Dictiornary-Farsi | Our heavy guns pounded ( away at ) the enemy positions . | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
Our heavy guns pounded ( away at ) the enemy positions .	توپخانه سنگین ما مواضع دشمن رادرهم کوبید


Other Matches

starting positions	موقعیتآغاز
bridgehead positions	موقعیتهای دو سر پل
pounded	ضربت
pounded	بصورت گرد دراوردن
pounded	محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounded	بامشت زدن
pounded	بازداشتگاه بدهکاران وجنایتکاران
pounded	استخر یا حوض اب
pounded	کوبیدن اردکردن
pounded	واحد وزن
pounded	لیره
pounded	واحد مسکوک طلای انگلیسی
pounded	پوند
pounded	اغل حیوانات گمشده وضاله اغل
the enemy	کشتی دشمن
enemy	دشمن کردن
enemy	دشمن
One enemy is one too many.	یک دشمن هم زیاد است
enemy	عدو
enemy	خصم
the enemy	نیروی دشمن
potential enemy	دشمن حتمی
potential enemy	دشمن اصلی
enemy alien	طرفداران دشمن در خاک خودی هواداران دشمن
enemy state	دولت دشمن
no enemy is insignificant	دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
to triumph over the enemy	برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
alien enemy	دشمن خارجی
arch enemy	دشمن بزرگ
enemy forces	نیروهای دشمن
arch enemy	شیطان
arch enemy	ابلیس
to locate the enemy	جای دشمنی را معین کردن
be your own worst enemy <idiom>	از ماست که بر ماست [کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
We cloced in on the enemy .	حلقه محاصره خودمان را روی دشمن تنگ تر کردیم
to fight with the enemy	همراه = با
enemy state	حکومت دشمن
guns	تیراندازی کردن
guns	منبع اشعه الکترونی درون تیوپ اشعه کاتدی
guns	تفنگ الکترونی
guns	پرس
guns	لوله توپ
guns	سرنگ امپول زنی و امثال ان
guns	تلمبه
guns	تلمبه دستی
guns	ششلول
guns	اتش زدن تپانچه برای پایان مسابقه یا اغازمسابقات
guns	تخته بزرگ وسنگین موج سواری برای موجهای سنگین
guns	توپ
guns	تفنگ
guns	دستگاه تزریق
guns	توپی که طول لوله ان بین 03 تا05 کالیبر باشد
guns	تپانچه
to pierce the enemy's line	در خط
to roll up the enemy line	بخط دشمن کردن
to roll up the enemy line	حمله جناحی
to pierce the enemy's line	دشمن رخنه کردن
One enemy is too many, a hundred friend are too few. <proverb>	یک دشمن زیاد است صد دوست کم .
enemy in liken of friend	دشمن در لباس دوست
sub-machine guns	تیربار دستی
to stand to one's guns	درجای خودباقی ماندن
turret guns	توپهای برجک
turret guns	توپهای برجک دار
turret guns	توپهایی که کالیبر انها بیش از 6 اینچ است
stick to one's guns <idiom>	روی حرف خود ماندن
sub-machine guns	مسلسل دستی
sub-machine guns	تیربار خودکار
go great guns <idiom>	موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
guns free	توپها اتش باختیار
to stick to one's guns	پای کاری محکم ایستادن
the forth bristled with guns	توپهای ان در مانندسیخ هایی بودکه به هرسوراست شده باشد
machine guns	تیربار
machine guns	مسلسل
machine guns	به تیربار بستن
machine guns	به مسلسل بستن مسلسل
grease guns	تلمبه ی گریسکاری
machine guns	به مسلسل بستن
Though thy enemy seen a mouse , yet watch him like. <proverb>	گر چه دشمنت موش است او را شیر بین .
We were surrounded ( encircled ) by the enemy forces .	درمحاصره نیروهای دشمن بودیم
Enemy troops poured into the city.	سربا زان دشمن ریختند داخل شهر
long range guns	توپهای دورزن یا دور رس
to blow great guns	سخت وزیدن
The planes pin- pointed the enemy targets .	هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people.	کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter.	پای این کار باید محکم بایستی
heavy	تیره
heavy	ابستن باردار
heavy	گزاف
heavy	غلیظ خواب الود
heavy	زیاد سخت
heavy	ابری
heavy	دل سنگین
heavy	سنگین
heavy	گران
heavy	وزین
heavy	متلاطم
heavy	کند
heavy	سخت
heavy	گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heavy	موج بزرگ
heavy	فاحش
heavy	مسیر پر از گل چسبنده
heavy	شدید پرزور
The traffic is heavy.	ترافیک سنگین است.
heavy-handed <adj.>	بی ترحم
There is heavy traffic.	ترافیک سنگین است.
heavy breathing	دم زنی سخت
heavy thunderstorm	طوفانشدید
heavy weather	هوای خراب
heavy weather	هوای طوفانی
heavy weight	سنگین وزن
heavy weight	18+ کیلوگرم
heavy weight	001 کیلوگرم
heavy weight	38+ کیلوگرم
light heavy	نیم سنگین
heavy petroleum	نفتخام سنگین
heavy-handed <adj.>	بی رحم
A heavy burden.	بارگران
heavy-set	چهارشانه و نسبتا چاق
heavy-set	کت و کلفت
heavy-set	سمین
wing heavy	تمایل هواپیما برای گردش درجهت حول محور طولی
we had a heavy p to day	امروز نامههای بسیاری ازپست داشتیم
heavy-set	فربه
to weigh heavy	سنگین بودن
heavy traffic	ترافیک سنگین
heavy heart <idiom>	احساس ناراحتی
heavy-hearted <adj.>	افسرده دل
with a heavy heart	با دلی غمگین
heavy accent	لهجه غلیظ
heavy weapon	سلاح و جنگ افزار سنگین
heavy handed	خام دست
heavy bag	کیسه شن تمرین بوکس
heavy advertising	تبلیغات وسیع
heavy alloy	الیاژ سنگین
heavy arm	سلاح سنگین
heavy armed	سنگین اسلحه
heavy artillery	توپخانه سنگین
heavy balance	قپان
heavy concrete	بتن سخت
heavy cruiser	ناو زره شکن سنگین
heavy current	جریان قوی
heavy industry	صنایع سنگین
heavy drop	بارریزی سنگین
heavy drop	پرتاب بارسنگین با چتر
heavy concrete	بتن سنگین
heavy particle	ذره سنگین
heavy particle	باریون
top-heavy	افتادنی غیر عملی
heavy handed	بی مهاره ت
heavy handed	زشت
heavy-handed	سنگین دست
heavy-handed	خام دست
heavy-handed	بی مهاره ت
heavy-handed	زشت
heavy handed	سنگین دست
heavy metal	فلز سنگین
heavy industries	صنایع سنگین
heavy duty	مخصوص کارسنگین
heavy-duty	مخصوص کارسنگین
top heavy	سرسنگین وته سبک
top heavy	افتادنی غیر عملی
top-heavy	سرسنگین وته سبک
heavy footed	پاسنگین
heavy footed	اهسته وسنگین درحرکت
heavy sea	دریای خیلی خراب
heavy piece	سوار سنگین شطرنج
heavy goods	محصول صنایع سنگین
heavy oil	روغن سنگین
heavy machinery	ماشین الات سنگین
heavy goods	ماشین الات سنگین
heavy hearted	دلتنگ
heavy lift	حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
heavy hammer	پتک
heavy hydrogen	هیدروژن سنگین
heavy hended	خام دست
heavy hended	سنگین دست
heavy plate	ورق فلزی سنگین
heavy poll	رایهای زیاد
heavy shears	قیچی اهنبر
heavy soil	خاک سنگین
heavy footed	دل سنگین
heavy goods	کالاهای سنگین
heavy shapes	پروفیلهای سنگین
heavy sea	roughsea very : syn
heavy poll	ارا بسیار
heavy water	اب سنگین
To incur some heavy expenses.	مبلغی غلتیدن (متحمل یا متضرر شدن )
heavy and light system	روش کاستن وزن با اغاز باوزنه سنگین و ادامه با وزنههای سبکتر
to lie heavy on one's heart	بار سنگین بر دل بودن
cold heavy water	هوایخنکسنگین
heavy current line	خط جریان قوی
operator of heavy machinery	اپراتور ماشین الات سنگین
heavy zinc coating	روش کاری روی سنگین
light and heavy system	روش تمرین وزنه برداری بافزونی تدریجی وزنه
to lie heavy on one's heart	رنجه داشتن
to lie heavy on one's heart	معذب داشتن
heavy fire team	تیم اتشهای زمینی سنگین
to sit heavy on the stomach	گوارا نبودن دیر هضم بودن
heavy current condenser	خازن جریان قوی