English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
Master of Science فوقلیسانسMSc-
Other Matches
science دانش
in all on science وجدانا
science علوم
in all on science براستی
science علم طبیعی اگاهی
science علم
social science علوم اجتماعی
an encourouges of science دانش پرور
physical science دانش مادی
cameralistic science مالیه عمومی
life science علوم طبیعی
life science علوم زیستی
life science دانش زیستی
domestic science رجوع شود به economics home
computer science علم کامپیوتر
an encourouges of science علم پرور
physical science علوم طبیعی
social science جامعه شناسی
social science علم الاجتماع
physical science خیمشناسی
Bachelor of Science لیسانس علوم
science fiction افسانه علمی
political science علوم سیاسی
science fiction داستان تخیلی علمی
computer science علوم کامپیوتر
the triumphs of science پیروزیهای علمی
the province of science رشته علمی
the province of science رشته علوم
software science علم نرم افزار
library science علم کتابداری
information science علم اطلاعات
information science علوم اگاهی علوم اطلاعاتی
science of numbers حساب
science of numbers علم حساب
the triumphs of science فتوحات علم
library science علم تنظیم ومحافظت از کتب
dismal science علم ثروت
dismal science اقتصادسیاسی
earth science زمین شناسی
earth science خاک شناسی
veterinary science علم دامپزشکی
food science علم غذا
management science علم مدیریت
science of geology زمین شناسی
He is an authority on medical science . درعلم پزشکی صاحب نظر است
Science does not remain static. علم همواره در حرکت است
master off استاد شمشیربازی
the master خداوند
the master در
to be a master of دارا بودن
to be a master of در اختیار خودداشتن
old master نقاشی هر یک از این هنرمندان
old master هر یک از نقاشان بزرگ اروپایی قبل از قرن هیجده
master of سرپرست گروه شکار روباه
master دانشور
master تسلط یافتن
master ماهر شدن در چیزی
master کسب مهارت کردن
master مخدوم
master کاپیتان کشتی
master استاد شطرنج
master اصلی
master رام کردن
master چیره دست
master ارباب استاد
master کارفرما
master رئیس
master مدیر مرشد
master پیر
master صاحب
master ماهرشدن
master خوب یادگرفتن
master استادشدن
master تسلط یافتن بر
master چیره دست شدن
master قطعه کار اصلی
master سیستمی که هر پردازنده آن اصلی و مخصوص یک کار است
master نوار مغناطیسی که حاوی تمام توابع حیاتی سیستم عامل است
master و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود.
master ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
master مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
master مهمترین شخص یا وسیله در سیستم . به روزترین و درست ترین فایل
master آموزش و فهمیدن یک زبان یا فرآیند
master ارباب صاحب
master ماهر شدن
master's فوقلیسانسه-دارایمدرکMAیاMSc
master رسانه مغناطیسی که حاوی تمام برنامههای مورد نیاز یک برنامه کاربردی است
master مدل اصلی
master 1-دیسکی که حاوی تمام فایلهای یک کار است . 2-دیکی که حاوی کد سیستم عامل کامپیوتر است که پیش از عملیات سیستم باید باز شود
master اولین کارت پانج در بسته که حاوی اطلاعاتی درباره بقیه کارتهاست
master سیگنال زمانی که تمام قط عات سیستم با آن سنکرون می شوند
master کامپیوتر در سیستم چند پردازنده که سایر پردازنده ها و کارهای اختصاص داده شده را کنترل میکند
master داده مرجع که در فایل اصلی ذخیره شده است
master جامع
master سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
master نرم افزاری که عملیات سیستم را کنترل میکند
master service انشعاب اصلی
master station ایستگاه اصلی
master station شاه ایستگاه
master slice شاه قاچ
master slave ارباب و برده
master stroke شاهکار
master tournament مسابقه ازاد سالانه گلف بین قهرمانان دعوت شده
master stroke استادی
master stroke هنر نمایی
master workman سر کارگر
master tape شاه نوار
master sergeant سرگروهبان
master sergeant استوار ارشد نیروی زمینی
master pick پایین ترین دندانه تیغه اسکیت
master tooth پایین ترین دندانه تیغه اسکیت
master plot نقشه راهنمای اصلی عکس برداری هوایی
master program شاه برنامه
master race نژاد برتر
master of the time صاحب الزمان
master rod شاتون اصلی
master routine شاه روال
master of the horse کسیکه گماشته بر امورخانواده سلطنتی است میراخور
master station پست اصلی مخابرات
master physician سر پزشک
master workman استاد کار
ship's master کاپیتان کشتی تجاری
ship's master افسرارشد کشتی
singing master اموزگار سرایش
taxing master مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
truck master مامور یا سرپرست چندکامیون
master of ceremonies رئیس تشریفات
wagon master مسئول واگن
wagon master رئیس قطار
whore master جنده باز
master cord ریسماناصلی
To be a master of ones craft. درفن خود استاد بودن
scout master در پیشاهنگی :سر رسد
They all acknowledge him master . همه او را به استادی قبول دارند
master agreement توافق اولیه
master workman سرکارگر
master's certificate گواهینامه فرماندهی
mint master رئیس ضرابخانه
missile master دستگاه توزیع اتش کامپیوتری پدافند هوایی
pilot master سر راهنما
property master متصدی اثاثیهای که در روی صفحه نمایش بکار میرود
ring master رئیس سیرک
sailing master افسری که موافب راندن کرجیهای تفرجی است
master agreement چهارچوب توافق [حقوق]
question-master فردپرسشگردریکمسابقهیاامتحان
iron master رئیس کارخانه اهن سازی یا اهن ریزی
harbor master رئیس بندر
globe master نوعی هواپیمای باری سنگین چهار موتوره
french master فرانسه
french master اموزگار
drop master سرپرست پرش
drop master مدیر پرش
drill master مشق دهنده
dock master راهنمای حوض
harbor master مامور تنظیم حمل ونقل وامور بندرگاه
harbor master راهنمای بندر
harbour master رئیس بندر
iron master اهن ساز
international master استاد بین المللی شطرنج
head master مدیر اموزشگاه
head master مدیر مدرسه
head master رئیس
he is a past master in او در استاد یا کهنه کار است
harbour master مسئول بندر متصدی لنگرگاه
harbour master متصدی بندر
master of the court مدیر دفتر دادگاه
chess master استاد شطرنج
cargo master نوعی هواپیمای باری
master plan نقشه مجموعه
master of ceremonies متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
master plan نقشه کلیات
master keys قاعده کلی شاه کلید
master keys کلید چندین قفل
master key قاعده کلی شاه کلید
master key کلید چندین قفل
Master of Arts صاحب درجهای از دانشگاه که اصولا` میتواند در دانشگاه اموزگاری کند
master plans نقشه کلیات
master plans نقشه مجموعه
past master استاد پیشین
cargo master هواپیمای کارگوماستر
candidate master نامزد استادی شطرنج
beach master رئیس بارانداز
beach master افسر لجستیک در عملیات اب خاکی رئیس اسکله
station master رئیس ایستگاه
master switches کلید اصلی
master switch کلید اصلی
past master استاد قدیمی
language master اموزگار زبان
language master زبان اموز
master compass قطبنمای الکتریکی اصلی قطبنمای اصلی
master console پیشخوان اصلی
master mind فکر بزرگ
master data شاه داده
master data شاه دادهها
master menu برنامه غذایی اصلی یکان
master menu لیست مبنای جیره غذایی اصلی
master mariner ناخدای کشتی بازرگانی
master data دادههای اصلی
master in lunacy مامور رسیدگی به دیوانگی ها
master document مدرک اصلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com