Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
Land-Rover
وسیلهنقلیهمورداستفادهدرزمینهایزبر
Other Matches
rover
عیار
rover
دزد دریایی
rover
ولگرد
rover
دزددریایی
rover
ولگرد خانه بدوش
rover
سیار
sea rover
دزد دریایی
sea rover
دریازنی کردن
sea rover
غارتگر
sea rover
دریازن
sea rover
کشتی دزدان دریایی
land vi
فرود امدن
land vi
پیاده شدن رسیدن
land vi
بخشکی امدن
never-never land
غیر واقعی
never-never land
تخیلی
never-never land
رویایی
land vi
بزمین رسیدن
land n
خطه
land n
خاک
land n
زمین
land n
خشکی
land n
سرزمین
land n
دیار
land n
کشور
land n
قوم مردم
land n
ملت
land n
ملک
land
پشت
land
سطح داخلی لوله بین خانهای تفنگ
land
سرزمین دیار
land
فرودامدن
land
به خشکی امدن پیاده شدن
land
رسیدن
land
بزمین نشستن
land
درست به هدف
land
سطح
land vi
پائین امدن
land
به زمین نشستن
land
زمین پیاده شدن برجستگی بین خانها
land
ملک
land
به گل نشستن کشتی
land
فرود
land
زمین
land
خشکی
land
ارض
land
سرزمین عرصه
land
سرزمین
land
سطح کوچک صاف
land
خاک
mother land
میهن
mother land
وطن
mother land
سرزمین مادری
native land
وطن
native land
میهن
marsh land
زمین ماندابی
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
land surveyor
نقشه بردار
marsh land
زمین شوره زار
level land
زمین مسطح
land tail
بنه زمینی
land tax
مالیات زمین
land tax
مالیات ارضی
land swell
خیزاب یا غلت اب نزدیک کرانه
land tax
مالیات بر زمین
land tenure
اجاره داری زمین
land tie
تیر یا جرزی که قسمتی ازدیوار را بزمین اتصال میدهد
land tag
مجلس قانون گذاری پروس لاندتاک
land's end
دماغهای که در دورترین قسمت باختر انگلستان واقع است
low land
زمین پست
low land
پستی زمین
margin land
حد نهایی بازده زمین
margin land
حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
land tax
خراج
land tail
باقیمانده زمینی یکان
no man's land
سرزمین بی صاحب
no man's land
سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
land masses
خشکسار
land masses
کشخر
land masses
قاره
land masses
سرزمین بزرگ
land mass
خشکسار
land mass
کشخر
land mass
قاره
land mass
اقلیم
fluted land
سطحمسطحمته
common land
مکانعمومی
to work the land
زمین را زراعت کردن
land on one's feet
<idiom>
با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
Who owns this land ?
این زمین مال کیست ؟
To be in the land of the living .
درقید حیات بودن
I'll need a plot of land .
یک قطعه زمین لازم دارم
land registry
دفترنگهداریاطلاعاتمخصوصبهیکمنطقه
dry land
خشکی
land mass
سرزمین بزرگ
wild land
صحرا بیابان
table land
زمین هموار
switzer land
سویس
survey land
نقشه برداری زمین
submarginal land
زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
scrub land
زمین بایر
land masses
اقلیم
registered land
زمین ثبت شده
plough land
مقداری زمین که با هشت گاومیتوانستند در یک سال شخم بزنند
tenementary land
زمین اجاری
the lie of the land
وضع یا کیفیت طبیعی زمین وضع
wild land
زمین بایر و لم یزرع
waste land
زمین موات
waste land
اراضی موات
unutilized land
اراضی موات
to sight land
دیدن منظره
to clear land
زمین راصاف کردن
the promised land
ارض موعود
the lie of the land
چگونگی اوضاع مهثب
to cultivate land
زمین را کشت کردن
land force n
نیروی زمینی
land bank
بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
land alide
لغزش زمین
land agent
دلال معاملات ملکی
immeasureable land
سرزمین بیکران
high land
زمین کوهستانی
head land
پرتگاه
head land
دماغه
fertile land
سرزمین حاصلخیز
land breeze
باد خشکی
land breeze
باد ساحلی
land distribution
توزیع اراضی
land development
احیای اراضی
land crab n
خرچنگی که در زمین زندگی میکند ولی در دریا تخم می ریزد
land combat
نبرد در ساحل
land combat
نبرد زمینی
land carriage
حمل و نقل خشکی
land carriage
بار کشی زمینی
land capacity
کاراوری زمین
fertile land
سرزمین بارور
f.soil or land
خاک یازمین حاصلخیز
dream land
عالم خواب و رویا
barren land
زمین لم یزرع
no-man's land
منطقه بین خط سرویس و خط پایانی
land reforms
اصلاحات ارضی
land reform
اصلاحات ارضی
hour land
عقربه ساعت شمار
crash-land
سقوط کردن هواپیما
border land
زمین مرزی
center land
خط میانی
cultivated land
اراضی محیات
cultivated land
زمین محیات
crown land
خالصه
conservation of land
حفظ اراضی
collective land
زمین مشاع
collctive land
زمین مشاع
cloud land
عالم خیال یافرض
certificate of land
قباله زمین
crash land
سقوط کردن هواپیما
land forces
قوای بری
land surveying
برداشت
land poor
زمین دار بی پول
land poor
دارای اراضی بی حاصل وکم فایده
land policy
سیاست اقتصادی مربوط به زمین
land plaster
صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
land plaster
گج
land service
خدمت نظام در نیروی زمینی
land office
اداره املاک وثبت اراضی
land of promise
زمین موعود
land mine
مین
land reclamation
ابادانی زمین
land reclamation
عمران زمین
land surveying
نقشه برداری
land sturm
نام نویسی همگانی
land slip
ریزش سنگ از کوه
land sick
کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
land shark
کسیکه ملوانان رادردریاغارت میکندیابمال انها انگل میشود
land shark
غارتگرکرانه
land scaping
محوطه سازی و ایجاد فضای سبز
land restoration
بازسازی زمین
land register
ثبت املاک
land mine
مین زمینی
land measurer
مساح
land grant
زمین اعطایی دولت
land lady
زن صاحب ملک
land lubber
ادم دریا ندیده
land improvements
عمران و ابادانی زمین
land hunger
از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
land grave
کنت قدیم المانی
land lubber
ادم کشتی ندیده
land lubber
ادم خشکی مانده
land girl n
دختری که کارهای صحرایی میکرد
land grading
تسطیح زمین
land forming
شکل دادن زمین
land map
نقشه جغرافیایی
land measurer
زمین پیما
land grant
اعطای اراضی
land forces
نیروی زمینی
land lady
زن میزبان
My capital is locked up in land.
سرمایه ام در معاملات زمین گیراست
land control operation
عملیات تصرف اماجهای زمینی
land control operation
عملیات کنترل زمین عملیات
a land of milk and honey
<idiom>
جای سعادت و خوشی
a land of milk and honey
<idiom>
بهشت
cultivation of waste land
احیا اراضی موات
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com