English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
Other Matches
weft thread ریسمانتاریشکل
warp thread تارشیاری
warp and weft تار و پود
thread دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
thread رشته رشته شدن
thread مثل نخ باریک شدن
thread سیم
thread شیار برجستگی
thread موجی کردن
thread نخ کشیدن به
thread فایلی که یک ورودی آن حاوی آدرس و داده را دارد باشد.
thread بند کشیدن
thread نخ کردن
thread رشته
thread رگه
thread رزوه شیارداخل پیچ ومهره
thread قیطان
thread ریسمان
thread پیچ کردن
thread دندانه
thread نخ
thread برنامهای که از بخشها و قسمتهای کوچکتر تشکیل شده است
thread ساختاری که در آن هر گره اشاره گری به گره دیگر دارد
thread زبان برنامه نویسی که به بخشهای زیادی از کد امکان نوشتن و پس استفاده توسط برنامه اصلی میدهد
thread دنده پیچ
thread نخ یاقیطان
thread دنده دار کردن مارپیچ
thread trimmer آرایندهنخ
hang by a thread <idiom>
screw thread حدیده
nut thread پیچ مهره
thread tap قلاویز
metallic thread نخ زربفت [اینگونه نخ ها که از تابیده شدن ورقه های نازک طلا، نقره و یا دیگر فلزات بدور نخ تهیه می شوند، جهت تزئین فرش بکار رفته.]
sewing thread نخ خیاطی
trapezoidal thread دندههای ذوزنقهای
thread guide راهنماینخ
rubber thread ریسمانلاستیکی
thread take-up lever اهرم بالا-پائینبرندهنخ
screw thread پای پیچ
thread the needle پاس دقیق از بین مدافعان
stair thread کف پله
stepped thread پیچ ناقص کولاس
stepped thread کولاس پیچی ناقص
mercury thread مارپیچ جیوهای
inside thread دنده داخلی قلاویز
external thread دنده خارجی
acme thread شیار ذوزنقه ای
air thread مخاط شیطان
air thread لعاب خورشید
angular thread پیچ تحت زاویه
english thread پیچ و مهره انگلیسی
butterss thread شیار اره
cut a thread پیچ تراشیدن
direction of thread سوی پیچش پیچ
direction of thread جهت پیچ
thread fineness [ضریبی جهت تعیین کیفیت نخ]
inside thread مارپیچ داخلی
gold thread گلابتون زر
silver thread نخ های زربفت یا نقره ای [این نوع نخ در بعضی قالیچه ها جهت تزئین در بافت فرش بکار می رود.]
angular thread پیچ وی شکل
thread bare فرش کهنه
thread count [تعداد رشته نخ تار یا پود در یک طول مشخص]
thread fineness ظرافت نخ
thread fineness نمره نخ
death thread تهدید به مرگ
left hand thread پیچ چپ گرد
thread rubber separator میانگیر نخدار
Our life is hanging by a thread . زندگی مابه تار مویی بند است
To pick up (to lose) the thread of conversation. رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
alternatively <adv.> از سوی دیگر
alternatively <adv.> ازطرف دیگر
alternatively متناوبا
alternatively <adv.> درمقابل
alternatively <adv.> طور دیگر
alternatively <adv.> به ترتیب دیگر
alternatively بنوبت
lowering پایین تر
weft تار عنکوبت
weft چیز بافته
lowering پست تر
lowering فروکش کردن
lowering تنزل دادن
lowering کاستن از
lowering هوای گرفته وابری
lowering : پایین اوردن تخفیف دادن
weft تنیدن
lowering :اخم
lowering عبوس ترشرویی
weft نمدبافته
lowering پایین دادن لوله
lowering خفیف کردن
lowering اخم کردن
lowering ضعیف کردن
under weft پود زیرین یا ضخیم [جهت نشاندن گره ها در جای خود و محکم و یکنواخت شدن آنها]
lowering پایین اوردن لوله
weft wrapping شیرازه بافی
weft insertion [رد کردن پود بداخل چله]
weft insertion پود گذاری
thick weft نخ پود کلفت
sinuous weft نخ پود زیر [این نخ چون معمولا نازکتر است در موقع پودگذاری بین تارها، حالت موجی یا سینوسی به خود می گیرد لذا به این اسم نیز نامیده می شود.]
curling weft پود مجعد و نازک جهت برجسته سازی نقش
curved weft [انتهای نخ پودی که به زیر تارهای انتهایی خم شده و محکم می گردد.]
double weft [دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
cable weft پود ضخیم [بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند]
water lowering زهکشی
weft-face pattern [بافت پود نما که بیشتر در پارچه و گلیم بکار می رود.]
The senator argued in favour of lowering the tax. سناتور از کاهش مالیات طرفداری کرد.
warp پیچ دادن
warp نخ تار [در طول بافت]
warp تاب دادن
warp تار
warp تاب دار کردن منحرف کردن
warp جا به جا کردن ناو یا لنگر
warp تاب برداشتن
warp طناب ریسمان
warp منحرف کردن تاب برداشتن
warp ریسمان پیچ و تاب
warp set [تعداد تارها بر روی چله در واحدهای مشخص از سیستم اندازه گیری]
thick warp نخ تار کلفت
word warp فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
warp and woof تار و پود
warp and woof بنیان
warp patterning طراحی با تار [گاه با استفاده از تارهای رنگی و یا تارهای با ظرافت متفاوت از تار جهت بوجود آمدن جلوه های متفاوت در فرش استفاده می شود.]
warp winder چله دوان
warp winder چله پیچ
warp beam سردار [قالی]
warp and woof پایه واساس
warp tension کشش نخ های تار [میزان کشیدگی نخ های چله در دار که یکنواختی آن در بوجود آمدن فرشی یکنواخت و صاف امری ضروری است.]
warp roller غلتکتار
warp frame قاب چله
warp beam چوب افقی بالای دار [قالی]
warp beam نورد بالا
the warp and ther woof تاروپود
warp-loop fringe ریشه حلقوی [در قالی همدان]
warp-weighd loom دارهای وزنی [این نوع دار در گذشته بیشتر بکار میرفته و در آن انتهای نخ های تار به وزنه های سنگی یا فلزی گره زده می شد.]
high warp loom تارهایطولیبافندگی
low warp loom کارگاهبافندگیپیشپاافتاده
self formed خود بخود تشکیل شده
self formed خود ساخته
formed شکل
formed پروردن
formed شکل قالب
formed امادگی
formed سابقه فعالیت اسب
formed قسم
formed نوع
formed طرز ورفتار
formed نظم فرم
formed ابتدا یا سایر بخشهای ذخیره شده که همراه متن چاپ میشود
formed ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
formed کد چهار حرف که نوع داده را به صورت فایل RIFF مشخص میکند
formed صورت
formed ریخت
formed ترکیب
formed تصویر وجه
formed روش
formed طریقه
formed برگه ورقه
formed تشکیل دادن ساختن
formed بشکل دراوردن
formed قالب کردن
formed شکل گرفتن سرشتن
formed فراگرفتن
formed صورت دیس
formed تشکیل دادن
formed دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
formed صفحهای از صفحات کامپیوتری
formed ورقه
formed شکل دادن
formed فرم
formed ساخت
formed ایجاد یک شکل
formed یات هر آدرس وارد آن شود مثل نام و آدرس و شغل
formed 1-متن چاپ شده با فضای خالی که اطلاعات می توانند وارد شوند. 2-نمایش گرافیکی که مشابه حالت چاپ موجود است و برای ورود داده به پایگاه داده است
formed یات مربوطه را وارد میکند
formed وسایل جانبی که مربوطه به خروجی چاپگر هستند.
formed حساس کننده روی چاپگر که وقتی کاغذ تمام شود اعلام میکند
lifting بالابر
lifting اسانسور
lifting ترفیع اسانسور
lifting وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
lifting سرقت ترقی
lifting بلند کردن
lifting یک وهله بلندکردن بار
lifting پیشرفت
lifting بالابری
lifting بالارفتن
lifting سرقت کردن
lifting دزدیدن
lifting مرتفع بنظرامدن بلندی
lifting بالارو
lifting بالابردن
lifting جرثقیل
lifting بار زدن
lifting بالا دادن
lifting مقدورات هوایی
lifting فرفیت
lifting حمل و نقل هوایی
lifting حمل کردن
lifting بالارو دامنه بالابری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com