English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Other Matches
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
point to point line خط نقطه به نقطه
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths] صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
point نشانه روی کردن
point محل
point مرکز راس حد
point نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point درصد
point محل شروع چیزی
point نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point نقط ه
point که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point نشان میدهد
not to point پرت بیجا
point محل یا موقعیت
point دماغه
point نقطه نوک
point نقطه گذاری کردن
point به سمت متوجه کردن
point قطبهای باطری یاپلاتین
point هدف گیری کردن
point باریک کردن
point سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point اصل
point مقصود
point محل مرکز
point حد
point جهت مرحله
point پوینت
way point ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
point four اصل چهار
point four چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
point four رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
try for point تلاش برای کسب امتیاز
to the point بجا
to the point مربوط بموضوع
to come to a point باریک شدن
far point برد بینایی
to come to a point بنوک رسیدن
three point فن 3 امتیازی کشتی
point to point نقطه به نقطه
point to point پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
zero point نقطه صفر
not to the point خارج از موضوع
off the point بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point بطور نامربوط
point out <idiom> توضیح دادن
come to the point <idiom> به نکتهاصلی رسیدن
off the point بطور بی ربط
beside the point <idiom> مسائل حاشیهای
off to a point باریک شده نوک پیدامیکند
on the point of going در شرف رفتن
The point is that… چیزی که هست
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
in point مناسب
in point بجا
in point در خور
point to point 1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
near point نقطه نزدیک
to point to something به چیزی اشاره کردن
let point امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
the point is اصل مطلب این است
not to point بیرون از موضوع
point نوک
point سر
point نقطه
point نکته
to point to something به چیزی متوجه کردن
to let it get to that point اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
Now he gets the point! <idiom> دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
One point for you. یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
point ممیز [در کسر اعشاری] [ریاضی]
point ماده اصل
point موضوع
point جهت
point گوشه دارکردن
point امتیاز
point نوکدار کردن
point نوک گذاشتن
point نشان دادن
point متوجه ساختن
point راس
point نقطه گذاری کردن ممیز
point رسد نوک
point اشاره کردن
point پایان
point تیزکردن
point مسیر
point هدف
point خاطر نشان کردن
point نمره درس پوان
point درجه امتیاز بازی
point مرحله قله
point of intersection نقطه تقاطع
point of intersection نقطه تلاقی
point of no return نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
point of presence شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
point of regard نقطه دید
point of loading نقطه بارگیری
symmetry point نقطه تقارن
point of sale محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
point of symmetry نقطه تقارن
point of sight نقطه دید
point of support نقطه اتکا
point of support تکیه گاه
point of intersection نقطه بهم رسید
point of aim نقطه هدفگیری در مسافتهاتی مشخص
point of contact نقطه تماس
point of contraflexion نقطه تغییر خمیدگی
point of fall نقطه فرود گلوله به زمین به طور فرضی که با دهانه لوله در یک افق قرار دارد
point of fracture نقطه شکست
needle point نوک سوزن
point of honour موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
point of honour قضیه شرف
point of impact محل اصابت گلوله
point of impact نقطه اصابت
nadir point نقطه سمت القدم
point of inflection نقطه عطف
point of inflexion نقطه عطف
point load بار نقطهای
point of tow نقطه یدک ناو یا قایق
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
pour point نقطه جاری شدن
pour point نقطه ریزش
pour point نقطه سیلان
preequivalence point پیش از نقطه هم ارزی
radix point نقطه مبنا
principle point مبداء اصلی
projection of a point تصویر نقطه
projection of a point خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
projection of a point خط مصور
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
quiescent point نقطه استراحت
radix point ممیز
melting point نقطه گداز
melting point نقطه ی ذوب
mid point نقطه وسط
point of weld نقطه جوش
point operation عمل نقطهای
point particle ذره نقطهای
point plotting رسم نقطه
point protector سرمداد
point protector چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
point race مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
point scale مقیاس امتیازی
point size اینچ
point size برای اندازه گیری نوع یا متن
point spread امتیاز قابل انتظار
point style شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
point system شرط بندی براساس امتیاز
point target هدف کوچک
point target اماج نقطهای
point of sale سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
radix point نقطه ممیز
needle point سر سوزن سوزن دوزی
norm point نقطه احتمالی فرود در پرش
orbit point نقطه لولای چرخش هواپیمادر هوا
percentile point نقطه صدکی
pickup point نقطه سوار شدن یا سوارکردن
picture point نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
pin point کشف کردن
pin point پیدا کردن
pin point تعیین محل کردن
pin point تعیین دقیق نقاط
pin point اتی
pin point نقطهای
pivot point نقطه مفصلی
pivot point لولائی
pivot point نقطه چرخش ناو
pivot point نقطه نشانه
pivot point مرکز چرخش
optimum point نقطه ایده ال
optimum point نقطه مطلوب
nodal point نقطه گرهی
nodal point صفحه گرهی
nodal point نقطه ایست
null point نقطه صفر
object point سمت مورد توجه
object point مقصد
objective point سمت مورد توجه
objective point مقصد
octal point ممیز هشت هشتی
nodal point نقطه اغاز
offset point در رهگیری هوایی نقطه نشانی است در هوا که محل هدف نسبت به ان تعیین وهواپیمای رهگیر به سمت هدف هدایت میشود
neutral point نقطه نول
one point perspective پرسپکتیو همرو یا موازی
neutral point نقطه صفر
operating point نقطه کار
plate point نقطه پلیت
plumb point نقطه شاغولی دوربین هواپیمادر لحظه عکس برداری
point after touchdown [یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
point device بسیار درست
point device کاملا راست
point device بی عیب
point discharge تخلیه نقطهای
point duty نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com