English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
Please excuse my back. ببخشید پشتم به شماست
Other Matches
excuse معذرت خواستن
excuse معاف کردن
excuse معذورداشتن
excuse عذر
excuse دستاویز
Excuse me! ببخشید!
excuse بهانه
he has no excuse what عذری ندارد
he has no excuse what هیچ
excuse تبرئه کردن
Please excuse me . عذرمی خواهم ( ببخشید )
Excuse me. May I get by? ببخشید. ممکن است رد شوم؟
excuse me پوزش می خواهم
Plausible excuse عذر موجه
legitimate excuse مانع مشروع
legitimate excuse عذر قانونی
offer an excuse عذر اوردن
Nothing can excuse such impoliteness. هیچ عذری برای بی ادبی پذیرفته نیست
to excuse any ones presence کسیرا ازحضورمعاف کردن ازحضورکسی صرف نظرکردن
an implausible excuse بهانه یا عذر غیر موجه
to offer an excuse عذر اوردن
to offer an excuse پوزش خواستن عذرخواهی کردن
to offer an excuse بهانه انگیختن
To trump uo an excuse. بهانه براشیدن
to pretend an excuse بهانه کردن
To look for a pretext ( an excuse ). پی بهانه گشتن
to excuse oneself معذرت خواستن
to pretend an excuse عذر برانگیختن بهانه انگیختن
good excuse عذر موجه
to pretend an excuse عذر اوردن
to excuse oneself پوزش خواستن
to excuse oneself عدزخواستن
ignorance of law is no excuse جهل به قانون رافع مسئولیت نیست
Lsme ( flimsy , feeble ) excuse . عذر غیر موجه
A valid [plaueible, acceptable] excuse. عذر موجه
back to back credit اعتبار اتکایی
back to back housing خانه ی پشت به پشت
from way back <idiom> مدت خیلی درازی
to back somebody up از کسی پشتیبانی کردن
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
(a) while back <idiom> هفتها یا ماهای گذشته
at the back در پشت
back out دوری کردن از موج
behind his back پشت سراو
get back <idiom> برگشتن
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
to back somebody up یاری کردن به کسی
get off one's back <idiom> به حال خودرها کردن
go back on <idiom> به عقب برگشتن
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
on one's back <idiom> پافشاری درخواستن چیزی
back پشت چیزی نوشتن
come back دوباره مد شدن
back تیر اصلی پشت بند
back out دوری کردن از الغاء کردن
back off عقب بردن
back off کاستن سرعت در سر پیچ
back out کهنه و فرسوده شدن
back out نکول کردن
back off پشت را تراشیدن
back off عقب رفتن
back up دور زدن [با اتومبیل]
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
to back up با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
to get back to somebody به کسی خبر دادن
back nine نیمه دوم پیست 81 قسمت
back of در پشت
back of پشت سر
back off عقب زدن
back off ازاد بریدن قطع کردن
to keep back بازداشتن
to back out of جرزدن
to keep back جلوگیری کردن از
the back of beyond دورترین گوشه جهان
up and back بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
with one's back to the w درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
right back بک راست
out back مایع روان شده
out back چسب مایع
on the way back در برگشتن
to back out of دبه کردن
to back up یاری یاکمک کردن
to come back برگشتن
to keep back دفع کردن پنهان کردن
to look back سرد شدن
to look back از پیشرفت خودداری کردن
to go back برگشتن
to get one's own back تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to get back one's own انتقام خودراگرفتن
to get back دوباره بدست اوردن
to get back بازیافتن
to come back پس امدن
on ones back بستری
look back سر خوردن
look back سرد شدن
To back down . کوتاه آمدن
come back بازگشت بازیگر
come back برگشتن
come back بازگشتن
back out <idiom> زیر قول زدن
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
Welcome back. رسیدن بخیر
To be taken a back. جاخوردن ( یکه خوردن )
Back and forth. پس وپیش ( جلو وعقب )
keep back نزدیک نشوید
keep back جلونیایید
keep back مانع شدن
keep back دفع کردن
to keep back مانع شدن
go back برگشتن
get back دوباره بدست اوردن
I'll take back what i said. حرفم را پس می گیرم
come back <idiom> دوباره معروف شدن
back عقبی گذشته
to back out [of] دوری کردن [از]
back پس
back پشت
to get back to somebody کسی را باخبر کردن
to back out [of] الغاء کردن
back جهت مخالف جلو
back کمک کردن
back تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back مدافع
back عقب
back که یک باتری پشتیبان دارد
back مدافع خط میدان
back پشتیبان
back فهرنویسی کردن
back پشتی کردن پشت انداختن
back بدهی پس افتاده
at the back of پشت
at the back of در عقب
back پشت سر
back جبران ازعقب
back پاداش
back درعقب برگشت
back به عقب
at the back of به پشتی
back پشتی کنندگان تکیه گاه
back پشتی
to back روی چیزی شرط بستن
back بعقب رفتن بعقب بردن
back برپشت چیزی قرارگرفتن
back سوارشدن
back-up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back-up جاگیری پشت یار
back up پشت قرار دادن
back up معکوس ریختن
back up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back بک
back up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back-up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back تنظیم بادبان پشت کمان
back-up تکمیل کردن
back-up تقویت کردن تقویتی
back فهر
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back پشت نویسی کردن
to back out [of] نکول کردن
back up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up تکمیل کردن
back up تقویت کردن تقویتی
back up جاگیری پشت یار
back up پشتیبانی یا کمک
back-up پشتیبانی یا کمک
back-up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back سطح ازاد
back سمت عقب
back پشت ریختن پشت انداختن
back پشت را تقویت کردن
back-up معکوس ریختن
back-up پشت قرار دادن
back down از ادعایی صرفنظر کردن
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back beam میلهپشتی
to pay back برگرداندن افزودن
back-pedals افهار ندامت کردن
back-pedals انکار کردن
centre back نیمهعقب
back belt بندپشتکمر
camera back قسمتهایپشتیدوربین
back crossbar خطعرضیعقبی
back-pedals حرف خودرا پس گرفتن
back line خطکناری
back-pedals به سرعت پسرفتن
reclining back لمندهپشتیدار
back wall دیوارپشتی
laid-back آرام
back pocket جیبپشتی
back straight مستقیمامعکوس
right safety back مهرهمحافظعقبیراست
back of the amplifier آمپیلیفایرعقبی
firebrick back پشتیبانآجرنسوز
laid-back خونسرد
back pad بالشتکپشتی
back board جلدپشتی
back strap بندعقب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com