Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 39 (4 milliseconds)
English	Persian
Please oblige us by your presence .	با تشریف فرمایی خودت بر مامنت بگذارید
Other Matches
oblige	مجبور کردن
oblige	وادار کردن مرهون ساختن
oblige	متعهد شدن لطف کردن
noblesse oblige	بزرگواری و سخاوتمندی نشانه نجیب زادگی
Nobless oblige. <proverb>	بزرگواران سخاوتمندند.
in your presence	در حضور شما
in your presence	در پیش شما
in the presence of ...	در حضور ...
presence [of somebody]	حضور [کسی] [حقوق]
in my presence	در حضور من [حقوق]
presence	شخصیت
presence	درنظر مجسم کننده
presence	پیش
presence	پیشگاه
presence	حضور
presence	وجود
presence	بود
presence	فرستی در یکان
presence	وقوع وتکرار
Is my presence absolutely necessary?	آیا حضور من لازم است؟
imposing presence	هیبت
presence of mind	حاضر ذهنی هوشیاری
presence of mind	متانت
your presence is requested	خواهشمند است حضور بهم رسانید
point of presence	شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
imposing presence	نفوذ
page of presence	لقب هایی که به برخی گماشتگان خانواده سلطنتی میدهند
performed in one's presence	حضوری
presence of mind	حضور ذهن
presence chamber	اطاق بار یا پذیرایی
presence chamber	بار گاه
to excuse any ones presence	کسیرا ازحضورمعاف کردن ازحضورکسی صرف نظرکردن
imposing presence	وقار
trial in presence of the parties	دادرسی حضوری
He has great presence of mind.	آدم حاضرالذهنی است
Her teacher's presence caused her considerable discomfort.	بودن دبیر او [زن] احساس ناراحتی زیادی برای او [زن] ایجاد کرد.
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father.	جلوی پدرش سیگار نمی کشد
Saving your presence . present company excepted .	بلانسبت شما !

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com