English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
I live in the apartment(flat) below. درآپارتمان زیری زندگه می کنم
Other Matches
apartment اپارتمان
apartment house ساختمان آپارتمانی
apartment building ساختمان اپارتمانی
We've given notice that we're moving out of the apartment. ما آگاهی دادیم که از آپارتمان بارکشی می کنیم.
Our building (high-rise) is a 20-storey ,but my apartment is on the third floor. ساختمان ما 20 طبقه است ولی آپارتمان در طبقه سوم است
to live through something طاقت چیزی را داشتن
to live through something چیزی را تحمل کردن
live up to <idiom> طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
to live through something تاب چیزی را آوردن
live it up <idiom> روز خوبی راداشته باشید
live down <idiom> جبران خطاواشتباه
live on بزندگی ادامه دادن
live on بازهم زنده بودن
live down باخاطرات زنده ماندن
live-in سرخانه
live-in زیست کننده در محل کار
where do you live کجا زندگی می کنید یا منزل دارید
to live in پیش استاد یا کارفرمای خودغذا خوردن
live به سر بردن
live مهمات جنگی
live دایر
live زنده
live موثر
live سرزنده
live جریان دار
live زنده کردن
live تحت پتانسیل
live : زندگی کردن زیستن
live برقدار
live تیراندازی جنگی
live :زنده
live زنده بودن
live فشنگ جنگی
live round گلوله جنگی
live out the night شب را صبح کردن
live round تیر جنگی
live stock مواشی وگاووگوسفندی که برای کشتاریافروش پرورش شود احشام
live up to one's income به اندازه درامد خود خرج کردن
live up to one's principles موافق مرام خود رفتار کردن
to live in a small way با هزینه کم و بی سر وصدازندگی کردن
to live fast ولخرجی کردن
to live fast خوش گذرانی کردن
to live extempore کردی خوردی زندگی کردن
to live extempore دست بدهن بودن یازندگی کردن
to live en pension شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
to live beyond one's means بیش از حدود استطاعت خودخرج کردن
to die or to live مردن یازیستن
long live پاینده باد
long live زنده باد
live vessel شناوه با خدمه
to live in cloves روی تشک پرقو زندگی کردن
live out the night شب را بسر بردن
live box جعبه یا قلمی که در اب اویزان میکنند تا موجودات ابزی را زنده نگاهدارند
live forever ابرون گس
live forever زندگی ابدی
live fire تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
live exercise تمرین با تیر جنگی
live exercise تمرین رزمی حقیقی
live bearing زنده زا
live bag توری که ماهی را در زیر اب زنده نگهمیدارد
live ball توپ زنده
live ball توپ در جریان
it is impossible to live there نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
it is impossible to live there در انجا میسرنیست
live wires آدم پر حرارت و با پشتکار
live forever ابرون ریشه دار
live in a small way با قناعت زندگی کردن
live load بارزنده
live oak بلوط ویرجینیا
live load بارموثر
live load بار رونده
live load بار زنده
live steam بخار زنده
live load سربار
live data داده موثر
live lining ماهیگیری در رودخانه که نخ و قلاب با جریان اب حرکت می کنند
live in a small way بدون سر و صدا زندگی کردن
live ammunition مهمات جنگی
to live in luxury با تجمل زندگی کردن
He did not live long enough to … آنقدر عمر نکرد که ...
Where dose she live ? کجا زندگی می کند ؟
To live in affluence . درنازونعمت زندگه کردن
How many people live here ? چند نفر دراین خانه می نشینند ؟
to live in poverty [want] در تنگدستی زندگی کردن
live out of a suitcase <idiom> تنها بایک چمدان زندگی کردن
How can you know the value of water -you who live . <proverb> تو قدر آب چه دانى که در کنار فراتى .
live stock چارپایان اهلی
to live outside Tehran بیرون از تهران زندگی کردن
to live outside Tehran در حومه تهران زندگی کردن
to live out [British E] در بیرون از شهر زندگی کردن
to live out of town در بیرون از شهر زندگی کردن
does your father live ایا پدر شما زنده است
we eat that we may live میخوریم برای اینکه زنده باشیم
live wires سیم زنده
live wire سیم زنده
live wire سیم برقدار
live wire آدم پر حرارت و با پشتکار
To live off ones capital . ازمایه خوردن
to live to oneself تنها زندگی کردن
to live in reproach بخواری یا مذلت زیستن
to live in privacy تنهازیستن
to live in luxury خوش گذرانی کردن
to live in luxury درنعمت زیستن
live wires سیم برقدار
to live at the expense of society روی دوش جامعه زندگی
To live a long life . عمر طولانی (زیاد ) کردن
to live at the expense of society بار دیگران شدن
to live like cat and dog دائما با هم جنگ و دعوا داشتن [زن و شوهر]
to live like animals [in a place] در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
To live in a fools paradise . گول خوشیهای خیالی وزود گذر را خوردن
The doctors dont think she wI'll live. پزشکان امیدی به زنده ماندن اوندارند
May his soull live in peace. روحش شاد باشد
To live from hand to mouth . دست به دهن زندگه کردن
To live a seeluded life. درگوشه تنهائی بسر بردن
We live in the Machine Age . ما درعصر ماشین زندگه می کنیم
I live a very regular life . زندگی خیلی منظمی دارم
(live off the) fat of the land <idiom> بهترین از هرچیز را داشتند
live from hand to mouth <idiom> پول بخور نمیر داشتن
live high off the hog <idiom> خیلی تجملاتی زندگی کردن
live load reduction کاستن از بار زنده
to live a long life عمر دراز کردن
to live at hack and manger درفراوانی زیستن
to live like animals [in a place] مانند حیوان زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
live copy paste کپی الصاق مستقیم
flat پایین
flat یکنواخت پایین دست
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat تماس دو لبه اسکیت
out of flat ناهموار
flat اپارتمان
flat پل کشتی
flat out حداکثر سرعت
in nothing flat <idiom> سریعا
flat درزیر خوابیده پنچری لاستیک اتومبیل
I wI'll go flat out to do it. بهر جان کندنی باشد اینکا رراانجام خواهم داد
flat ثابت یا تغییر نکردنی
flat نرم
flat تنظیم نرخ قیمت که تمام استفادههای از یک مکان را می پوشاند
flat-out <idiom> آشکارا
flat صفحه نمایشی که با یک صفحه مقابل مسط ح با لبههای مربعی ایجاد شده باشد
flat فضایی در حافظه که هر محل آن آدرس یکتا دارند.
flat h تخت اچ
flat برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat بسته مدار مجتمع که لبههای آن افقی هستند و باعث میشود وسیله مستقیماگ در PBS نصب شود و نیازی به سوراخها نیست
flat فایل دو بعدی از داده ها
flat پنچری طایر عکس ساده و یکدست
flat بی مزه
flat تخت پهن
flat صاف
flat قسمت پهن
flat جلگه
flat تخت
flat :
flat دشت اپارتمان
flat خنک
flat یک دست
flat هموار
flat صاف بی تنوع
flat سکو
flat مسلح
flat مسطح
flat یکدست
flat قسمتی از یک عمارت
Most home helps prefer to live out. بسیاری از کارگران خانگی ترجیح می دهند بیرون از خانه زندگی کنند .
By trying to live like a king one ends by drawing . <proverb> آخر شاه منشى کاه کشى است .
My name is "Oliver Pit" and live in Berlin. اسم من الیور پیت هست و در برلین زندگی میکنم.
flat steel فولاد تخت
flat boat یکجوردوبه پهن که دررودخانههای کم عمق بکارمیرود
flat bottom ته پهن
To go the whole hog . To go flat out . سنگ تمام گذاشتن
flat coat روکش اصلی
flat bottomed ته پهن
flat cap کلاهمردانهپارچهاینوکتیز
flat bow کمانی که سرتاسر ان دارای یک ضخامت است
flat racing مسابقهاسبدوانی
flat-screen تخت
flat calm دریای روغنی
flat cable کابل پهن
flat cable کابل تخت
arch flat طاق مسطح
flat-footed ثابت قطعی
flat-footed پاپهن
I have a flat [tire] . من پنچر کرده ام.
flat weave جاجیم
as flat as a pancake <idiom> مثل کف دست [صاف]
flat arch قوس مسطح
I've a flat tyre. یک طایر اتومبیلم پنچر شده است.
Can I rent a flat? آیا میتوانم یک آپارتمان اجاره کنم؟
flat weave تخت بافت
flat broke <idiom> بی پول
fall flat <idiom> شکست خوردن
flat footed پاپهن
A flat joke . شوخی بی نمک
flat footed ثابت قطعی
flat weave بافت ساده و بدون پرز
flat plain دشت هموار
flat rate نرخ یکنواخت
flat rate نرخ یکسان تعرفه یکسان
flat paint زمینه
flat paint رنگ مبنا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com