English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 182 (9 milliseconds)
English Persian
My desk is by the window. میز کار من کنار پنجره قرار دارد.
Other Matches
desk میز تحریر
the desk کار دفتری یا ادبی یاروحانی
help desk میز کمک [اطلاعاتی]
desk میز نوشتن در شرکت معمولاگ همراه با رسام ها
desk اجرای خشک برنامه
control desk میز کنترل
cash desk صندوقپرداختپولدر یکمغازه
desk checking بررسی دستی
desk checking فرایند بررسی بوسیله دست مقابله رومیزی
desk calculator حسابگر رومیزی
desk accessory لوازم رومیزی یا روزمره
desk accessory در یک سیستم Apple Macitosh امکان افزوده که سیستم را بهبود میبخشد
desk accessories وسائل کاری که به هنگام استفاده از سایر اسناد قابل دسترس است
Where is the information desk? میز اطلاعات کجاست؟
information desk میز اطلاعات
reading desk بعدا پرسیده شود
steward's desk میزمهماندار
writing desk میز تحریر
desk lamp چراغمطالعهرومیزی
desk pad روکشرومیزی
desk tray جاکاغذیرومیزی
executive desk میزمدیر
chart desk میز نقشه
rolltop desk میز تحریر دارای رویه کشودار
sound desk میزصدا
production desk میزمحصولات
secretarial desk میزمنشی
the desk is piled with books کتابهادر روی میزانبوه شده اند
the desk is piled with books میز از کتاب انباشته شده است
central control desk اطاق فرمان اصلی
central control desk میزفرمان مرکزی
hotel reservation desk میزرزرودرهتل
to go to the window به [سوی] پنجره رفتن
go out the window <idiom> اثرش از بین رفته
by the window کنار پنجره
window پنجره دار کردن
window تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
window مشابه 10682
window فضایی در صفحه نمایش که همیشه محدوده دستورات موجود را می نویسد
window فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
window فضایی درصفحه نمایش که همیشه محدوده دستورات موجود را می نویسد
window فضایی از صفحه نمایش که کاربر میتواند متن یا گرافیک را نمایش و ویرایش کند
window پنجرهای در سیستم گرافیکی که متن ها در فضاهای کوچک صفحه قرار گرفته اند پیش از آنکه به محل نهایی اختصاص داده شوند
window روزنه
window بیوه زن
window پنجره
window ویترین دریچه
protective window پنجرهحفافتی
window-sills لب پنجره
observation window پنجرهدیدهبانی
panoramic window پنجرهوسیع
window-sills هرهی پنجره
window-sill تختهی زیر پنجره
playing window پنجرهنمایش
window-sill لب پنجره
window-sill هرهی پنجره
types of window انواعپنجره
worksheet window پنجره صفحه کاری
louvred window پنجرهیروزنهدار
landing window پنجرهفرود
to lean out of the window به پنجره تکیه دادن
lattic-window پنجره مشبک
laced window [مجموعه ای از پنجره های عمودی که در قرن هجده میلادی در انگلستان متداول بوده است.]
maintenance window [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
casement window پنجرهیلولایی
basement window پنجرهزیرزمین
access window مدخلپنجرهایبرایدریافتاطلاعاتدرفلاپیدیسک
window-sills تختهی زیر پنجره
window shopper کسی که فقط از پشت ویترین کالاهای عرضه شده راتماشا میکند
pylon window قسمتبازبرج
screen window پوششپنجره
eucharistic window [نیم پنجره محراب]
double window پنجره دو جداره
Diocletion Window پنجره نیم دایره
a seat by the window یک صندلی کنار پنجره
cross-window [پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
compss-window پنجره کنسولی
chicago window پنجره شیکاگویی
cabinet-window ویترین
balanced window پنجره چرخان
bay-window [پنجره ی بیرون زده ]
eyebrow window [پنجره جلو آمده زیر سقف ساختمان]
flanking window نورگیر ثابت
The window is jammed. پنجره گیر کرده است.
sliding window پنجرهمتحرک
to stand at [by] the window کنار پنجره ایستادن
window awning پنجرهچادر
window curtain پردهپنجره
window tab برچسبپنجره
window-shopping نگاهکردناجناسبدونقصدخریدآنها
bay-window شاه نشین
Ipswich window پنجره بالکن
French window پنجره لولادار
Could we have a table by the window? آیا ممکن است میز ما کنار پنجره باشد؟
The window is jammed. پنجره باز نمیشود.
biforate window پنجره دودر
window shop به کالاهای درون ویترین مغازه نگاه کردن
lattice window پنجره مشبک
window-frames قاب پنجره
window seat صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
window seats صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
window pane جام پنجره
window-pane جام پنجره
window-panes جام پنجره
active window پنجره فعال
balance window پنجره چرخان
blind window پنجره نما
cant bay window کج پنجره
case window پنجره لولادار
child window پنجرهای در پنجره اصلی
child window پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
compass window شاه نشین نیم گرد
continuous window پنجره سراسری
dormer window پنجره شیروانی
oval window روزنه بیضی
window-frame قاب پنجره
window frame قاب پنجره
lattice window شباک
window dressing فن نمایش کالا در پشت پنجره دکان
window-dressing فن نمایش کالا در پشت پنجره دکان
bay window پنجره جلو امده شاه نشین ساختمان
bay window پنجره پیش امده
bay window پیش امدگی ساختمان
bay window شاه نشین
French window اقشقشه
French window درپنجرهای
sash window پنجره کشویی
sash window اروسی
bow window پنجره قوسی
bow window پنجره پیش امده کمانی
window box قاب پنجره
window-box قاب پنجره
window-boxes قاب پنجره
round window روزنه گرد
window shade کرکره
rose window پنجره گرد که ارایش هایی بشکل گل دارد
sight window بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر
skylight window کتیبه
skylight window خفنگ
split window پنجره تقسیم بندی شده
splitting a window تقسیم بندی پنجره
storm window پنجره زمستانی کرکره چوبی بادشکن
stormproof window پنجره ضد طوفان
text window پنجره متن
three panes window پنجره سه لنگه
three panes window پنجره سه چشمه
window dress پشت ویترین گذاشتن
window dress بنمایش گذاشتن
window envelope پاکت طلق دار ادرس نما
window leaf لنگه پنجره
window panes باران با صدا به پنجره می خورد
window shade پرده
rear window پنجره عقب
pop up window پنجرهای که در هر لحظه قابل نمایش روی صفحه است در بالای تمام چیزهایی که روی صفحه هستند
pivoting window پنجره محوری
lancet window پنجره نوک تیز
window regulator وسیله تنظیم پنجره
inactive window پنجره غیرفعال
camera window دریچه دیافراگم دوربین
picture window پنجره دل باز وخوش منظره پنجره بزرگ
pivoting window پنجره گردان
window sill brick هره
service time window [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
head access window شکاف مستطیل شکل درروکش دیسک لغزان
vertical pivoting window پنجرهگردانعمودی
internal window sill کف پنجره داخلی
cross bar of window الت پنجره
window sill brick اجر کاردی
window winder handle دستگیرهحرکتدهندهشیشه
thin window display نمایشی یک خطی که روی صفحات کلید و کامپیوترهای دستی بکار می رود
rabbet [for window or door] اتصال کام و زبانه لبه [ پنجره یا در]
middle lintel in window کمرکش پنجره
Do you mind if I close the window? اشکالی دارد اگر پنجره را ببندم؟
Do you mind if I open the window? اشکالی دارد اگر پنجره را باز کنم؟
horizontal pivoting window پنجرهکشویی
multi window editor برنامه ایجاد و ویرایش تعدادی برنامه کاربردی مستقل هر یک در یک پنجره مستقل در صفحه نمایش در یک زمان
sliding folding window پنجرهتاشویمتحرک
middle lintel in window الت وسطی پنجره
middle lintel in window وادار میانی پنجره
casement window opening inwards پنجرهدودر
Dont stick your head out of the car window. سرت را از پنجره اتوموبیل درنیار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com