد ( ندارد )
He has a poor service record in this company. دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
The poor fellow is suffering from hallucination . بیچاره طرف خیالاتی شده
Poor eyesight is a handicap to a scientists progress . ضعف بینایی مانع پیشرفت یک دانشمند است
immediate memory حافظه فوری
memory یادگار یاد بود
to the memory of به یادبود
memory خاطره
memory فضای ذخیره سازی در سیستم کامپیوتری یا رسانه که قادر به بازیابی داده یا دستورات است
memory حافظه دستگاه کامپیوتر
memory یاد
in memory of <idiom> به صورت رایگان
memory حافظه
memory location محل حافظه
memory location مکان حافظه
to stamp on the memory در ذهن منقوش ساختن
memory interleaving برگ برگ کردن حافظه جایگذاری حافظه
upper memory کیلو بایت از حافظه قرار گرفته بین حدود کیلوبایت و مگابایت . حافظه بیشتر بعد از حافظه معمول کیلوبایت است و قبل از حدود مگابایت
memory illusion خطای یاد
memory image تصویر یاد
memory management مدیریت حافظه
virtual memory حافظه مجازی
memory snapshot تصویر لحظهای حافظه
memory register ثبات حافظه
memory protection پشتیبانی ازحافظه
memory protection حفافت حافظه
memory port درگاه حافظه
memory module ماژول حافظه پیمانه حافظه
memory module واحد حافظه
memory moard برد حافظه
memory mapping نگاشت حافظه
memory mapping نقشه حافظه
memory mapped i/o ورودی- خروجی نگاشت حافظه
memory map طرح یا نقشه حافظه
memory map نگاشت حافظه
memory map نقشه حافظه
to stamp on the memory ذهنی کردن
memory hierarchy سلسله مراتب حافظه
memory guard نگهبان حافظه
memory cell سلول حافظه
memory capacity گنجایش حافظه
memory cache حافظه پنهان
memory bank بانک حافظه
memory bandwidth پهنای باند حافظه
memory allocation اختصاص حافظه
memory afterimage رد تصویر یاد
memory address ادرس حافظه
memory address نشانی حافظه
mass memory حافظه انبوه
stack memory حافظه پشتهای
static memory حافظه ایستا
memory chip تراشه حافظه
to escape one's memory از خاطر رفتن
to commit to memory ازبرکردن
memory for digits حافظه عددی
memory dump رونوشت ازحافظه
memory dump روگرفت حافظه
memory drum گردونه یاد
memory dependent متکی به حافظه
memory dependent وابسته حافظه
memory cycle چرخه حافظه
main memory حافظه اصلی
memory sniffing ازمایش مداوم حافظه به هنگام پردازش
regenerative memory حافظه احیاء کننده
scratchpad memory حافظه چرکنویسی
scratchpad memory حافظه چرکنویس
screen memory خاطره پوشان
screw to the memory بذهن سپردن
search memory حافظه جستجو
regenerative memory حافظه باز زا
secondary memory حافظه ثانویه
semiconductor memory حافظه نیمه هادی
semiconductor memory حافظه نیمه رسانا
shadow memory جدول مبدل که محلهای حافظه واقعی را با معادل محلهای مجازی آن ها بیت میکند
programmable memory حافظه برنامه پذیر
racial memory حافظه نژادی
read mostly memory حافظه بیشتر خواندنی
remote memory حافظه دور
regenerative memory رسانه ذخیره سازی که باید محتوای آن مرتباگ تنظیم شود تا محتوایش باقی بماند
regenerative memory عملیات خواندن که به طور خودکار داده را تولید میکند و در حافظه می نویسد
refresh memory واحد حافظه با سرعت بالابرای تولید مجدد تصویر ناحیهای از حافظه کامپیوترکه مقادیری را نگهداری میکند
rotating memory حافظه چرخشی
recent memory حافظه نزدیک
real memory حافظه واقعی
real memory حافظه فیزیکی موجود که توسط CPU قابل آدرس دهی است
read only memory حافظه فقط خواندنی
shadow memory محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است
real memory حافظه حقیقی
optical memory حافظه نوری
one level memory حافظه یک سطحی
memory button دکمهحافظ
add in memory اضافه کردن به حافظه
within living memory به یاد دارند
within living memory تا انجا که مردمان زنده
volatile memory حافظه یا رسانه ذخیره سازی که داده ذخیره شده در آن را در صورت قط ع منبع تغذیه از دست میدهد.
volatile memory حافظه فرار
memory word کلمه حافظه
memory trace رد یاد
memory key کلیدحافظه
passive memory حافظه منفعل
to fail [memory] درماندن [حافظه یا خاطره]
shadow memory حافظه ثانوی موقت
shadow memory شبه حافظه
memory cancel پاککردنحافظه
To revive a memory. خاطره ای رازنده کردن
I can recite from memory. می توانم از حفظ بخوانم
subtract from memory دکمهکمکنندهازحافظه
memory recall دوبارهخوانیحافظه
photodigital memory خواندن چند بار
photodigital memory سیستم حافظه کامپیوتری که از لیزر برای نوشتن داده روی فیلم ای که بعدا چندین بار قابل خواندن است ولی نه نوشتن استفاده میکند. WORM نیز گفته میشود. حافظه نوشتن یک بار
to fail [memory] وا ماندن [حافظه یا خاطره]
memory span فراخنای یاد
eidetic memory یاد روشن
conventional memory این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند
conventional memory در سیستم سازگار -IBM PC ناحیه حافظه با دستیابی تصادفی نصب شده روی PC با گنجایش چند کیلو بایت
control memory حافظه کنترلی
control memory حافظه کنترل
constructive memory حافظه سازا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com