English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
I look forward to hearing from you soon. [letter closing line] مشتاقم به زودی از شما آگاه شوم. [پایان نامه]
Other Matches
hearing سامعه
at hearing it از شنیدن ان
hearing استماع دعوی
hearing محاکمه
hearing دادرسی
hearing رسیدگی بمحاکمه گزارش
hearing استماع دادرسی
hearing شنوایی
d. of hearing سنگین گوش
re hearing تجدید محاکمه
re hearing اعاده دادرسی
re hearing تجدید نظر
hearing threshold استانه شنوایی
hearing incamera دادرسی غیر علنی
partially hearing نیمه شنوا
dull of hearing دارای گوش سنگین
He is hard of hearing. گوشش سنگین است (شنوائی اش کم است )
hearing of evidence پذیرش سند و گواهی [حقوق]
monaural hearing شنوایی یک گوشی
hearing of evidence شنوایی گواهی [حقوق]
colored hearing رنگین شنوی
bloated hearing ماهی دودی
hearing aids سمعک
hearing aid سمعک
hard of hearing سنگین گوش
I am sick and tired of hearing about your wealth ( fortune ) . تو هم که با این ثروتت ما را کشتی
forward-looking نوگرایانه
forward-looking پیشرو
forward-looking مترقی
forward-looking پیشاندیش
forward-looking آیندهنگر
to look forward to استقبال کردن
forward-looking آیندهنگرانه
no. 8 forward محاجمشماره8
forward جلوانداختن
look forward to something <idiom> را لذت پیش بینی کردن
forward بازی کن ردیف جلو به جلو
forward ارسال کردن
forward به جلو
to look forward to انتظار داشتن
to look forward نگاه کردن انتظارداشتن
look forward انتظار چیزی را داشتن
forward جلو
forward پیش
forward tell انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
forward ببعد
forward-looking نوگرا
forward جلوی گستاخ
forward جسور
right forward پیشروراست
to go forward جلورفتن
to go forward پیش رفتن
forward فرستادن رساندن
to help forward پیش بردن
to help forward جلو انداختن
to look forward جلو
I look forward to seeing you. خوشحالم میشم که ببینمت.
Looking forward to it پیشبینی اش میکنم [میشود]
forward ارسال پیام پست الکترونیکی که از کاربر دیگری دریافت کرده اید
forward فوروارد
forward عمل پل
forward مهاجم
forward سلف
forward که یک بسته داده را از یک بخش در بخش دیگر کپی میکند
to look forward to something منتظر چیزی شدن
to look forward to something انتظار چیزی را داشتن
forward روش تشخیص خطا و تصحیح که به داده دریافتی اعمال میشود که داده را صحیح میکند و نیاز به ارسال مجدد نیست
forward نشانه گری که حاوی آدرس عنصر بعدی لیست است
forward حرکت به جلو یا مقابل
to look forward to something با خوشحالی منتظر چیزی شدن
forward فرمان پیش پیش
forward بیع سلف
forward به پیش
outside forward بازیگر گوش
I'm looking forward to seeing you again. منتظر دیدار دوباره شما هستم.
forward به سمت سینه
forward جلو قایق
set forward فشار پیشروی
store and forward انبارش و ارسال
right wing forward پیشرو دست راست
roll forward تابع پایگاه داده ها که کاربر را ازیک آسیب نجات میدهد.
shift forward انتقال به عوامل بعدی حرکت به سمت جلو
roll forward , با خواندن ورودی تراکنش واجرای مجدد تمام دستورات برای بازگشت به پایگاه داده وبه وضعیت پیش از آسیب
set forward جهش یا حرکت بجلو بوسیله قطعات داخلی گلوله در هنگام اصابت
forward position موقعیت رو به جلو
power forward فوروارد قوی
move forward جلو کشیدن
number forward مهاجمان تک رو پشت خط تجمع
oars forward پارو به جلو
power forward مامورجلوگیری از نزدیک شدن حریف به سبد
prop forward هرکدام ازدو مهاجم خط جلودرتجمع
push along forward راه خود را باعجله تعقیب کردن
put forward مطرح کردن
put forward جلو بردن
put forward جلوانداختن
shift forward انتقال به جلو
store and forward ذخیره و ارسال
throw forward بردن غیرمجاز توپ به جلو
I very much look forward to meeting you soon. من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
I'm looking forward to your next email. من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم.
Come forward a little (little bit)more. یک قدری دیگه بیا جلو
to look forward to something excitedly با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
centre forward مرکز
fast forward جلوبر
forward swing تاباولیه
forward/reverse جلو/عقببرنده
left forward فورواردچپ
He took a few steps forward . چند قدم جلو آمد
wing forward هریک از دومهاجم بیرون ردیف دوم یاسوم در تجمع
wing forward فوروارد گوش
trim forward stem by trim :syn
to bring forward بصفحه دیگربردن
to carry forward منقول ساختن
to feverishly look forward to something با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
to take a step forward یک قدم پیش نهادن
to put forward پیش اوردن
to put forward جلوه دادن
to put forward برجسته نمودارکردن
to take a step forward گامی سوی جلو برداشتن
trim forward نشست سینه
I'm really looking forward to the weekend. من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
forward overlap پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
forward echelon رده جلو
forward dive شیرجه رو به اب با چرخش
forward delivery تحویل دراینده
forward delivery تحویل به وعده
forward dealing معامله به وعده
forward current جریان ولتاژ مستقیم
forward conductance برق رسانایی مستقیم
forward chaining روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
forward echelon رده جلوی نبرد
forward lap پوشش جلو
forward lap باله جلو
forward observer دیدبان مقدم
forward observer دیدبان جلو
forward motion جنبش پیشرو
forward mode افزودن یک عدد یا اندیش و اختلاف به اصل
forward march فرمان قدم رو فرمان پیش
forward march قدم رو
forward cast پرتاب نخ ماهیگیری
forward breast طناب شماره دو
forward bias پیشقدر به جلو
carrige forward پس کرایه
carriage forward هزینه حمل در مقصد دریافت میشود
carriage forward کرایه در مقصدپرداخت میشود
carriage forward پس کرایه
brought forward منقول ازصفحه پیش
bring forward ارائه دادن
bring forward نظرکردن به
bring forward تولید کردن
carrige forward کرایه به عهده گیرنده کالا
carry forward منقول ساختن
carry forward مبلغ منقول
forward association تداعی رو به جلو
forward area منطقه جلوی رزم
forward area منطقه جلو
freight forward پس کرایه
charges forward هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
center forward بازیگر نوک حمله
center forward نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
center forward سانترفوروارد
bring forward معرفی کردن
forward spring طناب شماره سه
forward voltage ولتاژ مستقیم
from this time forward ازاین پس
forward sales فروش کالاجهت تحویل در اینده
from this time forward ازاین ببعد
forward sales فروش سلف
from this time forward زین سپس
lock forward هرکدام از دو نفر خط تهاجم در طرفین ردکننده توپ
forward sales پیش فروش
forward seat حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
forward turret توپ سینه
forward slope شیب متمایل به جلو
forward slope شیب جلو
forward spring اسپرینگ سینه
forward station ایستگاه جلو
forward slip جلو افتادگی لغزش به سمت جلو
forward slip پیش افتادگی
forward station پاسگاه جلویی
fast-forward جلو زدن فیلم
forward sale بیع سلف
loose forward مهاجم تک رو پشت خط تجمع
forward rate نرخ سلف
forward purchasing پیش خرید
forward purchasing سلف خری
forward purchase پیش خرید
forward purchase خرید سلف
forward purchase معامله سلف
forward post پستهای دیده ور جلو
forward post پست استراق سمع جلو
forward reaction واکنش رفت
forward pointer اشاره گری که محل داده بعدی در یک ساختار داده را بیان میکند
forward sale بیع سلم
forward sale نسیه فروختن
forward sale پیش فروش
forward resistance مقاومت مستقیم
forward reference ارجاع به جلو
forward air controller افسر نافرمقدم
My sister says she's looking forward to meeting you. خواهر من می گوید که مشتاق است با شما آشنا شود.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com