Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
tandy model 000hl
IBکامپیوتر شخصی سازگار باریزکامپیوتر XT
Other Matches
ibm personal computer
IBکامپیوتر شخصی
compaq computer corporation
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
ibm pc compatible computer
کامپیوتر شخصی سازگار باای بی ام
vectra pc tm
IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی AT
pc 00
IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی XT
leading edge model
IB سازگار است یک میکروکامپیوتر کم هزینه که با کامپیوتر شخصی
blue chip personal computer
IB که در کشور کره توسط شرکت HYUNDAI ساخته میشودکامپیوترهای شخصی ارزان سازگار با
archimedes
کامپیوتر شخصی شرکت Computers Acom که بر پایه پردازش مرکزی RICS است و با PC IBM یا Macintosh Apple سازگار نیست
IBM
اصط لاح کلی برای کامپیوتر شخصی که با سخت افزار و نرم افزار کامپیوتر IBM سازگار است بدون توجه به اینکه پردازنده Intel از کدام استفاده میکند. حاوی با EISA,ISA یا MCA است
applesoft basic
نوع توسعه یافته زبان برنامه نویسی BASIC که باریزکامپیوتر قابلیت پردازش اعداد اعشاری را هم دارد
f.drss
جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscribers
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
malleable
سازگار
well adjusted
سازگار
simpatico
<adj.>
سازگار
harmonic
سازگار
compatible
<adj.>
سازگار
congruous
سازگار
favourable
سازگار
incompatible
نا سازگار
salubrious
سازگار
in tune
سازگار
maladjusted
کژ سازگار
matchable
سازگار
towardly
سازگار
agreeable
سازگار
consistent
سازگار
compossible
<adj.>
سازگار
self consistent
خود سازگار
adjust
سازگار کردن
syntonic
سازگار بامحیط
adaptive radiation
پرتوش سازگار
downward compatible
سازگار رو به پایین
adaptive system
سیستم سازگار
harmonious
موزون سازگار موافق
software compatible
نرم افزار سازگار
self consistent field
میدان خود سازگار
salubriously
بطور سازگار یا گوارا
compatible software
نرم افزار سازگار
self consistent field methode
روش میدان خود سازگار
adjusting
وفق دادن سازگار کردن
adjusts
وفق دادن سازگار کردن
hartree methode
روش میدان خود سازگار
to be congenial to somebody
[things]
برای کسی سازگار بودن
[اشیا]
ISA
- بیتی در IBM PC یا سازگار با آن به کار رود
add up
<idiom>
سازگار و قابل قبول به نظر رسیدن
Industry Standard Architecture
استاندارد برای باس در IBMPC یا سازگار با آن
hayes compatible modem
تلفیق و تفکیک کننده سازگار باهیز
downward compatible
کامپیوتر سازگار با کامپیوترنسل قبل همساز رو به پایین
Hayes Corporation
مودمی که سازگار با مجموعه دستورات Hayes At است
pc write
IB و کامپیوتر سازگار با ان برنامه مشهور پردازش کلمه برای PC
Atari ST
و از پردازنده هایی استفاده می کنند که سازگار با IBM PC نیستند
overscan
از دست دادن متن در پایان خط وقتی که کامپیوتر ومانیتور بدرستی با هم سازگار نیستند
pcm
شرکت تولید کننده تختههای جانبی که سازگار کامپیوتر تولیدکننده دیگر باشند
proprietary file format
روش ذخیره سازی داده ساخت یک شرکت برای محصولاتش که با سایر محصولات سازگار نیست
conventional memory
در سیستم سازگار -IBM PC ناحیه حافظه با دستیابی تصادفی نصب شده روی PC با گنجایش چند کیلو بایت
Intel
شرکتی که اولین ریزپردازنده موجود را ساخت . و نیز پردازنده هایی ساختند که در IBMPC و کامپیوترهای سازگار استفاده میشود
Sound Blaster
نوعی کارت صوتی برای PC سازگار ساخت Creative habs که امکان ضبط صدا روی دیسک را میدهد
conventional RAM
در سیستم سازگار -IBM PC ناحیه حافظه با دستیابی تصادفی نصب شده روی PC با گنجایش چند کیلو بایت
ATD
دستور استاندارد برای مودم های سازگار که در شماره گیری تلفن به کار می روند و توسط Hayes ایجاد شده اند
programming
قوانینی که برنامه باید به آنها تبدیل شود تا کد سازگار ایجاد شود
generic
که با کل وسایل سخت افزاری و نرم افزاری یک تولید کننده سازگار باشد
boot
اولین شیار دیسک راه اندازی روی فلاپی دیسک سازگار IBM
wine does not a with me
شراب بمن نمیسازد باده بمن سازگار نیست
well assorted
جور دارای کالا یا اجناس جور موافق سازگار
to adjust
وفق دادن
[سازگار کردن]
[مطابق کردن ]
personable
شخصی
informal
شخصی
personal
شخصی
private
شخصی
ones
شخصی
one
شخصی
persona
شخصی
personas
شخصی
civil
شخصی
privates
شخصی
civilian
شخصی
civilians
شخصی
some one
شخصی
personae
شخصی
whosoever
هر شخصی که باشد
personal pronoun
ضمیر شخصی
somebody
یک شخص شخصی
by end
غرض شخصی
self-interest
نفع شخصی
bomb scare
اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
oomph
چاذبه شخصی
ea state in severalty
ملک شخصی
A private car.
اتوموبیل شخصی
backcourt foul
خطای شخصی
individual foul
خطای شخصی
personal requirment
حوائج شخصی
personal remarks
انتقادات شخصی
personal property
مایملک شخصی
personal property
اموال شخصی
personal ownership
مالکیت شخصی
personal outlays
هزینههای شخصی
private motive
غرض شخصی
personal right
حقوق شخصی
personal saving
پس انداز شخصی
personal service
خدمت شخصی
proenomen
نام شخصی
private property
دارایی شخصی
self interest
نفع شخصی
personalty
دارایی شخصی
personalty
اموال شخصی
personalized form letter
فرم شخصی
personal staff
ستاد شخصی
personal service
ابلاغ شخصی
personal motive
غرض شخصی
personal interest
نفع شخصی
self intrest
نفع شخصی
passanger car
اتومبیل شخصی
particular good
عین شخصی
personal requirment
احتیاجات شخصی
self will
اراده شخصی
separate estate
اموال شخصی زن
informal observations
مشاهدات شخصی
idols of the cave
اوهام شخصی
self interest
غرض شخصی
personal action
دعوی شخصی
personal influence
نفوذ شخصی
personal income
درامد شخصی
personal identity
هویت شخصی
personal exemptions
معافیتهای شخصی
personal error
خطای شخصی
personal computing
محاسبات شخصی
personal affairs
امور شخصی
idiograph
نشان شخصی
personal computers
کامپیوتر شخصی
paraphernalia
اموال شخصی زن
personal constructs
سازههای شخصی
hire out
<idiom>
اجاره شخصی
on one's shoulders
<idiom>
مسئولیت شخصی
whoso
هر شخصی که باشد
personal effects
لوازم شخصی
very own
<adj.>
خصوصی
[شخصی]
under one's belt
<idiom>
میل شخصی
self-employed
کار شخصی
self employed
کار شخصی
personal computer
کامپیوتر شخصی
personal pronouns
ضمائر شخصی
under one's thumb
<idiom>
زیرنظر شخصی
who
چه شخصی چه اشخاصی
variable area nozzle
نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
personal income tax
مالیات بر درامد شخصی
ibm personal computer system/
کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
individual income tax
مالیات بر درامد شخصی
self-interested
در بند نفع شخصی
ibm personal computer at
کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
self regard
حفظ منافع شخصی
unbeknownst
خارج از معلومات شخصی
in one's hair
<idiom>
عصبانی کردن شخصی
unbeknown
خارج از معلومات شخصی
mend one's ways
<idiom>
اثبات عادت شخصی
home use entry
اعلامیه مصرف شخصی
ibm personal computer xt
کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
individualization of punshment
شخصی کردن مجازاتها
self interested
در بند نفع شخصی
private property
دارایی شخصی بلامعارض
pocket expenses
هزینه مختصر شخصی
personalize
جنبه شخصی دادن به
in one's best interest
به صلاح خود شخصی
valour
ارزش شخصی واجتماعی
personal property
دارایی شخصی منقول
personal identification number
شماره شناسایی شخصی
author
شخصی که برنامه می نویسد
personal chattels
دارایی شخصی منقول
paraphernal
وابسته به دارایی شخصی زن
self intrested
دربند نفع شخصی
onother's money
پول شخصی دیگر
privy seal
مهر شخصی پادشاه
turn (someone) on
<idiom>
به هیجان آوردن شخصی
put in one's two cents
<idiom>
به شخصی نظریه دادن
owned
شخصی مال خودم
owning
شخصی مال خودم
owns
شخصی مال خودم
mannerisms
اطوار واخلاق شخصی
fill (someone) in
<idiom>
جزئیات را به شخصی گفتن
play (someone) for something
<idiom>
به بازی گرفتن شخصی
mannerism
اطوار واخلاق شخصی
With my own capital .
با سرمایه شخصی خودم
bye end
غرض شخصی قصدپنهان
leave alone
<idiom>
راحت گذاشتن (شخصی)
bunched income
درامد خدمات شخصی
own
شخصی مال خودم
pinning
شماره شناسایی شخصی
toe the line
<idiom>
انجام وفایف شخصی
to hold in d.
درتصرف شخصی داشتن
valor
ارزش شخصی واجتماعی
theatergoer
شخصی که مکرر به تئاترمیرود
pin
شماره شناسایی شخصی
duffle bag
کیسه لوازم شخصی
pinned
شماره شناسایی شخصی
shutdown
دستوری که ویندوز را خاموش میکند و در صورتی که PC سازگار داشته باشد , کامپیوتر را هم خاموش میکند
shutdowns
دستوری که ویندوز را خاموش میکند و در صورتی که PC سازگار داشته باشد , کامپیوتر را هم خاموش میکند
handshake
سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
handshaking
سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
handshakes
سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com