Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
MIDI interface card
کارت آداپتور که به اتصالی در PC وصل میشود و امکان ارسال دریافت داده MIDI را فراهم میکند
Other Matches
interface card
کارت رابط
network interface card
کارت میانجی شبکه
interface human machine interface
امکانات بهبود رابط ه بین کاربرد و سیستم کامپیوتری
midi
واسط سری که قط عات الکترونیکی را بهم وصل میکند. واسط MIDI سیگنالهای را از کنترولر یا کامپیوتر که دستورات مختلفی برای قط عات می نویسد انتقال میدهد
midi
پیراهن زنانه با دامن متوسط
midi
میانجی رقمی الات موسیقی
midi port
دریچه یا درگاه IDI
MIDI Mapper
برنامه پشتیبانی شده با windows که به کاربران MIDI با تجربه امکان تغییر نحوه ارسال نت موسیقی به دستگاههای موسیقی به PC را بیان میکند
MIDI sequencer
ویرایش و جلوههای ویژه و گرداندن
MIDI sequencer
1-نرم افزاری که به کاربر امکان ضبط
MIDI file
فایل ذخیره شده روی PC که حاوی نتهای موسیقی و اطلاعات صوتی است که توسط کارت وسط MIDI به قطعه موسیقی ارسال میشود
MIDI sequencer
داده MIDI از درون دستگاه یکسان کننده میدهد. 2-وسیله سخت افزاری که داده MIDI ذخیره شده را ضب و اجرا میکند
midi system
واحدتکینومنفرد
MIDI setup map
فایلی که حاوی تمام داده مورد نیاز برای بیان تنظیم MIDI Mapper باشد
interface
کامپیوتری که ارسال داده بین پردازنده و ترمینال یا شبکه را کنترل میکند
interface
میانجی
interface
دفتر مشترک قسمتها
interface
یچ بسته که با جریان داده کار میکند
interface
و به عنوان پردازنده واسط عمل میکند
interface
واسط
interface
وصل کردن از طریق رابط
interface
رابط
interface
فاصل
interface
1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interface
واسط واحد پردازش و باس IEEE
interface
مداری که داده موازی را در کامپیوتر به سریال تبدیل میکند و برعکس تا به داده سریال امکان ارسال یا دریافت از وسایل دیگر بدهد.
interface
مدار کامپیوتری را اتصالی که به داده موازی امکان ارسال و دریافت میدهد.
interface
پورت ورودی /خروجی موازی و واسط DMA است
interface
مداری که به داده کنترل شده به صورت ورودی یا خروجی CPU باشد
interface
استاندارد باس واسط بین کامپیوتر و قطعه آزمایشگاهی
interface
نرم افزاری که به برنامه ها و داده یک سیستم امکان اجرا در دیگری را میدهد
interface
استاندارد بیان کننده سیگنالهای واسط نرخ ارسال و توان برای اتصال ترمینال به مودم
interface
تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
interface
وجه مشترک
interface
که شامل : کانال ورودی /خروجی
interface
سطح مشترک
communication interface
میانجی ارتباطی
user interface
میانجی کمکی
standard interface
رابط استاندارد
centronics interface
واسط چاپ موازی که توسط Centronics Inc پیشنهاد شده است
friendly interface
ترکیب تجهیزات ترمینالی وبرنامههای کامپیوتری
expansion interface
حافظه جانبی وسایر دستگاههای جانبی رابه یک کامپیوتر اصلی اضافه کند
expansion interface
تخته مدار که به یک فردامکان میدهد تا گردانندههای دیسک
centronics interface
رابط موازی
serial interface
رابط سری
eia interface
یک رابط استاندارد میان دستگاههای جانبی وریزکامپیوترها و مدمها وترمینالها
standard interface
واسطه استاندارد
electrical interface
تداخل الکتریکی
parallel interface
رابط موازی
application program interface
میانجی یا رابط برنامه کاربردی
general purpose interface
میانگیر همه منظوره
computer interface unit
وسیله اتصال دستگاههای جانبی به کامپیوتر
graphical user interface
واسط بین سیستم عامل و برنامه و کاربر از تصاویر گرافیکی و نشانه ها برای نمایش توابع یا فایل
graphical user interface
استفاده میکند و به نرم افزار امکان کنترل آسانتر میدهد. دستورات سیستم که لازم به نوشتن نیستند
apple desktop interface
رابط رومیزی اپل
programmable communications interface
رابط مخابراتی برنامه پذیر
graphical user interface
میانجی نگارهای کاربر
human machine interface
حدی که در ان افراد با ماشین ها محاوره می کنند
input output interface
میانگیر ورودی- خروجی
system v interface definition
تعریف میانجی سیستم 5
man machine interface
سخت افزار و نرم افزار طراحی شده برای ارتباط ساده تر کاربر با ماشین
musical instrument digital interface
میانجی رقمی الات موسیقی
musical instrument digital interface
واسط سریال که قط عات الکترونیکی را بهم وصل میکند
general purpose interface bus
مسیر میانگیر همه منظوره
mail application programming interface
که نحوه ارسال و انتقال پست الکترونیکی را بیان می کنند
enhanced system device interface
میانجی دستگاه سیستم پیشرفته
mail application programming interface
مجموعه استانداردها
small computer system interface
میانجی سیستم کامپیوتری کوچک
fibre distributed data interface
استاندارد ANSI پیشرفته برای شبکههای سریع که از کابل فیبر نوری استفاده میکند و نرخ ارسال دده مگابایت در ثانیه است
fibre distributed data interface II
استاندارد ANSI پیشرفته برای شبکههای سریع که از کابل فیبر نوری استفاده میکند و نرخ ارسال داده مگابایت در ثانیه است . ولی میتواند بخشی از پهنای باند را به کانال آنالوگ کیلو بیت در ثانیه برای داده صوتی یا تصویری اختصاص دهد
small computer systems interface
واسط موازی سریع استاندارد , برای اتصال کامپیوتر به وسایل جانبی
card
برگ
greetings card
کارتتبریک
ID card
کارت شناسایی
ID card
شناسنامه
card
یک کارت پانچ
card
کارتی که فقط حاوی شیارهای هادی است بین اتصال کارت اصلی و کارت اضافی که باعث میشود کارت اضافه به آسانی کارکند و بررسی شود در خارج از محفظه آن
card
مجموعهای از شیارهای فلزی در انتهای لبه و روی سطح کارت که باعث ورود آن دراتصال لبه و ایجاد تماس الکتریکی میشود.
card
مین فلز برای تختههای مدار
card
سوراخی که در موازات بلندترین لبه کارت قرار دارد
card
تختهای که شامل درایو دیسک سخت است و نیز واسطهای مورد نیاز الکترونیکی که قابل ورود به سیستم هستند
card
ترکیبی از سوراخهای پانچ شده که معرف حروف روی پانچ کارت است
card
وسیلهای که داده را از پشت کارت شناسایی یا کارت اعتباری می خواند
card
کارتی با سوراخهای پانچ شده روی آن برای نمایش داده
card
روشی که در آن سطرها و ستون ها طوری مرتب می شوند که نشان دهنده فیلدهای دادهای و حروف در کارت پانچ باشند
card
تخته مدار چاپ شده که به سیستم متصل است برای افزایش کارایی آن
card
فرمی که حاوی تخته اصلی است که روی آن تختههای حلقوی چاپ شده قابل نصب هستند تا یک سیستم انعط اف پذیر ایجاد شود
card
امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
card
ماشین پرداخت پارچه
card
پنبه زنی
card
برگه
card
قطعه کوچکی از کاغذ یا پلاستیک
card
ورق بازی کردن
card
ماشینی که در کارت پانچ سوراخ ایجاد میکند
card
وسیلهای که داده کارت پانچ را به حالتی کا قابل دریافت برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
card
خط ی از اطلاعات پانچ شده درباره یک حرف که موازی با قسمت کوتاه تر کارت است
card
وسیلهای که به طور خودکار کارت پانچ را درون دستگاه خواننده قرار میدهد
card
مقوا
card
ورق
card
بخشی از حافظه که حاوی نمایش داقیق اطلاعات روی کارت است
card
ورق بازی گنجفه
card
کارت
card
کارت ویزیت بلیط
card
برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانچ به حافظه اصلی منتقل میکند
card
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
card
ورقه نصب مواد که روی آن قط عات الکترونیکی قابل نصبند
card
بخشی از ستون کارت که برای یک نوع داده در نظر گرفته شده است
card
کارت تبریک کارت عضویت
punched card
کارت منگنه
qualification card
کارت مهارت در تیراندازی کارت ثبت میزان مهارت
letter card
کاغذ پستی تا شده که لبههای چسب دارانرابهم چسبانده به پست میدهند
punched card
کارت کارمندی که در مقابل هرروز یا هر ساعت کار انراسوراخ کنند
race card
برنامه اسب دوانی
credit card
کارت اعتباری
ledger card
کارت معین
To play ones last card
آخرین تیر ترکش رارها کردن
ram card
RAکارت
range card
کارت برد
punched card
کارت پانچ شده
card stacker
کارت پشته کن
punched card
کارت منگنه شده
magnetic card
کارت مغناطیسی
logic card
کارت منطقی
paper card
کارت کاغذی
key card
کارت اصلی حروف رمز کامپیوتر
playind card
ورق گنجفه
post card
کارت پستال
post card
کارت غیررسمی که تمبر روی ان چسبانده بجای کارت پستال است
punch card
برگ منگنه
punch card
کارت منگنه
range card
کارت تیر سلاح جدول تیر سلاح
red card
کارت قرمز
boarding card
کارتمخصوصیکهمسافرانباید بههمراهداشتهباشند
vaccination card
دفترچه واکسیناسیون
high card
کارتبالا
card support
حافظورق
green card
کارت سبز
card-indexes
رجوع شود به file card
card-index
رجوع شود به file card
card-carrying
واقعی
card-carrying
دو آتشه
card vote
کنارهگیریبهنفعکسی
cash card
کارتمخصوصگرفتنپول
cheque card
کارتشناساییمخصوصدریافتچک
vaccination card
دفترچه مایه کوبی
to get
[be given]
your card
[British E]
<idiom>
برگه اخراج از شغل را گرفتن
[اصطلاح روزمره]
card-cut
[برجسته کاری کوچک زنجیره ی هندسی در کتیبه های گوتیک]
I have a credit card.
من کارت اعتباری دارم.
trump card
<idiom>
استفاده از وسیله قدیمی اگر هیچ چیز دیگرکار نکند
card up one's sleeve
<idiom>
برای روز مبادا نگهداشتن
He is a loose card .
خیلی ول است
index card
کارتشاخص - کارت Index
card-carrying
عضو رسمی
card-carrying
دارای کارت عضویت
to palm a card
برگی را در دست غیباندن
time card
کارتی که ساعت حضور وغیاب کارگر روی ان قید میشود گاه برگ
tape to card
از نوار به کارت
summary card
کارت خلاصه
stub card
ته کارت
storm card
طوفان نمای دریایی
smart card
کارت هوشمند
safety card
کارت تامین اتشبار
safety card
کارت تامین جنگ افزار
to play one's card well
از فرصت خود استفاده کامل کردن
trailer card
کارت پشت بند
visiting card
کارت ویزیت
card sharps
برگزن
card sharps
قمارباز ماهری که ورق جور میکند و برگ میزند
card sharp
برگزن
card sharp
قمارباز ماهری که ورق جور میکند و برگ میزند
yello card
اخطار
yello card
کارت زرد
we left a card on him
کارتی در خانه اش گذاشتیم
visting card
کارت ویزیت
visiting card
کارت اسم درفرانسه
red card
علامت اخراج اخراج بازیگر
card punch
دستگاه کارت منگنه
card verifier
بازبین کارت
card verification
بازبینی کارت
card system
سیستم کارتی
card stacker
مخزن کارت
card bed
بستر کارتها
card sorter
دستگاه مرتب کننده کارت
card sorter
دستگاه کارت جورکن
card row
سطر کارت
card aligner
هم تراز کننده کارت
calling card
کارت ویزیت
continuation card
کارت ادامه
compass card
صفحه قطبنما
compass card
گلباد
compass card
صفحه قطب نما
calibration card
کارت خصلت یابی توپخانه کارت تنظیم بی سیم یا وسایل دیگر
comment card
کارت توضیحی
coat card
صورت
circuit card
کارت مدار
card reproducer
تولیدکننده دوباره کارت
card guide
راهنمای کارت
card format
قالب کارت
card file
پرونده کارتی
card field
فیلد کارت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com