English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 96 (6 milliseconds)
English Persian
I want these clothes cleaned. من میخواهم این لباس ها تمیز شود.
Other Matches
to dress [put on your clothes or particular clothes] لباس پوشیدن [لباس مهمانی یا لباس ویژه] [اصطلاح رسمی]
cleaned تمیز کردن چیزی
cleaned بی قید و شرط
cleaned ساده
cleaned مرتب کردن
cleaned تمیز کردن
cleaned شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
cleaned حرکت بدون نقص
cleaned بی نقص
cleaned بی نقض
cleaned کپی که آماده تایپ است و تغییرات زیادی روی آن اعمال نشده است
cleaned صفحهای
cleaned که از زمان خواندن تغییری نکرده است
cleaned پاک کردن خطا از داده
cleaned دیسک مخصوصی که کثیفی را ازنوک خوندن / نوشتن پاک میکند
cleaned فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند
cleaned مایع یا پارچهای که کثیفی را از صفحه VDU پاک کند
cleaned کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned بدون کثیفی یا خرابی یا برنامه
cleaned بدون قید و شرط
cleaned پاکیزه
cleaned پاک
cleaned تمیز
cleaned نظیف طاهر
cleaned عفیف
cleaned تمیزکردن
cleaned پاک کردن
cleaned درست کردن
cleaned هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
cleaned خالص
cleaned زدودن
dry-cleaned بابنزین پاک کردن
spotlessly cleaned بطور بی لکه تمییز شده
dry-cleaned لکه گیری کردن
We are now quits. We are now even . The slate is now cleaned. حالادیگر حسابمان پاک شد (نه بدهکار نه بستانکار )
take off (clothes) <idiom> پاک کردن(لباس)
clothes جامه لباس
clothes ملبوس
clothes رخت
To undress . To take off ones clothes . لباس خود راکندن
plain clothes ساده پوش
clothes basket سبد رختچرک
clothes pins گیرهی رخت خشک کنی
plain clothes غیر نظامی پوش
clothes pin گیرهی رخت خشک کنی
clothes pin گیرهی رجه
clothes horses کسی که بیش از حد به لباس و فاهر خود توجه دارد
clothes horses رخت پهن کن
clothes horse کسی که بیش از حد به لباس و فاهر خود توجه دارد
clothes horse رخت پهن کن
Old clothes ( houses ) . لباس ( خانه های) کهنه
clothes pins گیرهی رجه
bathing clothes لباس شنا [حمام]
bathing clothes لوازم شنا [حمام]
I would like to [ undress] take off my clothes. من می خواهم [لخت بشوم] لباسهایم را در بیاورم.
clothes peg گیره چوبی روی رجه لباس
clothes pegs گیره چوبی روی رجه لباس
I want these clothes ironed. من میخواهم این لباس ها اتو شود.
I want these clothes washed. من میخواهم این لباس ها شسته شود.
clothes moth بید
to gird ones clothes کمربندبرجامه خودبستن
swathing clothes پارچه قنداقی
grave clothes خلعت
grave clothes کفن
clothes tree چنگک لباس
clothes tree چوب لباسی
clothes press گنجه جا رختی
plain-clothes ساده پوش
clothes brush ماهوت پاک کن
change of clothes جامه واگردان
bed clothes متکا
bed clothes لحاف
bed clothes جامه خواب
bed clothes ملافه
clothes lines ضبه زدن و انداختن حریف
clothes line ضبه زدن و انداختن حریف
plain-clothes غیر نظامی پوش
grave clothes رخت گور
night clothes جامه خواب
knock about clothes لباس کار
short clothes جامه کوتاه که به بچهای که تا اندازهای بزرگ شده بپوشانندچون نیم تنه
knock about clothes جامه کار
small clothes نیم شلواری
small clothes جامه بچه گانه
swaddling clothes پارچه قنداقی
swaddling clothes قنداق
night clothes لباس خواب جامه شبانه برای تو خانه
plain clothes man کاراگاه یا ماموردیگرشهربانی که لباس غیرنظامی می پوشد
Put your warmest clothes on . گرم ترین لباسهایت را تن کرد
Put on some decent clothes. یک لباس حسابی تنت کن
My clothes are a witness to my poverty. لباسی که بتن دارم شاهد فقر است
To air the clothes (bed-sheets etc). آفتابب دادن لباس ،( ملحفه وغیره )
What strang clothes youre wearing . چه لبا ؟ عجیب غریبی تنت است
I rinsed the clothes and huge them on the line . لبا سها را آب کشیدم وانداختم روی طناب
Clinging clothes. Tight-fitting dress. لباس چسب تن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com