English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
My gold ring is in pawn. انگشتر طلایم درگرو است
Other Matches
ring wall or ring fence حصار گرد
ring wall or ring fence پرچین یامحجرگرداگرد
pawn رهن
pawn گرو گذاشتن رهن دادن
at pawn درگرو
at pawn در رهن
pawn وثیقه
pawn پیاده شطرنج
pawn گرو
in pawn گرو گذاشته
pawn آلت دست
pawn رهن دادن
pawn گروگان وثیقه
pawn گروگذاشتن
advanced pawn پیادهای که از نیمه صفحه گذر کرده باشد
to pawn one's word پیمان بستن
fee pawn پیاده ازاد شطرنج
capped pawn پیاده مات کننده از پیش اعلام شده شطرنج
backward pawn پایده عقبمانده شطرنج
advanced pawn پیاده پیش رفته
pawn structure ساختار یا اسکلت پیادهای شطرنج
pawn push پیاده رانی شطرنج
isolated pawn پیاده ایزوله یا منفرد شطرنج
pawn shops مغازهی کارگشایی و گروبرداری
poisoned pawn پیاده زهراگین یا مسموم
pawn storm توفان پیادهای شطرنج
pawn roller پیاده رانی شطرنج
pawn promotion ترفیع پیاده شطرنج
pawn island جزیره پیادهای شطرنج
pawn chain زنجیر پیادهای شطرنج
to pawn one's word عهد کردن
to pawn one's word قول دادن
pawn broker کسی که کارش دادن وامهای کوچک و گرفتن وثیقه است
pawn broker نزولخوار
passed pawn پیاده رونده یا پاسه شطرنج
pawn shop مغازهی کارگشایی و گروبرداری
symmetrical pawn structure ساختمان پیادهای متقارن
queen's pawn opening گشایش پیاده وزیر شطرنج
queen's pawn game بازی پیاده وزیر شطرنج
protected passed pawn پیاده رونده محافظت شده
poisoned pawn variation واریاسیون پیاده زهراگین دردفاع سیسیلی
To pawn ones life ( honour) . زندگی ( شرافت ) خود را درگروی کاری گذاشتن
queen's pawn counter gambit گامبی متقابل پیاده وزیرشطرنج
gold Au :symb
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
gold اندود زرد نخ زری
gold زر
gold طلا
gold سکه زر
gold پول
gold ثروت رنگ زرد طلایی
gold جامه زری
Gold <adv.> <noun> رنگ طلائی
gold دایره مرکزی هدف
gold چشم گاومیش
gold carats f. زرهیجده عیار
gold amalgam جیوه امیخته بازر
gold bar شمش طلا
gold beater زرورق ساز
gold beating زرکوبی
gold beating زرورق سازی
gold beetle سوسک طلایی
gold cloth زری
gold cloth زربفت
gold bug سوسک طلایی
gold washer کسیکه خاک زرداررابرای زرجویی میشوید لاوک خاکشویی
gold standard نظام پایه طلا
gold standard نظام پولی طلا
gold standard پایه طلا
gold standard واحد طلا
gold reserve اندوخته طلا
gold refinery واحد تصفیه طلا
gold pool صندوق مشترک طلا
gold tisane زر بافت
gold tisane زربفت
gold washer خاکشو
gold contacts اتصالات الکتریکی
gold contacts که با طلا پوشیده شده اند تا مقاومت الکتریکی را افزایش دهند
gold crisis بحران طلا
gold foil زرورق کلفت
gold leaf ورقه طلای نازک
gold leaf زرورق نازک
gold market بازار طلا
gold mining استخراج طلا
gold parting تصفیه طلا
gold or silver گلابتون
gold parity برابری طلا
gold palm نوعی نشان جنگی
gold foil ورقه زر
gold flow انتقال طلا
gold digger جوینده طلا
gold digger زنی که با افسونهای زنانه مردان را تیغ میزند
gold embroidery زردوزی
gold refining تصفیه طلا
gold fever حرص زرجویی
gold fever اتش حرص که درجویندگان زرافروخته میشود
gold field ناحیه زرخیز
gold filled دارای روکش طلا
gold flow جریان طلا
gold palm نشان شرکت در جنگهای ازادی امریکا
gold medal مدال طلا
gold solder لحیم طلا
white gold الیاژی از طلا شبیه به پلاتین که از ترکیب نیکل یا سایرفلزات و طلا بدست می اید
red gold پول
gold dust گرد طلا
gold dust خاک طلادار
to dig gold زرکندن
paper gold منظور حق برداشت مخصوص است
All is not gold that glitters. <proverb> هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
red gold زر
to prospect for gold جستجوی زردر محلی کردن برای جستجوی زر در جایی پی کردن
as good as gold <idiom> مثل یک تکه جواهر
gold medals مدال طلا
the name of the unit of gold دینار
fool's gold پیریت
fool's gold سولفور اهن
to dig gold زردراوردن
gold washing شستن طلائی [نوعی سفیدگری مرسوم در افغانستان که با رنگزدائی فرش های قرمز، آنرا بصورت ترکیبی اتفاقی از رنگ های زرد و نارنجی در می آورد. این نوع زمینه رنگی، مورد علاقه بعضی از خریداران اروپایی می باشد.]
gold fish ماهی طلایی
gold fish ماهی قرمز
All that glitters is not gold . <proverb> هر چیزى که مى درخشد طلا نیست.
paper gold طلای کاغذی
gold-rimmed آنچهلبهوقالبطلاداشتهباشد
ingot gold شمش طلا
ingot of gold شمش طلا
gold-plated آبطلا دادهشده - طلااندودشده
inlaid with gold زرنشان
heart of gold <idiom> شخصیت بخشنده داشتن
gold thread گلابتون زر
dutch gold زرورق بدل
inlaid with gold زرکوب
inlaid with gold طلا کوب
gold standards سیستم پشتوانه طلا
gold standards حالتی که پشتوانه اسکناس یا پول کشوری طلا باشد
silver inwrought with gold سیمینهای که زردر ان کارکرده باشند
gold import point نقطه ورود طلا
to alloy gold with copper بارزدن
to alloy gold with copper عیارزدن
gold import point حالتی است که کشور خریداری کننده کالابه جای ارز یا پول
gold import point طلای خالص به فروشنده میدهد
to alloy gold with copper امیختن
rolled gold bracelet دست بند طلایی [غلتیده ]
gold lace [braids] گلابتون [نخ های تزئینی از طلا یا نقره برای جلوه های ویژه در زمینه قالیچه]
The gold market is booming . بازار طلااینروزها گرم است
international gold standard پایه طلای بین المللی
gold backing system نظام پایه طلا
gold backing system نظام پشتوانه طلا
gold bullion standard پایه شمش طلا
gold bullion standard پایه طلای غیر مسکوک
gold and silver plant حشیشه القمر
gold exchange standard پایه ارز طلا
gold worked steel فولاد اصلاح شده
gold currency system نظام پولی طلا
the streets are paved with gold <idiom> از در و دیوار شهر پول می بارد
gold oak leaf برگ خرما
gold export point قیمت کالای خارجی با ارزخریداری شده خودداری میکند
gold leaf electroscope الکتروسکپ با برگههای طلا
the morning hour has gold in its mouth <proverb> سحرخیز باش تا کامروا باشی
full bodied gold coin سکه طلای تمام عیار
to ring off بریدن
ring تویولوژی شبکه که در آن سیم پیچی به ترتیب ایستگاههای کاری را بهمم وصل میکند
ring محفل
ring طوقه
ring جسم حلقوی
ring گود
ring عرصه
ring چرخ خوردن
ring حلقه زدن
ring زنگ زدن
ring ناقوس
ring صدای زنگ تلفن طنین
ring احاطه کردن زنگ اخبار
ring گرد امدن
ring تلفن زدن
ring گروه
to ring off قطع کردن
to ring the changes کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
ring d. فاخته
ring d. قمری
to ring for با زنگ صدا کردن
to ring up تلفن کردن به
to ring up کسیرا پشت تلفن خواستن
to ring up با زنگ فراخواندن
v ring مثلث شکاف درجه
ring لیست داده که آخرین عنصر آن به اولین اشاره کند
ring سیستم کامپیوتر راه دور که کاربر به تلفن آن یک بار تماس می گیرد و امکان شماره گیری , قط ع تماس ,انتظار و سپس بماس مجدد دارد.
ring نوعی شبکه که هر ترمینال آن در حلقه یکی پس از دیگری متصل هستند
x ring دایره مرکزی هدف تیراندازی
ring حلقه
ring up <idiom> تلفن زدن
ring احاطه کردن
ring up <idiom> اضافه کردن آمار پولی
ring میدان
ring with منعکس کردن
ring تلفن حلقه
ring طنین انداختن صدای زنگ
ring رینگ بوکس
v ring تصویر شکاف درجه تفنگ روی خال سیاه هدف برای نمره دادن به تیراندازی
ring محوطهای باطناب محصور شده به اندازه 6 متر مربع
ring صدا کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com